موازنه قدرت ميان دين و دولت
بخش پنجم از کتاب: پادشاهی در استوره و تاریخ ایران
برتراند راسل: قدرت
روحانيون و پادشاهان... در بدوي ترين جوامعي كه مردمشناسان ميشناسند وجود دارند. گاه يك فرد هر دو وظيفه را برعهده ميگيرد. اين امر فقط در ميان اقوام وحشي پيش نميآيد بلكه در ميان دولتهاي بسيار متمدن هم ديده ميشود. اوگوستوس امپراتور روم در شهر رم مقام كاهن اعظم و در ايالات، مقام خدايي داشت. خلفا هم اميرالمومنين بودند و هم رييس دولت. ميكادو امپراتور ژاپن در ديانت «شينتو» همين مقام را دارد. در تاريخ تمايل نيرومندي ديده ميشود در اين جهت كه پادشاهان به سبب قدوسيتشان، جنبه دنيوي خود را از دست بدهند و به صورت روحاني مطلق درآيند. با اين حال در غالب نقاط و اوقات، تمايز ميان روحاني و پادشاه، تمايز مشخص و آشكاري بوده است [...] با پيشرفت تمدن در غالب كشورها روحانيان رفته رفته از باقي مردم جدا ميشوند و قدرت بيشتري به دست ميآورند. ولي روحانيان چون نگهبان سنت ديرينهاي هستند، محافظهكارند؛ و چون قدرت و ثروت دارند، به ديانت شخصي بي اعتنا ميشوند يا با آن دشمني ميكنند؛ و دير يا زود، پيروان يك پـيـامبـر انقلابي، بساط آنها را در هم ميپيچند.
اليورگرني: هيتي ها
پادشاه هيتيايي در طي حيات خود هرگز در مقام خدايي شناخته نميشده است. اما پرستش روح پادشاهان كهن مورد قبول بوده و مرگ هر پادشاه معمولا با اين عبارت خوشتر بيان گشته است كه «او به صورت خدا در آمد». پادشاه در عين حال، فرماندة كل قوا، مرجع عالي قضايي و كاهن اعظم بود. همچنين به عنوان رييس كشور، طبعا مسئوليت روابط خارجي را به عهده داشت. به نظر ميرسد كه تنها وظايف قضايي او معمولا به زيـردستانش محول شده باشد. از او انتظار ميرفت كه وظايف نظامي و مذهبي خود را شخصا انجام دهد، و اگر گاهي در انجام وظايف مذهبي بر اثر اشتغال به عمليات نـظامي در نقاط دوردست غفلت ميكرد، قصور او به منزلة گناهي به شمار ميآمد كه خشم خدايان را عليه مردم بر ميانگيخت. گاه گاه ميبينيم كه پادشاه مجبور بود براي اجراي مراسم جشن ويژهاي به شتاب به پايتخت بازگردد... پادشاه هيتيايي را غالبا در مقام كاهن بر روي يادمانها مييابيم[...] پادشاه در اين مقام رسم بازديد سالانه را برقرار ساخت كه ضمن آن، به مهمترين مـراكز مذهبي سركشي ميكرد و شخصا جشن هاي عمده را بر پا ميداشت... تمركز امور دولتي ميبايستي تحت ضمانت رسمي همة خدايان و الهه هاي كشور قرار گيرد.
تاريخ هرودوت:
مردم ماد در قبيله هاي معدود جداگانه ميزيستتند. دياكو كه در ناحية خود مردي برجسته بود در صدد افتاد در زمينة گسترش عدل و داد، بلند نامي و شهرت احراز كند. وي از اين بابت غرضي در سر داشت؛ چون در آن عهد و زمان اصلا نـظم و نـظامـي در كار حكومـت مـردم وجـود نداشت، وي بـا ايـماني راسـخ ميپنداشت كه هيچ گونه سازگاري و همزيستي ميان حق و باطل امكان ندارد. در نتيجه وقتي اهالي دهكده به روش كارش در بسط عدالت پي بردند او را در اختلافات خود به سمت داور برگزيدند و همين كه دياكو زمام كارها را محكم در دست گرفت با شايستگي تمام اقدام و بدين وسيله تحسين و رضايت سكنة سامان خود را جلب كرد. شعار و رفتار او دربارة گسترش بساط عدل و داد و تصفية اختلافات بين افراد به زودي در ساير جاها انعكاس يافت و همچنين در نواحي كه مردم از ادامة بساط جور و تعدي به ستوه آمده بودند. پس چون آوازة دادگستري دياكو شايع شد همگي ابراز علاقه كردند كه داوري در اختلافات خود با ديگران را به رأي صواب او محول سازند. تا سرانجام كار به جايي رسيد كه وي يگانه پناه مردم به شمار آمد. هر چه داستان بي غرضي و دادگري او بيشتر انتشار مييافت بر تعداد ارباب رجوعش افزوده ميشد و بالاخره واضح و ثابت شد كه بي وجود او كار مردم لنگ و عرصة زندگي بر ايشان تنگ خواهد شد. در همين حين و حال بود كه وي ناگهان اطلاع داد كه ديگر تمايلي به ادامة آن وضع ندارد و بركرسي قضاوت نخواهد نشست و عرض حال كسي را نخواهد شنود. چه صلاح كارش آن نبود كه تمام روز را صرف شنيدن شرح مرافعات هموطنانش سازد و از پرداختن به امور خويش بازماند. در نتيجه بار ديگر بساط تبهكاري و دزدي در دهات تكرار و هرج و مرج سختتر از سابق تجديد شد. ماديها آن وضع نابهنجار را در جرگهاي همگاني مورد رسيدگي قرار دادند. در آن انجمن طبق استنباط من (هرودوت) تمام مدت رشتة كلام در دست طرفداران دياكو بوده و ايشان ميگفته اند:
ــ ما در شرايط نامساعد فعلي علاقهاي به اقامت در اين سرزمين نداريم مگر اينكه به يكي از هموطنان خود اختيار دهيم تا كار حكومت را بر شالودة نظم و انضباط قرار دهد و براي ما امكان خدمت و كار فراهم سازد وگرنه در چنين وضع سراسر آشفتگي، خانة خود را گذاشته، ترك ديار ميكنيم.
