۱۳۸۸/۰۷/۰۱

اقلیت ملی(1)



ویژه نام «اقلیت ملی» یا «کم شماران میهنی» از برساخته های من (همانند: میهن سالاری) در زمینه فلسفه سیاسی – اجتماعی میباشد. برای گوشهایی که اقلیت مذهبی را بارها شنیده اند این گویش (اقلیت ملی) شاید ناآشنا و پرسش برانگیز باشد. اما با نگاهی گزرا به رویدادهای ۱۴ سده کنونی به ویژه این سه دهه (1358تا 1388) درمی‌یابیم که حکومتها و مردم تبعه ایران خواه ناخواه مذهب را بر ملیت، برتر و بیشتر برگزیده اند. نگاهی به گاهشمار آیینی و تقویم رسمی نشان میدهد که بجز ایام نوروز که آن نیز در دوره‌هایی زیر فشار برای حذف بوده، هیچ تعطیل رسمی برای مناسبتهای باستانی ایران در میان نیست.
با این همه، در گزر این سده ها اقلیتی ملی با این چهره های نامور به نکوداشت فرهنگ باستانی ایران پرداخته اند که میتوان اشاره کرد به: شاعران عربسرای شعوبی، سرخ جامگان، سپیدجامگان، قرمطی ها، یعقوب لیث (تنها دولتمرد به تمام معنا ملی در عهد قدیم)، نصر دوم سامانی، روزبه دادویه، فردوسی، حافظ، خیام، میرزاآقاخان کرمانی، ابراهیم پورداوود، حبیب نوبخت، رسام ارژنگی، محمد معین و...
اقلیت ملی همیشه در برابر اکثریتی مذهبی کوشش کرده تا نه تنها به نگاهبانی از میراث باستانی بپردازد بلکه در زمانهای ویژه و فرصتهای مناسب به پیاده کردن آرمانهای آریایی دست یازد؛ که البته دیدیم که صفاریان و پهلویان دولتهایی مستعجل بودند. از راهکارهای اقلیت ملی میتوان اشاره کرد به:
•    برگزاری شکوهمند جشنها و آیینهای باستانی.
•    پاسداری از زبان پارسی.
•    رواج جهانبینی و فلسفه مزدایی.
•    پرهیز از خلیفه گرایی و جمهوری خواهی.
•    آزادسازی سرزمینهای اشغالی ایران بزرگ.
اقلیت ملی در طول تاریخ بارها شاهد اشتباهات هموطنان خود بوده که برای نمونه میتوان به براندازی امویان (جناح راست حکومت اسلامی) و تقدیم قدرت به عباسیان (جناح چپ) اشاره کرد. و دیدیم که عباسیان دست کمی از امویان در سرکوب و کشتار ملی گرایان ایرانی نداشتند.
بدین گونه کشاکش ایران و اسلام، کیش و کشور، همچنان تا زمان صفویه پابرجا ماند. زیرا پادشاهی ایرانی با خلافت تسنن همگون نمینمود و همیشه سایه خلافت بر سر سلطنت سنگینی مینمود. اینک صفویان بودندکه در رویارویی با خلافتی که این بار ترکان عثمانی سردمدارش بودند، استقلال سیاسی و مذهبی ایران بزرگ را پس از هزاره ای اهریمنی به تمام معنی به دست آوردند.

منشور ایران شناسی (1)


(پیش نویس)
دیرزمانیست که در اندیشه یک راهنمای کلی برای جوانان پژوهشگر هستم تا از تکرار اشتباهات و دروغها خودداری کنند. این پیشنویس را در میان میگزارم تا دوستداران به کامل کردن آن بپردازند و گفتمانی اساسی انجام بگیرد. / پاینده ایران بزرگ./ امید عطایی فرد

