برای دیدن بخش نخست، این پیوند را کلید کنید:
و اما بعدتر! هرآنچه از کوی و برزن پایتخت (دستنویس ترکی: پاتوق) گویمی، کم گفتمی. عرابه های عجمیان را چراغی باشد تفننی و بیشتر خاموش به نام راهنما. تا این چراغ را نزدی، به هر سو در یک آن، توانستی بپیچی؛ اما وای بر آن بیچاره که چراغ راهنما زدی: اگر عرابه ای دیگر در یک فرسنگی هم باشد، میگازد تا راه بر آن راننده همچون رنده نماید.
و اما بلدیه که شاهرضا نام آن را شهرداری نمود، گاه باشد که در کوچهکی دو ذراعی، برجی نود ذرعی اجازت فرماید و گاه باشد که کوخی در بیابان خراب نماید که بایست مقررات را غرغره نمایید.
و اما ادارت راهنمایی و رانندگی (فرنگی: یکدندگی) را عجایب العملها باشد. کویها را یکطرفه و دوطرفه و سه طرفه نمودی و راکبان را دچار کور دیده (ترکی: گوزگیجه) نمودی. و بحث باشد که از بهر تلفیک (فرنگی: ترافیک) هر کوی را بی طرفه نمودی!
و در شاهراهان بند تنبانی ببستی که آن را کمربند ایمنی خواندی و قلب را دچار فشار نمودی. و حکمت این تنبان چنین باشد که در بزرگراه (ترکی: بز راه) که حسب المعمول ارابه ها با سرعت بیست مثقال در ساعت وول زدننید، اگر به هم خوردندی، آخ نگفتندی.
و شهرداری (عربی: شر الداریق) را محبتی تام به جماعت تعمیرکار ارابگان باشد چه خیابانان (ترکی: بی آبانان) را چالگانی نهان و آشکار بگماشتی تا ارابه نشینان خویشتن را در بحری متلاطم پنداشتی و هر ماه، تعمیرگران را بی نصیب نگزاشتی.
و بلدیه داران را حکایمی معجب باشد: گاه مجوز ساخت دادندی و ناگاه سرایها را تقاضای پاخت کردندی که خیابان بخواهیم کشیدن. گاه میدان نهادی و ناگاه ویران کردی که چهار راه بخواهیم رشیتن.
و اما اندر باب ادارات الدولتی: این حقیر فقیر را کاری به یکی از این پاس گاهان افتاد. پاس گاه از بهر آن گفتی که ارباب رجوع را به رکوع و سجود درآوردی و از این طاق به آن داغ افکندی تا مگر امضائ رییس را دل کندی. و فسوس از این استعدادات مهدور که مامورین را به تیم فوتبال (ترکی: فوت مال) گسیل نکردندی که نیکوتر از این جماعت کسی پاسکاری (فرنگی: پاسور) نکردی.
و معمرین (عربی: مامورین) را خزانکی متحرک به اسم کشو (ترکی: قشو) باشد که در لسان رمزیشان «زیر میزی» بخواندی و معجزها کند اگر در آن سیم و زر نهند. اما اگر زر و زر کنند، ارباب مرجوع شوند و پرونده شان (ترکی: پرندهه شان) محبوس و مسدود.