۱۳۹۶/۰۹/۰۸

یادبودهای زرتشت و فردوسی

به خشنودی اورمزد و به کام ایزدان
تا این زمان، سر راست ترین سند و گواهی درباره ی زادروز سپیتمان زرتشت، دفتر گزیده های زادسپرم میباشد که:
* در بخش بیستم، بند یکم از روز انغران یا انیران (سی ام) از ماه اسپند یاد کرده است.
* در بخش بیست و پنجم، بند پنجم، نوشته است که در روز خور (یازدهم) ماه اردیبهشت (برابر دهم اردیبهشت در تقویم کنونی)، زرتشت پس از هفتاد و هفت سال و چهل روز، درگزشت. با کم کردن ده روز کامل اردیبهشت و سی روز کامل فروردین بر پایه ی گاهشمار کهن، دوباره به روز انغران از ماه اسپند میرسیم. یاداور میشود که به نوشته کتاب بن دهش، پنجه آخر سال در گاهشمار، به شمار نمی امد. بدین گونه، میتوان زادروز اشو زرتشت را سی ام اسپند یا روز انغران در گاهشمار سی روزه ی کهن، برابر با بیست و چهارم اسپند در گاهشمار کنونی، به شمار اورد و رسمیت بخشید.
.
.
.
فردوسی در پایان داستان اورمزد پسر شاپور میگوید:
شب اورمزد امد از ماه دی - ز گفتن بیاسای و بردار می
که اشاره به شب یلداست. سپس هر شب سه داستان کوتاه را میسراید؛ پادشاهی: بهرام پسر اورمزد، بهرام پسر بهرام، بهرام بهرامیان. در پایان داستان سوم فردوسی میگوید:
می لعل پیش آور ای روزبه - چو شد سال گوینده بر شست و سه
از آنجا که گاهشمار کهن سی روزه بوده، با سنجش و تطبیق، در می یابیم که سوم دی ماه در گاهشمار سی روزه برابر است با بیست و هفتم آذر ماه در گاهشمار کنونی که شش ماه نخست سال، سی و یک روزه میباشد.
تاریخ پایان شاهنامه روز ارد (بیست و پنجم) از ماه اسفند میباشد که برابر است با نوزدهم اسفند در گاهشمار کنونی.
.
یاداوری: در دو رساله ویژه درباره دو روز هرمزد (یکم) و خرداد (ششم) فروردین، هیچ یادکردی از زایش اشو زرتشت در این روزها نشده است. رساله های:
- روز هرمزد ماه فروردین
- روز خرداد ماه فروردین
.
بنابراین:
ششم فروردین: روز ملی ایران
دهم اردیبهشت: یادبود درگزشت زرتشت
بیست و هفتم آذر: زادروز فردوسی
نوزدهم اسفند: روز شاهنامه
بیست و چهارم اسفند: زادروز زرتشت

