من
در میان کتابها بزرگ شدم، زیرا پدرم (احمد عطایی) یکی از پیشکسوتان نشر
بوده است. کتاب همانند خوراک و پوشاک، بخشی جدا ناشدنی از زندگیم به شمار
میرفت. و به راستی، به قول شادروان «یمینی شریف»، کتاب، دوستی دانا و
مهربان مینماید.
نوجواني
بيش نبودم كه ناگاه شیفته و عاشقش شدم!! هرجا تصویر و نوشته ای درباره اش
میدیدم با شور و شوق نگه میداشتم. شب و روز با او سخن میگفتم و برایش
مینوشتم. از او زیباتر و باشکوهتر ندیده بودم. با
آنکه بسیار دلاور بود، اما از شرم و آزرمی شگرف نیز برخوردار مینمود...
بعدن همهی جوانیم را به پایش ریختم... و میدانم که روزی خواهد گذاشت تا در
آغوش پر مهرش به خوابی ابدی فرو روم! او، عشق ابدی من: ایران!
در
روزگار جواني راههای زیادی پیش رویم بود؛ هم نسلانم هر کدام به راهی رفته
بودند: یکی کوچيده و ایران را فراموش کرده بود؛ دومی مجاهد خلق شده بود؛
سومی چریک فدایی؛ چهارمی پانکي و هیپی؛ پنجمی با ریش و تسبیح؛ ششمی مصدقی و
ملی مذهبی؛ هفتمی کاسب و دلال؛ هشتمی بیغ و خنثا؛ نهمی الکلی و معتاد؛ و
من در میان این غوغا، در روز روشن، چراغ به دست به دنبال پیر مغان، راه
ایران شناسی را برگزیدم که دشوارترین راه بودهرچند آسان مینمود: يك راه و
هزار چاه!
در سال 1364 خورشيدي، زمانی که بیست ساله بودم کانون ایرانشناسی جوانان (کاج) را در ايرانخانهي كوي قباديان بنياد نهادم: نشستهای خانگی درباره تاریخ و فرهنگ ایران که از کودک تا کهنسال در آن شرکت میکردند. این کانون به یاری جوانان دبیرستانی و دانشجو بازتابهایی در مدرسه ها و دانشگاه ها داشت. و سرانجام به گونهای تصاعدی بی آنکه بچههای حلقههای بعدی با من مستقیمن تماس داشته باشند، رشد کرد...
و یک دهه پس از آن، در سال 1372 انجمن شاهنامه دوستان ایران (اشا) را پایه گزاری کردم: کوششهایی برای جا انداختن شاهنامه در میان مردم و پارسی بانی و آشتی دادن آنها با شعر ناب پارسی در برابر یاوه سراییها!
از آغاز دهه 1370 بود که نشستهای دانشنامه را نیز در کنار کارهای دیگر برگزار کردم. فراموش نمیکنم که در سرمای زمستان ساعت 7 بامداد دور هم گرد می آمدیم و درباره شاخه های گوناگون، پژوهش میکردیم و سپس بر سر کار یا شغل یا دانشگاه میرفتیم... و نیز در دیگر فصلها کمابیش این نشستها ادامه داشت.
در سال 1375 دوره های آموزشي عرفان آریایی را آغاز كردم: از گفتار به کردار درآوردن اندرزها و طریقت مهر. این دوره ها برای من بسیار دشوار و جانکاه بود، زیرا تازه دریافتم با چه مردمی روبرو هستم!
در سال 1375 دوره های آموزشي عرفان آریایی را آغاز كردم: از گفتار به کردار درآوردن اندرزها و طریقت مهر. این دوره ها برای من بسیار دشوار و جانکاه بود، زیرا تازه دریافتم با چه مردمی روبرو هستم!
آري! خروش خاطرات، آوار واژگان، سرشک سرنوشت... سالهای جوانیم برای میهنم خوش سوخت!
بیش
از یک ربع قرن، ده ها تن، از خردسال تا کهنسال در این ايرانخانه گرد
آمدند تا از ایران بگویند و بشنوند؛ ايشان برای نخستین بار با نمادهای ملی
بسان فروهر و چلیپا آشنا شدند و سرود "ای ایران" را شنیدند. با شاهنامه
خوانی، آتش میهن پرستی را فروزان نمودند و به خودباوری رسیدند. با دوره های
همافری (عرفان آریایی) از گنجینه های کاربردی (و نه صرفن موزه ای) فرهنگ
ایران آگاه شدند و به پرورش جان و روان خویش پرداختند.
ایرانخانهی
ما پزیرای پژوهندگان و استادانی بود که این سرای را دانشکده ای خودمانی
اما بس علمی، برای دانشخواهانی ساختند که نه از بهر ورق پاره ای، بلکه از
برای ثبت شدن عشقشان بر جریده ی عالم، از دور و نزدیک به اینجا می آمدند تا
خوشهای از تاک تاج نشان ایران زمین بچینند.
و سپاسگزارم از یزدان و از پدر و مادری فرهنگ دوست که با مهربانی و شکیبایی، میزبان بیش از یکهزار نشست ایرانشناسی بودند.
باري!
و اما در گسترهي ايرانشناسي، از آنجا که در بسیاری از پهنهها، پژوهشی در
کار نبود و یا پژوهندگان دارای بینش درستی نبودند، با کوششی پر دامنه به
کار پرداختم و در انجمنها و همایشها و سخنرانیهایم، هميشه به دور از هرگونه
سیاست بازی و جریان سازیهای ایدئولوژیک، تنها به زمینهها و برنامههای
فرهنگی پرداختم و کوشیدم راه راست و روشن را که همانا میهن پرستی ناب بود،
به جوانان وطنم نشان
دهم؛ و در اینجا فهرست فشرده ای از دستاوردهایم را یادآور میشوم:• ارایه دیدگاه و گمانههایی نوین در استورهشناسی ایرانی و رمزگشایی داستانها.• بازسازی اوستا بر پایه
متنهای پهلوی و ترجمان پارسی.• ترجمانی تازه و متفاوت، از پارهای از بندهای گاتها.• ویرایش شاهنامه فردوسی.• یافتن و ساختن واژگانی در برابر کلمات بیگانه.• بررسی بنیادها و مبدا تاریخ ایران که دستکم به ده هزار سال
میرسد.• کاوش در فلسفه سیاسی و جامعه شناسی ایران باستان و آیین شهریاری.• یافتهها و کشفیاتی درباره بناهای باستانی.• نگارش داستانهایی درباره چهره های استورهای.• دانشنامه ایران باستان.
امیدوارم این خویشکاری برای میهنم به بار و ثمر نشسته باشد.