۱. شناخت مرزهای طبیعی و سیاسی و فرهنگی ایران بزرگ
بر پایه دفترها و روایتها و اسناد تاریخی، ایران زمین از آمودریا (جیهون) و رود مهران (سند) است تا فرات. مرزهای فرهنگی این سرزمین بسی فراتر از فلات و مرزهای طبیعی آن میباشد. قومها و مردمان ایرانی و زیرشاخه های آنان که در این پهنه میگنجند: ایلامیان، سومریان، کلدانیان، کاسپیان، سکاها، سرمتها، بابلیها، هیتی ها، میتانی ها، هوری ها، اورارتویی ها (ارمنیان)، کیمری ها، کوشانی ها، مادها تا ساسانیان. باید دقت و بررسی کرد که نقشه های کنونی از مرزهای سلسله های ایرانی تحریف شده و برای نمونه مرز هخامنشی و اشکانی در سوی شرقی بسیار بیشتر بوده است. برپایه ی نقشه ی سیاسی کنونی، این کشورها بخشی از ایران بزرگ به شمار می آیند:
•    ایران شمال غربی: اران (آزربایگان شمالی)، ارمنستان، گرجستان، اوستیا (سراسر قفقاز)
•    ایران شمال شرقی: ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، بخشهایی از قزاقستان و قرقیزستان
•    ایران شرقی: افغانستان، پاکستان، کشمیر، بخشهایی از غرب چین
•    ایران جنوبی: عمان، امارات، بحرین، قطر، کویت.
•    ایران غربی: عراق، ترکیه
{برای آگاهی بیشتر بنگریدبه: ایران بزرگ/ انتشارات اطلاعات}

۲. گاهشمار ملی و میهنی
در بیشتر کشورهای جهان گاهشمارهای مسیحی (زایش عیسا) و اسلامی (هجرت محمد) کاربرد دارد. یهودیان و بوداییان هم از تقویم دینی خود برخوردارند. ایرانیان که آغازگر آبادانی و تمدن در جهان بوده اند نیز باید از یک گاهشمار ملی بهره مند گردند. تاریخ ۲۵۰۰ ساله (۱۳۵۵ هجری = ۲۵۳۵ شاهنشاهی) که به پاس کورش بزرگ (ذوالقرنین) میتواند در آینده به گونه تاریخ جهانی نیز به کار رود، نمایه اوج شکوه و بزرگی ایران و جهان است. اما یکی از بنیادها و یادبودهای تاریخ ایران همانا سالزاد سپیتمان زرتشت میباشد که مورخان دیرین، زمانه او را پنجهزار سال پیش از نبرد ترویا و نیز ششهزار سال پیش از افلاتون یاد کرده اند. برای آسانی کار میتوان شمار ششهزار را به تاریخ شاهنشاهی افزود. برای نمونه سال 2567 شاهنشاهی برابر با ۱۳۸۷ هجری خورشیدی برابر میشود با 8567 مزدایی. در آینده میبایست گاهشمار کنونی بازبینی شده و مانند دوران پیشین، هر ماه دارای ۳۰ روز باشد و اسفند با حساب پنجه (۵ روز واپسین) ماه ۳۵ روزه محاسبه گردد. بدینگونه جشنها و آیینهای ایرانی در جای درست خود قرار میگیرند.
{بنگرید به: پیامبر آریایی/ انتشارات عطایی}

۳. آگاهی از نادرستیها و دروغهای تاریخی
برای نمونه: درازای سلسله ماد بسیار بیشتر بوده و بیش از هشتاد شاه برای آن برشمرده اند. داریوش بزرگ نه یک افسر کودتاگر بلکه شاهزاده ای هخامنشی بود که گئومات مغ (بردیای دروغین) را سرنگون کرد. فرمانروایی دویست ساله سلسله سلوکی در ایران دروغ بوده و آن اسکندری که تا چین و هند لشگرکشی میکند، نه آلکساندر مقدونی بلکه ارشک بزرگ است. ساسانیان جامعه طبقاتی نداشتند و از همه قشرها پشتیبانی میکردند. مزدک کاهن شیاد و فریبکاری به شمار میرفت.
{درباره هخامنشیان بنگرید به: یونانیان و بربرها / استاد امیرمهدی بدیع}
{آلکساندر مقدونی: آثار استاد بهروز و شاگردان ایشان}
{ساسانیان: تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از ساسانی به اسلامی/ استاد محمدی ملایری}

4.دستبرد در دانش و فن
نوشته اند که ایرانیان (با آن همه خط و الفبا) از قوم بیابانی چون آرامیان الفبایشان را گدایی کرده اند. فلسفه و علم را وامدار یونانیان بوده اند (و بعدها عربها!!). معماری را از کشورهای همسایه اجاره کرده اند و غیره.