نوشتار جناب ثاقب فر از آن دسته نوشتارهایی است که نتیجه را در تیتر خلاصه میکند. بن بست کیخسرو!!! من و امید عطایی و ... خیلی ها با دیدن تیتر جا میخوریم. البته که تیتر تندی است. فساد قدرت سیاسی!!! نظریه منتسکیو و بسط آن به بهترین شکل توسط فیلسوفان متاخر. البته که روی کاغذ درست است. ولی در جایی که نمیتوان نظارت مردمی دموکراتیک را اجرا کرد باید به دنبال کسی گشت که چنان شایستگی و لیاقتی داشته باشد که قدرت برایش فساد آور نباشد. این امر خوشبختانه در ایران باستان رخ داد و در آیین پادشاهی ایران زمین به عنوان یک اصل پذیرفته شد. به طوریکه یکی از ویژگی های شاه این بود که نمیتوانست فاسد باشد. البته این بدین معنا نیست که در تاریخ ایران شاه مستبد و فاسد و ستمگر نداریم. ولی من ادعا میکنم که ما در ایران باستان سلسله و حکومت فاسد و مستبد و ستمگر نداشتیم. منظورم سلسله های ایرانی است و نه بیگانه و البته ادعای من مخالفان زیادی دارد. اگر بحث ما بحث فلسفی محض است که هیچ. ولی اگر فلسفه را به تاریخ ایران برده ایم (کاری که ثاقب فر شاید به بهترین شکل در ایران انجام داد و دستاوردش به دید من به مراتب بهتر از غول هایی چون ویل دورانت بود) باید کاربردی بنگریم و توجه کنیم که حالا که سخن از فساد قدرت سیاسی میزنیم، آیا نادیده میگیریم که در ایران باستان حکومتی فاسد نداشتیم، درحالیکه تفکیک قوای منتسکیو و نظارت پوپر وجود نداشت؟!!! در جهان دانش، هیچ اشکالی ندارد که کسی تئوری مطرح کند. هیچ اشکالی ندارد که کسی آنچه از امروز وام گرفته تا به گذشته ببرد. جناب ثاقب فر باید حق بدهند که به همین راحتی کسی قبول نکند که آنچه کیخسرو انجام داده به جهت بن بستی بوده که در زمینه سیاسی رخ داده است. باز بر خلاف گفته مسعود لقمان که میگوید : "در نظارت زمینی مردم با رای خود حاکمان خود را انتخاب می کنند، خود برای زندگی خود قانون می گذارند و خود بر اجرای قانون نظارت دارند. این مفهوم متاخر و جستن نشانی از آن در روزگار باستان، به بیراه زدن است. من نمی دانم چرا باید بر این اصرار کنیم که این مفاهیم جدید را در ایران باستان داشته ایم. جناب آقای عطایی فرد این مفاهیم نه تنها در ایران بلکه در هیچ کشور باستانی ای وجود نداشته است." منظور ثاقب فر اصلا این نیست. ثاقب فر خود روشن و واضح میگوید : "انديشه «نظارت زميني» بر قدرت فرمانروا که بتواند اين قدرت را مشروط و محدود سازد نه تنها به فکر کيخسرو نرسيده بلکه در سراسر تاريخ سياسي و فرهنگي ايران تا زمان انقلاب مشروطيت به ذهن هيچ ايراني راه نيافته بود. يکي از حيرت انگيزترين پديده هاي تاريخ ايران، حتي در اوج شکوفايي فرهنگ آن از سده هاي سوم تا پنجم هجري، بي توجهي دانشمندان ايراني به نظريات سياسي مطرح شده در يونان است."
