۱۳۹۵/۰۷/۰۲

دینکرد ۴ - بند ۷۶ تا ۸۰

هستی شان: برآیند چیزها و برای چیزهاست.
و چیزهایشان: برآیند هستی ، و نیز نیستی است. همچون برایند تهیگی و خلا که هستی است و برایند بودن (وجود) و چیزهایش میباشد.
مایه شان: اندازه اش در دهش زبرین (آفرینش فرازین) همانند نیروی کنش در آن هستی، به اندیشه و هوشیاری نمیرسد.
دهش شان: به چم و کار و چگونگی بایستگس هاست تا چگونه باز باید کامل شوند.
پایندگی شان: برآیند ان است که با هیچ چاره ای آزار و اسیب نمی بینند.
دانسته هایشان: در زمان دارای کرانه (وقت محدود) میباشد و دانا به دانایی زمان بیکرانه است.
ناچار نبودن شان: فراز پیراستن است و نه هوش سپردن (تبعیت و اجبار).
بنیادشان: نمودار شدن با هسته و استخان بوده و سپس چیزها از ایشان پیدا شده است.
دوزخ شان: خانه ای تار و تیره است و نه روشن.
بند ۸۰ - دینکرد ۴
هماوردان و همبودهایشان: همچون گرمی و سردی، و خیسی و خشکی، در یک تن، در کار آمیزش و برساختن هستند. و با ایشان، زندگی: آراسته و گمارده (وینارده) میشود. و بهانه و انگیزه ای برای پاییدن تن هستند. از جایگیری و مهمان شدن گناهکاران و تباهگرانی چون «سردی - خشکی»: آشفتگی پدید می اید. اما از پاینده کارانی چون «گرمی - خیسی» و نیز همپیمانی و به اندازه بودن هرچهارتایشان، به همگان آراستگی و نظم (وینارش) میرسد.
{گزارش سوشیانت مزدیسنا}

دینکرد چهارم - گزارش سوشیانت مزدیسنا

بند ۷۳ - دینکرد ۴
آینه  و نوع ایشان تخمکی از گوهر بنیادین است. آنچنانکه نیروی بینایی چشمان (بصیرت) وابسته به هنگامیست که چیزها دانسته میشود، در زمان بیکرانه، با هم -نیرویی و دهش همگانی (خلقت کلی)، ایشان به دایه و نگه دارنده شان پیوند می یابند؛ همچون باز شدن بامداد از فروغ (طلوع خورشید). دادار مهربان بر همه گونه شایسته (و توانا) است.


بند ۷۴ - دینکرد ۴
از ایشان است دانایی دین بهی، خدایی و شهریاری ایرانی که دین بردار و داناست. که به چم و مفهوم خدای خدایان یا شاه شاهان است.

بند ۷۵ دینکرد ۴

یکی از بایستگیها داشتن دانش سودمند و خویشاوند سودبخش است. و یکی از اینها برای خود شایسته میباشد. کام ایشان: نادشمنی با فرمان یزدان است. دانش ایشان: درباره ی چیزهاست. توان ایشان: برای نکردن نیست بلکه برای بازکردن توام با کارکردی همانند است. داوری ایشان: گزینش دین دادار و فرمانبری برای درمان و پزشکی چهره ی جهان میباشد. دادگری برای هستی: از همه پرمایه تر و برتر است. به دو سبب: یکی نداشتن مُستی و دیگری داشتن فره ی پایدار. به همان چم و دلیل تاخت و توز و خسارت به دو خوی و سبب پیدا میشود: یکی بدنی و دیگری مالی. در بسی آیین نامه های جداگانه و گوناگون، بغان و مانتراورزان و داداگاهان (حقوق دانان) میدانند انکس که گناهکاری همه را بگوید و گواه باشد، به همان سان، از نخست منکر گناهکاری خود میباشد و سخن میگوید تا رهایی یابد.  چراکه دادآگاهان میدانند که بودن و وجود اینها در گیتی از همایش چند چیز در یک کالبد است. همچون به هم امدن آب و خاک که قالبی یگانه مانند خشت درست میشود و از همان ترکیب، فنا و فرسایش نیز رخ میدهد.