ویژه نام «اقلیت ملی» یا «کم شماران میهنی» از برساخته های من (همانند: میهن سالاری) در زمینه فلسفه سیاسی – اجتماعی میباشد. برای گوشهایی که اقلیت مذهبی را بارها شنیده اند این گویش (اقلیت ملی) شاید ناآشنا و پرسش برانگیز باشد. اما با نگاهی گزرا به رویدادهای ۱۴ سده کنونی به ویژه این سه دهه (1358تا 1388) درمییابیم که حکومتها و مردم تبعه ایران خواه ناخواه مذهب را بر ملیت، برتر و بیشتر برگزیده اند. نگاهی به گاهشمار آیینی و تقویم رسمی نشان میدهد که بجز ایام نوروز که آن نیز در دورههایی زیر فشار برای حذف بوده، هیچ تعطیل رسمی برای مناسبتهای باستانی ایران در میان نیست.
با این همه، در گزر این سده ها اقلیتی ملی با این چهره های نامور به نکوداشت فرهنگ باستانی ایران پرداخته اند که میتوان اشاره کرد به: شاعران عربسرای شعوبی، سرخ جامگان، سپیدجامگان، قرمطی ها، یعقوب لیث (تنها دولتمرد به تمام معنا ملی در عهد قدیم)، نصر دوم سامانی، روزبه دادویه، فردوسی، حافظ، خیام، میرزاآقاخان کرمانی، ابراهیم پورداوود، حبیب نوبخت، رسام ارژنگی، محمد معین و...
اقلیت ملی همیشه در برابر اکثریتی مذهبی کوشش کرده تا نه تنها به نگاهبانی از میراث باستانی بپردازد بلکه در زمانهای ویژه و فرصتهای مناسب به پیاده کردن آرمانهای آریایی دست یازد؛ که البته دیدیم که صفاریان و پهلویان دولتهایی مستعجل بودند. از راهکارهای اقلیت ملی میتوان اشاره کرد به:
• برگزاری شکوهمند جشنها و آیینهای باستانی.
• پاسداری از زبان پارسی.
• رواج جهانبینی و فلسفه مزدایی.
• پرهیز از خلیفه گرایی و جمهوری خواهی.
• آزادسازی سرزمینهای اشغالی ایران بزرگ.
اقلیت ملی در طول تاریخ بارها شاهد اشتباهات هموطنان خود بوده که برای نمونه میتوان به براندازی امویان (جناح راست حکومت اسلامی) و تقدیم قدرت به عباسیان (جناح چپ) اشاره کرد. و دیدیم که عباسیان دست کمی از امویان در سرکوب و کشتار ملی گرایان ایرانی نداشتند.
بدین گونه کشاکش ایران و اسلام، کیش و کشور، همچنان تا زمان صفویه پابرجا ماند. زیرا پادشاهی ایرانی با خلافت تسنن همگون نمینمود و همیشه سایه خلافت بر سر سلطنت سنگینی مینمود. اینک صفویان بودندکه در رویارویی با خلافتی که این بار ترکان عثمانی سردمدارش بودند، استقلال سیاسی و مذهبی ایران بزرگ را پس از هزاره ای اهریمنی به تمام معنی به دست آوردند.