۱۳۸۸/۰۲/۲۲

بزرگترين شاهكار ادبي بشر


{امید عطایی فرد}
بدين داستان دُر ببارم همي
به سنگ اندرون لاله كارم همي
[آغاز جنگ بزرگ كيخسرو]
فردوسي بزرگ، بي هيچ گزافه‌اي شاهكار خود را كاخ بلند و بي‌گزند، و زنده‌گر فرهنگ ايران دانسته و بزرگان و بينشوران و سخنوران نيز او را بزرگترين ادب‌شناس و سخن‌سراي ايران و جهان به‌شمار آورده‌اند. اگر شاهنامه را برترين شاهكار مي‌خوانيم از آن روست كه:
1. شاهنامه به زباني سروده شده كه زيباترين و شيواترين زبان جهان است؛ «احمد كسروي» میگوید: در ميان هفت يا هشت زباني كه من مي‌شناسم و از هركدام كم يا بيش آگاهي دارم، فارسي شيرينتر و آسانتر از همه آنهاست. اين سخن را ناسنجيده نمي‌گويم و تعصب ايرانيگري را در آن دخالتي نيست. تا آنجا كه من مي‌دانم، فارسي يگانه زباني است كه بي دستياري دستور (صرف و نحو) ياد توان گرفت. زبان فارسي يك زبان غيرصرفي (آناليتيك) و از نظر كمال، كم مانند است. اين زبان مي‌تواند چون نمونه‌اي والا براي يك زبانِ‌ ياريگرِ جهاني، به كار آيد.
2. سرايندگان پيشين ايران به استادي و خداوندي فردوسي در سراي سخن، خستو بوده‌اند. پژوهشگران كنوني نيز گفته‌اند:
فردوسي بزرگترين شاعر ايران، و شاهنامة او ارزنده‌ترين شاهكار جاودانيِ زبان و انديشه و فرهنگ ايراني است و بسياري از محققان، به حق، آن را بزرگترين حماسة جهان خوانده‌اند... وسعت خيال فردوسي و عمق انديشه‌هاي او و قدرت او در هنر شاعري، چيره‌دستي او در دقايق داستانسرايي، توانايي او در آفرينش معاني لطيف در زمينه‌هاي گوناگون از حكمت و اخلاق و تغزل و وصف طبيعت، او را بزرگترين شاعران كرده است... شاهنامه را بالاتر از شاهكار ادبي يك ملت، جزو شاهكارهاي جهاني و بزرگترين حماسة عالم و از مواريث جاوداني بشري شمرده‌اند... در ميان داستانهاي منظوم و منثور فارسي، شايد تنها داستانهاي شاهنامه باشد كه با معيارهاي نقد ادبي جهان سازگار است و به هر زباني كه ترجمه شود، ارزش والاي خود را حفظ مي‌كند.(محمدامين رياحي: سرچشمه‌هاي فردوسي‌شناسي)
ظهور شاهنامه در ادبيات فارسي ماية پيداشدن نهضت خاصي گشت كه هنوز هم از ميان نرفته و آن نهضتي است در نظم داستانهاي حماسي و يا حماسه‌هاي ديني و تاريخي كه از قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجري به صور گوناگون ادامه يافت و وسيلة ايجاد چندين اثر حماسي گشت كه هيچيك را ارزش و مقام و اهميت شاهنامه نيست... ترجمه‌هاي متعدد شاهنامه به زبانهاي اروپايي دليل اهميتي است كه اين كتاب ميان جامعة اروپاييان كسب كرده و بر اثر همين اهميت و رواج، در ادبيات اروپايي، خاصه ادبيات رمانتيك، نفوذ و تاثير خارق‌العاده‌اي نموده است. (ذبيح‌الله صفا: حماسه‌سرايي در ايران)
اگرچه بوده‌اند پژوهندگاني چون «فون هامر» آلماني كه فردوسي را بزرگترين شاعر حماسه‌سراي جهان دانسته‌اند، باري كساني كه از آگاهي و ارزيابي درست و علمي برخوردار نبودند، فردوسي را با «هومر» همبر و همتراز دانسته‌اند! كه يكسر نادرست و برخاسته از تعصب غربي‌هاست. «ايلياد» و ديگر حماسه‌هاي دنيا هرگز درخور سنجش و برابري با شاهنامه نيستند زيرا نه از هنجار و نظام فلسفي و اجتماعيِ فراگير برخوردارند و نه گسترة تاريخ بشري را دربر دارند. شاهنامه نمايانگر جهانبيني ژرف و فناناپذير ايرانيست. از اين روست كه به نوشتة «م. ا. ندوشن»، در برابر ايلياد: دنياي شاهنامه بازتر، پرآفتاب‌تر و انساني‌تر است. در آن نه از جدال برسر يك دخترك كنيزك و تقسيم غنايم جنگي حرفي در ميان است و نه از كشيدن نعش مقتول جنگي به دنبال ارابه... جنگ ايران و توران بر سر خون به ناحق ريخته شده سياوش است. و شايد بتوان گفت كه اين درازترين جنگي است كه در ادبيات جهان بر سرِ به كرسي نشاندن حق صورت گرفته است. پهلوانان يوناني‌ِ هومر، چقدر در برابر پهلوانان شاهنامه: سفاك، خودبين و حقير مي‌نمايند. اخيلوس [آشيل] پهلوان اولِ ايلياد، به سبب سهمية غنيمتي كه از او ربوده شد، قهر مي‌‌كند، گريه مي‌كند و ده سال همپيمانان خود را در پشت باروهاي «تروا» معطل نگاه مي‌دارد. اما در مقابل، گيو را مي‌بينيم كه يكه و تنها هفت سال در خاك دشمن كه توران باشد، به جستجوي كيخسرو مي‌پردازد. اولي را نامش «آزادي يوناني» گذارده‌اند و دومي را «اسارت شرقي». (ايران لوك پير، ص 52)
از ديدگاه «كامران جمالي»: قلم اغلب به دست شرق‌شناسان اروپا بوده است و بر محققين ايشان نيز گاهي برتري فردوسي گران مي‌آمده است... آشيل به خاطر زني كه «آگاممنون» پادشاه از غنايم او كسر كرده است آرزو دارد كه زئوس شكست را نصيب هم‌ميهنانش كند تا فقدان او در جنگ احساس شود. آخر چنين فردي با كدام جنبة رستم قابل قياس است؟ ... رستم پس از آنهمه ناسپاسي كه از كيكاووس مي‌بيند، باز به ايران پشت نمي‌كند... هومر با كلمات نسبتا زياد حرفي نسبتا كم زده است... هنر فردوسي، اين همه كلمات را در يكي دو بيت خلاصه مي‌كرد... «داد» و «بي‌داد» در آثار هومر از بار عميق فلسفي و طبقاتي اين دو كلمه در شاهنامه تهي است و اغلب ترحم اشرافيت است بر رعايا؛ يا مهر پر منت و بوالهوسانه خدايان خوشگذران است بر بشر بي‌پناه. اين بزرگترين برتري فلسفي شاهنامه است بر آثار مشابه ايراني و خارجي. (فردوسي و هومر)
ناآگاهي و ازخودبيگانگي برخي از نويسندگان ايراني تا آنجاست كه مي‌گويند «ما اصلا نمايشنامه نداشته‌ايم» و داستان رستم و اسفنديار را برداشتي از ايلياد مي‌دانند! [مهرداد بهار: جستاري چند در فرهنگ ايران]
شگفت‌آورست كه احتمال وارونه بودن اينگونه تاثيرات را نمي‌دهند. «محمدعلي سجاديه» مي‌نويسد: در كتب تواريخ آمده است كه هومر شاعر معروف يونان، استادي به نام «آريستيس» داشته كه شاعر بوده و مجموعه‌اي به نام «آريماسپي» از او به جا مانده است. آريستيس را جزو مغان مي‌شمرده‌اند و اين نكته نشان مي‌دهد آريستيس ايراني بوده و همان «آرستي» است كه يك نام خالص ايراني مي‌باشد؛ چنانچه عموي حضرت زرتشت همين نام را دارا بوده است. اينكه مضمون اشعار، كلمه «آريماسپي» است (كه همان ارماسب باشد) نشان مي‌دهد شاعر و محوطة فكر و شعر و ذهن او ايراني بوده است. در كتابهاي تاريخ و لغت ذكر شده كه «ارماسب» نام قبيله‌اي ايراني (سكايي) بوده است. اشعار آريماسپي به زبان يوناني نبوده، ولي آنقدر پرمايه بوده كه شعر هومر از آن مايه گرفته است. (نگرشي به تاريخ و فرهنگ ايران باستان، گاهنامه وهومن، شماره 9)