۱۳۹۶/۰۹/۰۱

معراج کرتیر به جهان مینوی

# سفر به فراسو# << گزارش: سوشیانت مزدیسنا >>
.
{} من به درستی از آغاز در برابر ایزدان و خدایگان، پرستار نیکو کام بودم و از ایشان، ارجمندی بزرگ و سربلندی رسید. هنگام زندگی ام در کشور به ارجمندترین پایگاه بودم. این را نیز از ایزدان خواستم که: همان سان که شما در این جهان به من ارج دادید، اگر میتوانید برآیند این یشت ها (ستایشها) و آیینهایی که در کشور انجام شدند، و برای روانم، چهره و سرشت راست یا دروغ را در آن جهان بنمایید. همچون آغاز کار که برای ایزدان، در برابر رنج و سختی پایداری کردم تا درباره ی آن جهان (مینو)، بیش از هر کس دیگر، گستاخ (بی گمان و باورمند) باشم. و کسی که این نوشته را میخواند، او نیز خویشتن درباره ی آیینها گستاخ (پویا و پرکار) باشد.
{} بنابراین من این نشانه را نهادم که: پس ایزدان اگر شما میتوانید چهره ی بهشت و دوزخ را به من بنمایید؛ همانگونه که در نسک (اوستا) آشکار است که پس از درگزشت مردم، هرکس در زندگی اش ارتا و پارسا بود، دین (نمایه ی وجدان) او همچون کنیزکی ماهروی به پیشوازش می آید و او را به بهشت رهنمون میکند. هرکس که دروغ وند و ناپارسا باشد، دین اش، او را به دوزخ میبرد. در درازنای زندگیم، به من نشان دهید در آن هنگام که من میمیرم و دین من برایم می آید، اگر ارتا و پارسا هستم: دین بر من به گونه ای آشکار شود که بدانم به سوی بهشت میروم. اگر دروغکار هستم: دین بر من به گونه ای آشکار شود که انگار کسی را به دوزخ میبرد.
{} هنگامی که این یشت و آیین و دین (مزداپرستی) که در میان زندگان انجام میشود، با نگرش به آن جهان (مینو) درباره شان پرسیدم، آنگاه آیینها را نیرومندانه و افزارمند و مجهز به جای آوردم. در پارس و سیستان و دیگر شهرها مغان بسیاری بودند. اینگونه من ایزدان را ستودم آنچنان که در این نامه نوشته شد. و من در زمان شاپور شاهنشاه، برای آیینهای ایزدان و روان خویش: مرگ ـ آیین شدم تا اگر پارسا یا ناپارسا بودم، در آزمون ایزدان جای گیرم. همچنین استوار ایستادم که: اگر ارتا و پارسا هستم و شما ایزدان مرا در آن جهان نیز ارتا بنمایید، همچنان کیش شما ایزدان را خواهم داشت. و اگر دروغکار باشم، در آن جهان ناپارسایی ام را نشان دهید و آنچه از سوی شما ایزدان دریافت کنم، همه ی زمانها سخت به یاد نگه میدارم.
{} هنگام آیین مرگ، رفتگان و مردگانی که من را دیدند، چنین گفتند: ما شهسواری را می بینیم که سپید و درخشان بر اسبی گران (تنومند) نشسته و درفشی دارد. مردی بر تختگاه زرین نشسته و همزاد خود کرتیر به پیدایی و همراهی، در پیشگاهش آمده است. اینک زنی از سوی خراسان (شرق) پیدا شد که ما هرگز زنی بدین شکوهمندی و نجیبی ندیده ایم. و آن راهش بسیار روشن است. اکنون آن زن فراتر می آید و برای درود گفتن، سر خود را بر سر آن مرد که درست چون همزاد کرتیر است، مینهد. آن زن و مرد هر دو دست هم را میگیرند و به آن راه روشن، از همانجا که آن زن آمد، به سوی خراسان (شرق) بازمیگردند و آن راه، بسیار روشن است.
{} در آن راه که آن زن و آن همزاد کرتیر میروند، آنجا شهریاری پیدا میشود سپیدپوش که بر تختگاهی زرین نشسته است و ترازویی در پیشگاهش میباشد؛ انگار که چیزهایی را وزن میکند. زن و مرد (دین و همزاد کرتیر) پس از ایستادن در پیشگاه آن شهریار، به آنسوی او میروند و میگزرند. همچنان به سوی خراسان و در همان راه به پیش میروند. اینک شهریاری دیگر هویدا میگردد که بر جایگاهی زرین نشسته است و چی-نَی (پل برچیننده ی نیکان از بدان) در دست دارد. او از همه ی کسانی که پیش از این دیده بودیم، نجیبتر و گرانمایه تر است.* مردگان افزودند: چی ـ نَی (پل چین ود) آنسوتر پیداست درست چون چاهی هولناک که آن را بُن و ژرفایش پدیدار نیست؛ پر از مار و کژدم و کلبوک و دیگر گزندگان است.
