۱۳۸۷/۰۵/۰۱

نکته هایی درباره مصدق



ماه امرداد در نیم قرن کنونی یادآور رویدادهاییست که پس لرزه های آن همچنان ادامه دارد. در کشوری با پیشینه ی چندهزارساله فرهنگ و تمدن و آداب، سیاست باره ای با دمپایی و عبا و پیژامه، نام و نشان شاهانه ی ایران را به آشوب میکشاند و بادی میکارد که نسلهای ناآگاه، از آن بذر مذموم، توفان درو میکنند و زیر بهمن توده ای ها و بختک مصدقیها، تاریخ معاصر به شدت تحریف میشود. جوانان ایران نسل در نسل، راهی باریک میان چاه چپگرایی و دام مصدق گرایی را میپیمایند و برخی از آنها که هرگز در پی درس گرفتن از تجربیات گذشته نیستند، به چپ یا راست سقوط میکنند. شاهدیم که شبه روشنفکران و قلم به مزدان، در دروغگویی و جعل و فریب، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند و بیشرمانه بر اشتباهات خود، پافشاری میکنند. شرافت آنهایی که لمپن و بی مخ و غیره خوانده شده اند، قابل مقایسه با روشنفکرنمایانی نیست که در هر حکومت و دولتی به لفت و لیس میپردازند و به مرده ی قبلیها لگد میزنند. فراماسون بودن و خشکه مقدسی و اختیارات فراقانونی خواستن و روابط حسنه با بیگانگان و مانند اینها، برای مصدق السلطنه قجری، عیب به شمار نمیرود! از دید ملی (؟) ــ مذهبی ها که از تاریخ ۲۵۰۰ ساله ی استبدادی یاد میکنند، تمام تاریخ ایران در شخص مصدق خلاصه میشود و ملی شدن نفت نیز به سود او مصادره گردیده است. پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت براي نخستين بار از سوي غلامحسين رحيميان نماينده قوچان در مجلس شوراي ملي مطرح شد. ولي دكتر مصدق آن را به شدت رد كرد و از امضاي آن خودداري ورزيد و گفت: «آقا جان مگر مي شود نفت را ملي كرد؟...»!! اینک چند نقل قول:
مصدق:
شاه، سهم بزرگی در موفقیّت های دولت (در امر ملّی کردن صنعت نفت) داشته است و نام او در تاریخ خواهد ماند ... هر موفقیّتی درهر جا و هر مورد تحصیل شده، مرهون توجّهات و عنایات ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت، دولت را تقویت و رهبری فرموده اند.
شعبان جعفری:
با حائری زاده و آزاد رفتیم تو خونه ش. ایشون (مصدق) زیر پتو خوابیده بود. تا رفتیم نشستیم، گفتن هندرسن (سفیرکبیر آمریکا) داره میاد. فوری بلند شد و گفت: شما برین بیرون.... وقتی رفتیم بیرون (آزاد یزدی) گفت: دیدی جعفری؟ تا ما اونجا بودیم زیر پتو خوابیده بود و مریض بود. همینکه هندرسن اومد از زیر پتو پرید بیرون!
... مصدق رو من اون روز (۴ مهر ۱۳۳۰) دم مجلس رو کولم گذاشتم. ایشون رو کول من بود، عکسشم تو روزنامه چاپ کردن... بازاری ها و جبهه ملی ها تا من با مصدق بودم طرفدار من بودند. پشت سر من نماز میخواندند... بعد از ۹ اسفند که من رفتم طرف شاه، همه شان با من بد شدند.
جمال امامی:
آقای نخست وزیر (= مصدق)! شما هیچوقت در عمرت نخست وزیری که مراعات قانون و مجلس را بکند نبودید...شما مگر کسی نیستید که از مجلس پا شدید رفتید جلو درب مجلس به چاقوکشها گفتید آنجا مجلس نیست اینجا مجلس است... حالا ما را تهدید میکنی؟ این نخست وزیر است یا هوچی یا انقلابی؟ شما ورق بزنید اوراق دموکراسی دنیا را ببینید یک همچو غلطی یک نخست وزیری در عمرش کرده است؟... من اینقدر فرض نمیکردم یک پیرمرد هفتادوچند ساله ای که همیشه هم تمارض میکند، وقتی که وارد این مملکت میشود میرود زیر لحاف ولی در امریکا شلنگ تخته می اندازد... دکتر مصدق هم یکی از آن امراض است که خدا برای ایران فرستاده است... می آیی به مجلس توهین میکنی. مجلس اراده ای کرده رای داده، میگویی که «من قبول ندارم از فردا انتخابات را شروع میکنم». آخر اگر نخست وزیر پارلمانش هستی و آنطور که ادعا میکنی پابند اصول پارلمانتاریسم هستی شما بیا نشان بده در پارلمانهای دنیا یک چنین سابقه ای هست که نخست وزیر بیاید بگوید: شماها ابراز عقیده ای کرده اید ولی من آن را زیر پا میگزارم!
خلیل ملکی:
آقای مصدّق! این راهی که شما می روید به جهّنم است، ولی ما تا جهّنم هم بدنبال شما خواهیم آمد!
... متأسفانه سران جبههء ملّی، در عمل، نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان های سیاسی آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع شناسی از فرصت ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان مجبوب القلوب بودنِ صرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحتِ منفی بافی موضع گرفتند.
محمدرضاشاه پهلوی:
