{به یادبود ۲۹ اسفند}
بي معنا نيست اگر بگوئيم تاريخ معاصر ايران با «نفت» نوشته شده است! مسئلۀ نفت و خصوصاً استيفاي حقوق ايران از شركت نفت انگليس از ديرباز آرزوي بسياري از سياستمداران ايران بوده (از رضاشاه و محمد رضاشاه تا ساعد و قوام السلطنه و رزم آراء و دكتر مصدق)، مثلاً رضاشاه در جلسۀ هيأت وزيرانش با عصبانيت، متن قرارداد 1901 دارسي را پاره كرد و در ميان شعله هاي آتش انداخت و بدنبال آن - از طريق مصطفي فاتح - به سرجان كدمن (رئيس شركت نفت انگليس) پيغام داد كه: «ايران ديگر نمي تواند تحمل كند و ببيند درآمدهاي عظيم نفت به جيب خارجيان سرازير شود در حالي كه خود، محروم از آنهاست»...
در واقع اولين گلوله براي ملي كردن صنعت نفت از همين لحظه شليك شد.
<رضاشاه کبیر >
اگر بپذيريم كه سياست را «هنرِ تحقق ممكنات» تعريف كرده اند، با توجه به سلطۀ سياسي - نظامي روسيه و انگليس در منطقه، بسياري از سياستمداران و دولتمردان ايران در اين دوران به دنبال تحقق «ممكنات» بوده اند و نه «مطلوبات» و آنان كه خواسته اند در هاله اي از آرمان گرائي و مطلوب خواهي عمل كنند، نه تنها خود، بلكه جامعۀ ايران را به پرتگاه هاي بي بازگشت سوق داده اند، وقايع 28 امرداد 32 و سرنوشت دكتر مصدق و نتايج بعدي آن، نمونه اي از اين «آرمان گرائي» و «مطلوب خواهي» مي تواند باشد.
بعد از رضاشاه، مسئلۀ استيفاي حقوق ايران از شركت نفت انگليس در دولت هاي ساعد، قوام، رزم آرا و دكتر محمد مصدّق نيز دنبال گرديد. گفتنی است كه قرارداد معروف «گس - گلشائيان» زماني از طرف دولت ساعد به مجلس ارائه شد كه فقط چهار روز به پايان دورۀ پانزدهم مجلس باقي مانده بود. آيا اين مسئله، آگاهانه يا عامدانه و ناشي از هوشياري سياسي ساعد مراغه اي بود؟ آيا او مي خواست كه در كشمكش ها و بحث ها و جدال هاي مرسوم مجلس در بارۀ اينگونه قراردادها، عمر چهار روزۀ مجلس بپايان رسد تا او از فشار دولت انگليس در تحميل قرارداد «گس - گلشائيان» رهائي يابد؟ در هر حال، در این جریان، مصدّق در نامۀ خود به مجلس شورای ملّی، نه از ردّ قرارداد الحاقی «گَس - گلشائیان» سخن به میان آورد و نه از ملّی شدن نفت، ولی با سخنراني 4 روزۀ حسين مکی در مجلس و در نتيجه، با پايان رسيدن عمر مجلس پانزدهم، اين قرارداد فرصت تصويب يا رد نيافت و به رأي گذاشته نشد. از اين گذشته، بايد اشاره كنم كه اولين «تحریم مذاکرات نفت» و سياست «موازنۀ منفي» (كه بعدها به سياست اساسي دكتر مصدّق در بارۀ نفت بدل گرديد) از نخست وزيري ساعد آغاز شد. او ضمن مخالفت شديد با تقاضاي شوروي ها در بارۀ امتياز نفت شمال (در سال 1323)، بررسي پيشنهادات شركت هاي نفتي كشورهاي ديگر را نيز به بعد از خروج نيروهاي متفقین از ايران موكول كرد (در آن زمان سي هزار سرباز روسي در ايران مستقر بودند). دولت رزم آرا (شوهر خواهر صادق هدايت) نيز كه در كشاكش بين دولت هاي روسيه و انگليس، به دنبال نيروي سومي (آمريكا) بود، با اجراي اصلاحات گستردۀ اداري و اجتماعي (از جمله مبارزه با فساد و سوء استفاده های مالی مقامات دولتی، افزایش مالیات ثروتمندان و خصوصاً تقسيم اراضي دولتي بين روستائيان و تشكيل انجمن هاي ايالاتي و ولايتي مندرج در قانون اساسي مشروطيت) در مسئلۀ نفت نیز ضمن درخواست نصفانصف (50-50) سودِ حاصله از درآمد نفت، بر آموزش ده سالۀ ايرانيان در امور فني صنعت نفت و كاهش تعداد كاركنان انگليسي و هندي شركت نفت تأكيد ورزيد. اين طرح با حمايت و همدلي آمريكائي ها (كه در آن زمان واقعاً از دوستان و حاميان ايران بودند) همراه بود و براساس آن براي اولين بار، ايران اجازه مي يافت تا دفترهای شركت نفت را بازرسي كند و صادرات شركت نفت انگليس را در بندرهای ايران زير نظر داشته باشد. رزم آرا معتقد بود که «با توجه به فقدان امکانات فنّی و تدارکاتی و مالی، ملّی کردن شتابزدۀ صنعت نفت، بزرگترین خیانت است» و... اين طرح معقول و ممكن (و نه مطلوبِ) رزم آرا و توصیه های دلسوزانه وی، متأسفانه در هياهوها و جدال ها و جنجال هاي نمايندگان مجلس و روزنامه هاي وابسته به آنان تحقق نيافت بطوريكه شخصیت حقوقدان و برجسته اي چون دكتر مصدّق از تريبون مجلس خطاب به رزم آرا فرياد كرد: «به وحدانیّت حق، خون می کنیم! خون می کنیم! می زنیم و کشته می شویم! اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامی ترم. می کُشم! در همین مجلس شما را می کُشم!».
<مصدق از خونریزی سخن میگفت!! >
چهار روز بعد، سپهبد حاجعلي رزم آرا، نه به دست دكتر مصدّق، بلكه بدست فدائيان اسلام كشته شد و شگفتا که قتل رزم آرا با تائید و جشن و پایکوبیِ عموم رهبران جبهۀ ملّی (و از جمله مصدّق) همراه بود و بدين ترتيب جامعۀ سياسي ايران از آشوبي به آشوبي ديگر و از عصبیتی به عصبیتی ديگر پرتاب گرديد.
{{برگرفته ازکتاب: آسیبشناسی یک شکست/دکتر علی میرفطروس}}