{} آن مردگان و رفتگان که در آیین مرگ من نشسته بودند، هنگامی که گونه های بیشمار دوزخی را دیدند، بسیار بیمناک شدند و نخواستند که جلوتر بروند. من گفتم: نترسید؛ شما را هیچ چاره و راه دیگری نیست مگر آن پلی که بر روی آن چاه است. و هرچه که می بینید، بگویید.* آنها گفتند: دار و تیغه ای (گزرگاه) مانند پل بر روی آن چاه میباشد. آن زن و مرد (دین و همزاد کرتیر)، به فراز چاه و روی پل رفتند. پلی که آنجا برایستاده بود، پهنتر و بزرگتر گردید و درازایش پدیدار شد. شهریار سپیدپوش دیگری پیدا شده که از شهریاران پیشین که ما مردگان دیده بودیم، ارجمندتر است. او از آنسوی پل فرا آمده و دست آن زن و مرد را میگیرد و از پل میگزرند و به سوی خراسان، آبرومندانه و دلیرانه به پیش میروند. اینک ایوانی در آسمان پدیدار میشود؛ آن شهریار، پیشاپیش آن مرد (همزاد کرتیر) میرود و زن نیز در پی آن مرد به ایوان میرود.
{} مردگان گفتند: چیزی از این ارجمندتر و روشنتر ندیده بودیم. بسی در ایوان نشسته بودند. و آن شهریار به آن سو رفت. در جلوی آن ایوان، جایگاهی زرین است. دوباره شهریار در پیش، آن مرد که همزاد کرتیر است و آن زن از دالان و پلکانی بالا میروند و دور میشوند. در آن بالا، بر تختگاهی زرین، همزاد و دین کرتیر رفتند و در روزن بهرام (پیشگاه آتش مینوی ایزد بهرام) نشستند. و اکنون آن مرد همزاد کرتیر، نان و گوشت و باده میگیرد. از سوی خراسان بسیاری به پیش می آیند و در پیش تختگاه از آنسو فراز می آیند؛ همزاد کرتیر به ایشان از آن خوراک میبخشد و به آنها میدهد. آن شهریار، با انگشتش یکسر همزاد کرتیر را نشان میدهد و لبخند میزند. و همزاد کرتیر، او را نماز میبرد.
{} هنگامی که ایزدان به من کرتیر یک بار نشان دادند در این زندگانی: نیکنامی همراه با ارجمندی را، پس من نیز درخواست کردم: به من نشان دهید در آن سوی، در جهان درگذشتگان، چهره ی بهشت و دوزخ را؛ و چگونگی ارتایی و پارسایی و نیز دروغ وندی و بدکاری را. به گونه ای که تا زنده هستم در برابر ایزدان و خداوندان، نیک پرستار و نیک کامه باشم.* و چون یک بار ایزدان این چیزهای آن جهانی (مینو) را به من نمودند، بدین بهانه و سبب، من در برابر ایزدان بسی نیکوکامه تر و پرستار نیکوتر شدم؛ و نیز برای روان خویش، بسی رادتر و راست کردار تر شدم. نیز به این یشت و آیینهایی که در کشور انجام میشود، بسی گستاختر (پیگیرتر) شدم.
{} آنکه این نامه را میبیند و میخواند، باشد که به ایزدان و خدایان و روان خویش: راد و راست شود. همچنین باشد که بر این یشت و آیینها و دین مزدایی که اکنون در میان زندگان به آنها پرداخته میشود: گستاختر (دلیرتر) شود. و باشد که از این پس، درباره ی همه شان، نافرمان نگردد. و بی گمان بداند که بهشت و دوزخی در کار هست. آنکه کرفه گر (نیکوکار) باشد: به بهشت فراز میشود. آنکه دروغکار باشد: به دوزخ افکنده میشود. نیکوکار را تن آباد و اسنوند خواهد رسید و روان اسنوندش را ارتایی خواهد رسید؛ چنانکه به من کرتیر رسید. و من این نامه را بدین بهانه و دلیل نوشتم که من کرتیر از دیرباز از شهریاران و خدایان، بسی سندها و پیمان نامه های آذران و مغان را مُهر کردم و نام خویش را بر اینها نگاشتم تا آنکه در زمانه ای فرازتر و دیرتر، این مادیگان (اسناد) را میبیند، بداند که من آن کرتیر هستم که در زمان شاپور شاهنشاه: کرتیر موبد و هیربد نامیده شد؛ و در زمان هرمزد شاهان شاه و بهرام شاهان شاه شاپورگان: کرتیر، موبد هرمزد نامیده شد. و در زمان بهرام شاهان شه بهرامگان (بهرام بهرامیان): کرتیر، روان بختیار بهرام و موبد هرمزد نامیده شد.
<< گزارش: سوشیانت مزدیسنا >>