اين بيانات و طرز استدلال، در اذهان تأثير نيكو بخشيد و انجمن در صدد افتاد حكومت پادشاهي را برقرار سازد. اقدام بعدي پيشنهاد نام كسي بود كه ميبايستي بر مسند فرمانروايي قرار گيرد و چون در تمامي مذاكرات، نام دياكو و خصايص ممتازش ورد زبانها بود همگي او را كه از هرجهت ابراز شايستگي كرده بود به مقام پادشاهي برگزيدند. اولين اقدام دياكو آن بود كه به زيردستان خود فرمان داد براي اقامت پادشاه كاخ برازنده اي فراهم سازند و دستة نگهباني ترتيب دهند. ماديها اطاعت كرده، كاخ بزرگ و مستحكمي در محلي كه خود وي تعيين كرده بود ساختند و دست او را در انتخاب افراد نگهباني بدون هيچ گونه محدوديت باز گذاشتند. همين كه وي بر تخت فرمانروايي استقرار يافت، ماديها را برآن داشت تا شهر بزرگي بنا كنند و بدين منوال مركز عمدهاي در مملكت تأسيس شد و ساير شهرها در درجة دوم افتادند. ايشان باز دستور او را اجرا كردند و شهري كه اكنون اكباتان [هگمتانه، همدان] نام دارد به وجود آمد. اين شهر وسعت بسيار و برج و باروهاي استوار داشته و ديوارهاي آن طوري ساخته شده بود كه كنگرة ديوارهاي دروني بالاتر از رديف پايين واقع بوده چرا كه عمارت بر روي تپه اي بنا شده بود. به علاوه از اين كار، غرضي هم در ميان بوده است. حصارهاي گرد مزبور در هفت رديف تودرتو بنا شده بودند، وكاخ و خزانة شاهي در وسط قرار داشت. طول محيط ديوارهاي بيروني به اندازة محيط شـهر آتـن [تـقريبا 14 كيـلومتر] و كنگره هايش سفيد رنگ بود. كنگره هاي ديوارهاي دوم، سوم، چهارم و پنجم به ترتيب به رنگهاي سياه، ارغواني، آبي و نارنجي مزين شده بود. اما دندانههاي دو باروي آخري را با سيم و زر روكش كرده بودند. استحكامات آخري خاص حفاظت پادشاه و دستگاه سلطنتي بود و مردم مجاز بودند كه در بيرون محوطة خارجي حصارها، خانه بسازند. وقتي كار ساختمان كاخ به پايان رسيد دياكو نخستين بار آداب درباري برقرار ساخت و از آن پس حضور در پيشگاه پادشاه موقوف شد. تمام عرايض به وسيلة رابطهها به عرض ميرسيد و ديدار از شخص پادشاه ممنوع گرديد. خنديدن يا تف انداختن در حريم شاهي گناه به شمار ميآمد. اين مقرارت سنگين محض صيانت وي در قبال همگناني تدبير شده بود كه از جهات حسب و نسب به اندازة خود او ممتاز و از اوان طفوليت با هم پرورش يافته بودند. وي انديشناك بود كه اگر ايشان هر روز او را ببينند امكان تحريك حسادت در ميان آيد و شايد هم موجب تباني آنان بر ضد او گردد. ولي اگر چشم احدي به او نيفتد اين پندار قوت ميگيرد كه وي وجودي استثنائي و برتر از افراد عادي است. پس از آنكه دياكو پايههاي سلطنت خويش را استوار ساخت باز به حكومت قرين عدل و داد پرداخت. تمام عرايض كتبا به خود او تقديم ميشد كه بـعد از رسيدگي و صدور حـكم، عـريضههـا را عينا بـراي صاحبانش پس ميفرستاد. علاوه برآنچه گذشت، قواعد ديگري نيز به ابتكار او مقرر گشت و هر گاه خبري از ظلم و تعدي و يا اثر و علامتي از تظاهر و خودنمايي افراد ميديد و ميشنيد، به تناسب گناه، امر به مجازات ميداد.
رشيد كيخسروي: دوران بي خبري
مطالعه كتب عرفان خصوصاً بررسي هايي كه ميتوان دربارة ديواره هاي قلب انجام داد كاملا روشن مينمايد كه ساختمان هگمتانه مادي كه دياكو در سه هزار سال قبل آن را ساخته است، دقيقا از روي الگوي قلب انسان طرح ريزي و بنا شده است... دياكو با ساختن ساختمان هگمتانه عظمت روح عرفا و بزرگان دين را به اثبات رسانيده... تمامي كارهاي دياكو ريشه هاي مذهبي و عرفاني داشته است: نگاه نكردن به مردم، ظاهر نشدن در ميان اقوام و افراد فاميل، هيچكدام از ترس نبوده، بلكه هر كدام از نظر فلسفي و اصول اخلاقي اهميت ويژه اي داشتهاند... با دوري كردن از اقوامش خواسته است ريشه هاي اصلي تبعيض و قوموخويشبازي را بطور كلي در جامعه بخشكاند و به همة كساني كه در مسند قضاوت جاي دارند، ثابت نمايد كه هنگام قضاوت فرقي بين افراد غريبه و اقرباي خود قايل نشوند.