مصدق وقتی لیدر اقلیتها بود، ما میخواستیم طلا برای دولت بخریم و در پشتوانه بگزاریم، داد میزدکه این کار خیانت است. بعدکه نخست وزیر شد اول همان طلاها را فروخت بعد هم اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد و کشور را به افلاس کشید. این است دماگوژی (عوام فریبی). چون براثر دماگوژی در هنگام نخست وزیری هم نمیتوانست هیچ تصمیمی بگیرد… سالها انگلیسیها را به دستور خود آنها فحش داد زیرا چنان آدمی که حاضر نبود بدون رضایت انگلیسیها نخست وزیر شود (در باطن)، چطور یک دفعه میتواند دم دربیاورد؟مگر به دستور خود آنها باشد.
اسداله علم:
تردیدی در این کار نیست و پدرزنم مرحوم قوام و سردار فاخر در این زمینه اسناد ذیقیمتی دارند که (مصدق) حتا حاضر نبوده بدون توصیه سفارت انگلیس حاکم فارس بشود.
محمدرضاشاه پهلوی:
چنین آدم مضر به حال کشور، فکر نمیکنم ظرف هزاران سال در کشوری پیدا شود که در عین حال، مردم را این اندازه خر بکند. به او میگفتند پلهای راههای شمال خراب شده، بشکن میزد میگفت: <چه بهتر! مگر مردم از هزاران سال پیش تاکنون در آنجا راه داشته اند؟> بعد برای همین مردم جلوی دوربین تلویزیون اشک میریخت و این مردم احمق هم باور میکردند.
علی میرفطروس:
  • بيست و هشت امرداد نه كودتا بود و نه توطئه. نه امريكايي بود و نه انگليسي. نه چپ بود و نه راست. بلكه يك خيزش ملي بود براي پايان بخشيدن به خيمه شب بازي هاي سياسي.
  • شايد هيچ لحظه يي تلخ تر از آن نباشد كه جان فشاني هاي يك ملت پس از پيروزي در حساب هاي شخصي هزينه شود و مديران و دولتمردان، خود را اراده ملت بنامند و با در پيش گرفتن روش هاي جاه طلبانه مصالح يك ملت را فداي وجاهت ملي خود سازند.
  • در جریان رفراندومِ انحلال مجلس شورای ملّی، در تهران برای رأی دهندگان، دو صندوق، در دو مکان متفاوت تعیین کرده بودند تا موافقان و مخالفان مصدّق از یکدیگر متمایز و مشخّص شوند، شیوه ای که در هیچک از نظام های پارلمانی جهان سابقه نداشت!
  • در بررسی علل و عوامل سقوط دولت دکتر مصدّق، بجای تأکید اغراق آمیز بر «توطئه انگلیس و آمریکا»، باید به ضعف های درونی جبههء ملّی واشتباهات اساسی دکتر مصدّق و خصوصاً به واکنش نهائی مردمی توجّه کرد که خسته و سرخورده و بی تفاوت، سرانجام به صفِ مخالفان مصدّق پیوستند.
  • افسانه سازی ها و لاف و گزاف های کرمیت روزولت (فرماندهء عملیّات سیا در تهران) امروزه حتّی برای دوستداران صدیق مصدّق نیز ارزش و اعتباری ندارند! ... با توجّه به اینکه در سال های اخیر، اسناد بسیاری از کودتاهای معروف، منتشر شده اند، چرا سازمان «سیا» تمام پرونده های مربوط به سرنگونی دولت دکتر مصدّق را نابود کرده است؟
محمدرضاشاه پهلوی:
در سال ۱۳۲۹ فرمانی مشعر بر تقسیم و فروش املاک اختصاصی خود صادر کردم. امید من این بود که از این راه نه فقط کشاورزان املاک خودم از صورت رعیت بیرون آیند و بدل به مردمی آزاد شوند بلکه این اقدام سرمشقی برای سایر مالکین کشور شود که آنان نیز وظیفه اخلاقی و اجتماعی و ملی خود را در این مورد انجام دهند. متاسفانه نه فقط این امید من برآورده نشد بلکه اندکی بعد، نخست وزیر وقت (= مصدق) که با تظاهر به احساسات ضد انگلیسی روی کار آمده بود (در حالی که خود او قبلن به توصیه سفیر انگلیس در تهران به ولایت فارس منصوب شده بود و در زمان خود من نیز وقتی پیشنهاد کردم که نخست وزیر بشود شرط قبول این سمت را موافقت انگلستان دانست) با تمام قوا از اجرای برنامه تقسیم املاک من جلوگیری کرد و آن را متوقف گزاشت. و این وضع در همه مدتی که وی بر سر کار بود ادامه یافت و فقط بعد از سقوط او بود که مجددن کار تقسیم این اراضی آغاز گردید.
تقی زاده:
آقای دکتر مصدق درباره عقد امتیازنامه جدید نفت در سنه ۱۳۱۲ هجری شمسی عنواناتی را ورد زبان کرده اند که چون ابدن با حقیقت مطابقت ندارد با آن اظهارات مرتکب گناه کبیره تهمت بر اشخاص بیگناه و مخصوصن شخصی که در همه عمر ملازم تقوا بوده میشوند... ادعای آقای دکتر مصدق بر اینکه موضوع تمدید امتیاز در جامعه ملل، در راپرت دکتر «بنش» مقرر شده بود اشتباه عظیم و مبنی بر بی اطلاعی کامل است...تصور مشاوره آقای علا ء با من در امور و یا دخالت و صلاح اندیشی من در کارهای ایشان نیز مثل سایر تصورات فوق آقای دکتر مصدق بکلی بی اساس است.

برای آگاهی بیشتر :
آسیب شناسی یک شکست
خاطرات شعبان جعفری
یادداشتهای علم، ج۵
مجله آینده، تیر ۱۳۶۵

{این نوشتار را با ذکر این تارنما انتشار دهید: