پرده بالا ميرود و تماشاچيان ويرانه معظمي را كه يكي از عمارات سلطنتي مخروب دربار شهرياران ساساني در مداين است ميبينند: چند قبر در زمين، ستون هاي درست و نيمه مانده و مجسمه ربالنوعها در آن ديده ميشود؛ خلاصه منظره آن پرده خيلي اسرارانگيز به نظر ميآيد! ميرزاده عشقي وارد شده با كمال حيرت در كار تماشاي پرده و در حال تاثر و آه كشيدن است ! و با آهنگ مثنوي ميخواند:اين در و ديوار و دربار خراب/ چيست يارب وين ستون بي حساب؟
. . . اين بود گهوارهي ساسانيان/ بنگه تاريخي ايرانيان
قدرت و علمش چنان آباد كرد/ ضعف و جهلش اينچنين بر باد كرد
اي مداين از تو اين قصر خراب/ بايد ايراني زخجلت گرد آب
ميرزاده عشقي پس از خواندن اين مثنوي دست به پيشانيگذارده پس از مدتي تاسف خوردن و آه كشيدن مينشيند و با آواز سه گاه قفقاز غزلي را با اين مطلع ميخواند:
ز دلم دست بداريد كه خون ميريزد/ قطره قطره دلم از ديده برون ميريزد. . .
كم كم بهت فوق العاده آلوده به خوابي ميرزاده عشقي را فرا ميگيرد، سرش را روي زانو و دست گذارده چنان مينمايد كه خواب ميبيند و در خواب، آهنگ مخصوصي
را كه موسيقي آن از" اپرت" ليلي و مجنون اقتباس شده ميخواند:
اكنون كه مرا وضع وطن در نظر آمد/ بينم كه زني با كفن از قبر درآمد. . .
در حالتي كه اين ابيات را ميخواند دختري به زينت آراسته با قيافهي مات و محزون از قبر بيرون آمده بر اطراف نگاه ميكند. اين همان "خسرو دخت" است:
اي مردمِ چون مردهيِ استادهيِ ايران/ من دخترِ كسرايم و شهزادهيِ ايران
ملِك زاده ي ديرين / جگر گوشهي شيرين
اين خرابه قبرستان نه ايران ماست/ اين خرابه ايران نيست ايران كجاست؟"
اين نخستين صحنه از نخستين اپراي ايراني است ؛ نمايشنامه منظوم و آهنگينيكه ميرزاده عشقي آن را "نشانه دانههاي اشك خود بر كاغذ " ميدانست كه "در عزاي مخروبههاي نياكان بدبخت" ريخته است. او اين منظومه را به سال 1334 ق. در حين مسافرت از بغداد به موصل، و ديدار از شهر بزرگ مداين(تيسفون) و تماشاي ويرانههاي آن گهواره تمدن جهان سرود و در سال1299 براي نخستين بار در شهر اصفهان و در سال 1300 در سالن گراند هتل تهران به روي صحنه برد.
. . . اين بود گهوارهي ساسانيان/ بنگه تاريخي ايرانيان
قدرت و علمش چنان آباد كرد/ ضعف و جهلش اينچنين بر باد كرد
اي مداين از تو اين قصر خراب/ بايد ايراني زخجلت گرد آب
ميرزاده عشقي پس از خواندن اين مثنوي دست به پيشانيگذارده پس از مدتي تاسف خوردن و آه كشيدن مينشيند و با آواز سه گاه قفقاز غزلي را با اين مطلع ميخواند:
ز دلم دست بداريد كه خون ميريزد/ قطره قطره دلم از ديده برون ميريزد. . .
كم كم بهت فوق العاده آلوده به خوابي ميرزاده عشقي را فرا ميگيرد، سرش را روي زانو و دست گذارده چنان مينمايد كه خواب ميبيند و در خواب، آهنگ مخصوصي
را كه موسيقي آن از" اپرت" ليلي و مجنون اقتباس شده ميخواند:
اكنون كه مرا وضع وطن در نظر آمد/ بينم كه زني با كفن از قبر درآمد. . .
در حالتي كه اين ابيات را ميخواند دختري به زينت آراسته با قيافهي مات و محزون از قبر بيرون آمده بر اطراف نگاه ميكند. اين همان "خسرو دخت" است:
اي مردمِ چون مردهيِ استادهيِ ايران/ من دخترِ كسرايم و شهزادهيِ ايران
ملِك زاده ي ديرين / جگر گوشهي شيرين
اين خرابه قبرستان نه ايران ماست/ اين خرابه ايران نيست ايران كجاست؟"
اين نخستين صحنه از نخستين اپراي ايراني است ؛ نمايشنامه منظوم و آهنگينيكه ميرزاده عشقي آن را "نشانه دانههاي اشك خود بر كاغذ " ميدانست كه "در عزاي مخروبههاي نياكان بدبخت" ريخته است. او اين منظومه را به سال 1334 ق. در حين مسافرت از بغداد به موصل، و ديدار از شهر بزرگ مداين(تيسفون) و تماشاي ويرانههاي آن گهواره تمدن جهان سرود و در سال1299 براي نخستين بار در شهر اصفهان و در سال 1300 در سالن گراند هتل تهران به روي صحنه برد.
http://www.chn.ir/article/?Section=2&id=348