از این روشن تر نمیتوان گفت که از نظر جناب ثاقب فر، این مفهوم در جهان وجود داشته و آنطور که لقمان و همراهان او چون بنکدار فرض میکنند، یکشبه در سده های اخیر اختراع نشده. ولی در ایران نیست. باز برمیگردیم به تیتر مقاله ثاقبفر: بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی. خود ثاقب فر میگوید کیخسرو برترین است. شایسته ترین است. و به همین جهت کنار میکشد. اینجا باید بگویم که این مسعود لقمان گرامی است که مقاله را خوب درک نکرده و اصلا منظور استاد را نگرفته است و نه امید عطایی. امید عطایی خوب گرفته و حالا با همه قدرت دارد پاسخ میدهد. او میخواهد ثابت کند که ثاقب فر اشتباه میکند. از چه جهت اشتباه میکند؟ از دو جهت. نخست اینکه چرا مدل یونانی (یونان باستان و نه مفهوم متاخر، جناب مسعود لقمان ) را ارزش دانسته و به طور غیر مستقیم مدل ایرانی به ضد ارزش تبدیل شده است. بی آنکه نگاه شود که مدل یونانی چه دستاوردی در یونان داشت و مدل ایرانی چه دستاوردی در ایران؟ و دوم اینکه ماجرا آنقدر هم که سیاه تصور میشود نیست و ایرانیان بدون آنکه از یونانی ها تقلید کنند، به نظارت زمینی باورمند بودند. استاد ثاقب فر کیخسرو را در حد پیامبران آورده و او را منجی بشریت میداند (بر اساس متون مقدس) ولی پاسخی برای این بن بست کیخسرو نمیدهند؟ البته ثاقب فر گرامی همانند همه ما اوستا را وحی منزل نمیداند. ولی هرکس که آنرا نوشته و موعود را ساخته، به ذهنش رسیده که کسی که یکبار به بن بست رسیده را در آن جایگاه نگذارد. آزموده را آزمودن خطاست. بی گمان نویسندگان این استوره ها و متون و باورها همه چیز را سر جای خودش گذاشته اند و کیخسرو در دید آنها نه یک خودکشی!!! کننده ای که همچون زمانه ما به دلیل بن بست معنوی و یا مادی مرگ را بر زیستن ترجیح میدهد، بلکه کسی است که بر طبق برنامه عمل کرده و به آسمان عروج کرده است. شاید استاد ثاقب فر بهتر از این نویسندگان، کیخسروی راستین را شناخته، ولی ما در مورد کاراکتر کیخسروی شاهنامه و متون کهن سخن میگوییم. از این جهت نمیدانم چرا مسعود لقمان سخن امید عطایی را تحریف!!! خواند. این نقد کاملا به جا بوده و به ذهن هرکسی میرسد. مقالات جناب ثاقب فر همواره در همه زمینه ها یکجا آگاهی هایی بس آموزنده میدهد. به طوریکه خواننده آثار تاریخی و ادبی ایشان میتواند مطمئن باشد که علاوه بر این موضوعات از سیاست و فلسفه و اقتصاد نیز چیزهایی فرا خواهد گرفت و این به دلیل حجم بالای دانسته های ایشان است. ولی قبول بفرمایید که این نوشتار هرگز توان اثبات این ادعا "نوميدي کيخسرو يک نوميدي فلسفي درباره نظام حکومت است" را ندارد. و حتا تلاشی نیز در این خصوص نمیشود. درحالیکه خود استاد معترفند که نظر ایشان خلاف آنچه دیگران گفته اند است و باید بیشتر تلاش شود تا از همه جنبه ها اثبات گردد. سخن دیگر درباره بحث نظارت زمینی و آسمانی است. استاد میگوید : "قدرت مطلقه اي که هيچ نظارتي بر آن جزنظارت آسماني خداوند» وجود ندارد، ناگزير و پرهيز ناپذير به تباهي و فساد خواهد انجاميد يعني مي بيند که حتي خداپرستي و خداترسي کامل نيز نمي تواند فرمانروايان را از فساد حفظ کند، زيرا در شاهنامه هيچ شاهي به اندازه او خداپرست نيست. پس اين پرسش پيش مي آيد که علاوه بر «نظارت آسماني» چه نظارت ديگري لا زم است تا قدرت فرمانروا را مشروط و محدود سازد؟" اینجا اصلا گزاره ها با نتیجه ای که گرفته میشود جور در نمی آید. کیخسرو خداپرست ترین شاه شاهنامه است. در نظر ایرانیان باستان و در آیین پادشاهی شاه، فر ایزدی دارد و به خداوند پاسخگو است و جانشین او بر زمین است. شاهانی چون جمشید با خدا رابطه مستقیم داشتند. حالا این کیخسرو که خداپرست ترین شاه است، ناگهان به کمک خداوند به او در حکومت شک برده!!! و ناامیدانه به بن بست رسیده!!! و خودکشی میکند!!! اگر چنین چیزی یعنی بن بست یک شاه به جهت فساد آور بودن قدرتش رخ دهد، باید برای یک شاه بی خدا رخ دهد. البته یک شاه بی خدا ولی دادگر که از طرفی خدا را از خود دور میبیند و از طرف دیگر میخواهد دادگر باشد و چون از نظریات فیلسوفان یونانی بی خبر است ولی نظریات منتسکیو و فیلسوفان عصر جدید را در زمینه فساد آور بودن قدرت!!! میداند پس عطای حکومت و حتا زندگی را به لقایش میبخشد. ولی برای کیخسرو نمیشود. چون کیخسرو به گفته خود استاد، خداپرست ترین شاه ایران است. استاد با آوردن مثال جمشید به خوبی ثابت میکند که نظارت آسمانی کافی نیست. چراکه جمشید با آنکه آنرا داشت ولی قدرت مطلقه داشتنش بر خداپرست بودنش چربید و قدرت را به خدا ترجیح داد و البته نابود شد. البته این تجربه خوبی برای آیندگان شد. جمشید تجربه نداشت ولی کیخسرو که تجربه جمشید را داشت و اگر حقیقتا خداپرست بود، اشتباه جمشید را نمیکرد. خود استاد نیز به اینجای مقاله که میرسد مینویسد : "حال که قدرت مطلقه و بي همتا به طور اجتناب ناپذير باعث فساد مي شود، همان بهتر که من که هنوز پيش خداوند آبرو دارم و ناسپاس نشده ام ترک جهان گويم تا روانم به بهشت برود." این یعنی اعتراف به همان عروج عرفانی و فنای فی الحق و آماده شدن برای بازگشت در آخر زمان. چیزی که مسعود لقمان شدیدا به آن حمله میکند. درحالیکه خود استاد ثاقب فر آنرا پذیرفته است. ولی در زمینه نظارت زمینی، چرا استاد ثاقب فر آنرا در ایران باستان انکار میکند؟ از مسعود لقمان گرامی خواهش میکنم تا اندیشه خود را به نام استاد ثاقب فر مطرح نکند. اینکه این مفاهیم مدرن است و در دوره باستان در هیچ جا نبود، سخن شماست جناب لقمان. سخن استاد نیست. شاید هم باشد. ولی حجت من این مقاله است. در این مقاله هرچه به پایان نزدیک تر میشویم این موضوع عیان تر میشود که منظور استاد نه نظریات مدرن، بلکه نظریات یونان باستان است و ایرانیان در تقلید نکردن از آنان محکوم شده اند. ولی شگفت زده شدم که مسعود گرامی سخن گفتن از مشاوران شاهان و مجالس مهستان در دوره های گوناگون به ویژه دوره اشکانی به عنوان نظارت زمینی را خنده آور دانستند!!! کجای این موضوع خنده آور است من نمیفهمم. نظارت که میدانیم یعنی چی. زمینی هم که میدانیم یعنی چی. نظارت زمینی یعنی نظارت از روی زمین. آیا آن مشاوران و بزرگان (به گفته لقمان مهستان جای بزرگان بود و نه عوام) روی زمین زندگی نمیکردند؟ از فضا با تلسکوپ به شاهان ایرانی نگریسته و حکم عزل آنان را صادر میکردند؟!! (نیازی به یادآوری این همه برکناری شاهان در دوره های اشکانی و ساسانی نیست) از کجای اصطلاح نظارت زمینی استاد ثاقب فر، مفهوم دموکراسی عوام مسعود لقمان مشتق شد، خدا میداند. به همین دلیل هم هست که میگویم بهتر است خود یک نویسنده به همراه خوانندگانش از نوشتارش دفاع کرده و اینچنین عرصه نقد را خالی نگذارد. نتیجه اش این میشود که مسعود لقمانی که اندیشه و دیدش بسیار دور از استاد ثاقب فر است میشود مدافع مقاله و من که شاید نزدیکتر هم باشد باید آنرا نقد کنم
امید عطایی فرد - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
نازنین متین - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
از این روشن تر نمیتوان گفت که از نظر جناب ثاقب فر، این مفهوم در جهان وجود داشته و آنطور که لقمان و همراهان او چون بنکدار فرض میکنند، یکشبه در سده های اخیر اختراع نشده. ولی در ایران نیست. باز برمیگردیم به تیتر مقاله ثاقبفر: بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی. خود ثاقب فر میگوید کیخسرو برترین است. شایسته ترین است. و به همین جهت کنار میکشد. اینجا باید بگویم که این مسعود لقمان گرامی است که مقاله را خوب درک نکرده و اصلا منظور استاد را نگرفته است و نه امید عطایی. امید عطایی خوب گرفته و حالا با همه قدرت دارد پاسخ میدهد. او میخواهد ثابت کند که ثاقب فر اشتباه میکند. از چه جهت اشتباه میکند؟ از دو جهت. نخست اینکه چرا مدل یونانی (یونان باستان و نه مفهوم متاخر، جناب مسعود لقمان ) را ارزش دانسته و به طور غیر مستقیم مدل ایرانی به ضد ارزش تبدیل شده است. بی آنکه نگاه شود که مدل یونانی چه دستاوردی در یونان داشت و مدل ایرانی چه دستاوردی در ایران؟ و دوم اینکه ماجرا آنقدر هم که سیاه تصور میشود نیست و ایرانیان بدون آنکه از یونانی ها تقلید کنند، به نظارت زمینی باورمند بودند. استاد ثاقب فر کیخسرو را در حد پیامبران آورده و او را منجی بشریت میداند (بر اساس متون مقدس) ولی پاسخی برای این بن بست کیخسرو نمیدهند؟ البته ثاقب فر گرامی همانند همه ما اوستا را وحی منزل نمیداند. ولی هرکس که آنرا نوشته و موعود را ساخته، به ذهنش رسیده که کسی که یکبار به بن بست رسیده را در آن جایگاه نگذارد. آزموده را آزمودن خطاست. بی گمان نویسندگان این استوره ها و متون و باورها همه چیز را سر جای خودش گذاشته اند و کیخسرو در دید آنها نه یک خودکشی!!! کننده ای که همچون زمانه ما به دلیل بن بست معنوی و یا مادی مرگ را بر زیستن ترجیح میدهد، بلکه کسی است که بر طبق برنامه عمل کرده و به آسمان عروج کرده است. شاید استاد ثاقب فر بهتر از این نویسندگان، کیخسروی راستین را شناخته، ولی ما در مورد کاراکتر کیخسروی شاهنامه و متون کهن سخن میگوییم. از این جهت نمیدانم چرا مسعود لقمان سخن امید عطایی را تحریف!!! خواند. این نقد کاملا به جا بوده و به ذهن هرکسی میرسد. مقالات جناب ثاقب فر همواره در همه زمینه ها یکجا آگاهی هایی بس آموزنده میدهد. به طوریکه خواننده آثار تاریخی و ادبی ایشان میتواند مطمئن باشد که علاوه بر این موضوعات از سیاست و فلسفه و اقتصاد نیز چیزهایی فرا خواهد گرفت و این به دلیل حجم بالای دانسته های ایشان است. ولی قبول بفرمایید که این نوشتار هرگز توان اثبات این ادعا "نوميدي کيخسرو يک نوميدي فلسفي درباره نظام حکومت است" را ندارد. و حتا تلاشی نیز در این خصوص نمیشود. درحالیکه خود استاد معترفند که نظر ایشان خلاف آنچه دیگران گفته اند است و باید بیشتر تلاش شود تا از همه جنبه ها اثبات گردد. سخن دیگر درباره بحث نظارت زمینی و آسمانی است. استاد میگوید : "قدرت مطلقه اي که هيچ نظارتي بر آن جزنظارت آسماني خداوند» وجود ندارد، ناگزير و پرهيز ناپذير به تباهي و فساد خواهد انجاميد يعني مي بيند که حتي خداپرستي و خداترسي کامل نيز نمي تواند فرمانروايان را از فساد حفظ کند، زيرا در شاهنامه هيچ شاهي به اندازه او خداپرست نيست. پس اين پرسش پيش مي آيد که علاوه بر «نظارت آسماني» چه نظارت ديگري لا زم است تا قدرت فرمانروا را مشروط و محدود سازد؟" اینجا اصلا گزاره ها با نتیجه ای که گرفته میشود جور در نمی آید. کیخسرو خداپرست ترین شاه شاهنامه است. در نظر ایرانیان باستان و در آیین پادشاهی شاه، فر ایزدی دارد و به خداوند پاسخگو است و جانشین او بر زمین است. شاهانی چون جمشید با خدا رابطه مستقیم داشتند. حالا این کیخسرو که خداپرست ترین شاه است، ناگهان به کمک خداوند به او در حکومت شک برده!!! و ناامیدانه به بن بست رسیده!!! و خودکشی میکند!!! اگر چنین چیزی یعنی بن بست یک شاه به جهت فساد آور بودن قدرتش رخ دهد، باید برای یک شاه بی خدا رخ دهد. البته یک شاه بی خدا ولی دادگر که از طرفی خدا را از خود دور میبیند و از طرف دیگر میخواهد دادگر باشد و چون از نظریات فیلسوفان یونانی بی خبر است ولی نظریات منتسکیو و فیلسوفان عصر جدید را در زمینه فساد آور بودن قدرت!!! میداند پس عطای حکومت و حتا زندگی را به لقایش میبخشد. ولی برای کیخسرو نمیشود. چون کیخسرو به گفته خود استاد، خداپرست ترین شاه ایران است. استاد با آوردن مثال جمشید به خوبی ثابت میکند که نظارت آسمانی کافی نیست. چراکه جمشید با آنکه آنرا داشت ولی قدرت مطلقه داشتنش بر خداپرست بودنش چربید و قدرت را به خدا ترجیح داد و البته نابود شد. البته این تجربه خوبی برای آیندگان شد. جمشید تجربه نداشت ولی کیخسرو که تجربه جمشید را داشت و اگر حقیقتا خداپرست بود، اشتباه جمشید را نمیکرد. خود استاد نیز به اینجای مقاله که میرسد مینویسد : "حال که قدرت مطلقه و بي همتا به طور اجتناب ناپذير باعث فساد مي شود، همان بهتر که من که هنوز پيش خداوند آبرو دارم و ناسپاس نشده ام ترک جهان گويم تا روانم به بهشت برود." این یعنی اعتراف به همان عروج عرفانی و فنای فی الحق و آماده شدن برای بازگشت در آخر زمان. چیزی که مسعود لقمان شدیدا به آن حمله میکند. درحالیکه خود استاد ثاقب فر آنرا پذیرفته است. ولی در زمینه نظارت زمینی، چرا استاد ثاقب فر آنرا در ایران باستان انکار میکند؟ از مسعود لقمان گرامی خواهش میکنم تا اندیشه خود را به نام استاد ثاقب فر مطرح نکند. اینکه این مفاهیم مدرن است و در دوره باستان در هیچ جا نبود، سخن شماست جناب لقمان. سخن استاد نیست. شاید هم باشد. ولی حجت من این مقاله است. در این مقاله هرچه به پایان نزدیک تر میشویم این موضوع عیان تر میشود که منظور استاد نه نظریات مدرن، بلکه نظریات یونان باستان است و ایرانیان در تقلید نکردن از آنان محکوم شده اند. ولی شگفت زده شدم که مسعود گرامی سخن گفتن از مشاوران شاهان و مجالس مهستان در دوره های گوناگون به ویژه دوره اشکانی به عنوان نظارت زمینی را خنده آور دانستند!!! کجای این موضوع خنده آور است من نمیفهمم. نظارت که میدانیم یعنی چی. زمینی هم که میدانیم یعنی چی. نظارت زمینی یعنی نظارت از روی زمین. آیا آن مشاوران و بزرگان (به گفته لقمان مهستان جای بزرگان بود و نه عوام) روی زمین زندگی نمیکردند؟ از فضا با تلسکوپ به شاهان ایرانی نگریسته و حکم عزل آنان را صادر میکردند؟!! (نیازی به یادآوری این همه برکناری شاهان در دوره های اشکانی و ساسانی نیست) از کجای اصطلاح نظارت زمینی استاد ثاقب فر، مفهوم دموکراسی عوام مسعود لقمان مشتق شد، خدا میداند. به همین دلیل هم هست که میگویم بهتر است خود یک نویسنده به همراه خوانندگانش از نوشتارش دفاع کرده و اینچنین عرصه نقد را خالی نگذارد. نتیجه اش این میشود که مسعود لقمانی که اندیشه و دیدش بسیار دور از استاد ثاقب فر است میشود مدافع مقاله و من که شاید نزدیکتر هم باشد باید آنرا نقد کنم
بهرام روشن ضمیر
در این باره بخوانیدامید عطایی فرد - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
نازنین متین - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)