۱۴۰۳/۰۶/۰۴

ونند یشت

.

وَنَند یشت

سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا


.

ستایش به آن اختر سربلند / ستاره که نامش بخوانی «وَنَند»

به اویست ز مزدا همی آفرین / نماید گزرهای روی زمین

ونند است به درمان ِ درماندگان / همان روشن ِ راه ِ گم‌کردگان

اگر از گزنده بیاید گزند / دگر هم خزنده، بگردد به بند

ونند است به یاری چو نامه رسان / که پیک ُ که پیغام رسد بادسان

گماریده اندر گزرگاه ِ کوه / به البرز، دروازه ی باشکوه

که دیو ُ دروغ ُ پری نگزرند / ره ماه ُ اختر به پی نسپرند

که درگاه هورش نه‌شاید شکست / به اهرمنان راه باید ببست

ونند است ز مزدا یکی مرزبان / کنارنگ دوزخ بر آن آسمان

بدارد بسی دست ُ رسن ُ فروغ / فشانده به دوزخ، سرای دروغ

سراسر سیاهی ُ تاریک ُ سخت / نه خرسند روان‌های بد رای ُ بخت

گزارند به اهرمنان بندگی / برآسود ستاره به تابندگی

به فرمان دادار ابا گرز مهر / به دوزخ برآویخته اندر سپهر

هرآنگه که دیوان به پادافره / روان را به درد ُ شکنج، یکسره

به فرمان اختر-ونند خدیو / بخیزد همان گرز ُ کوبد به دیو

دروغان به سر گر نکوبد همه / روان‌ها تباهند همه چون رمه

نه خشنود ُ خرسند،‌ نه شاد است ونند / که باشد روان‌ها به دوزخ به بند

چهار است سپهبد همه اختران / «ونند» است به سالاری «خاوران»

«اباختر» به «هفت رنگ» شود پاسبان / «خورآیان» به «تشتر» گشاید زبان

«سَدَویس» به «نیمروز» برآورده سر / سه دیگر سپهبد، ونند است به سر

ستاره سراپرده ی آسمان / به خوان‌اش نشسته همه اختران

هیچ نظری موجود نیست: