زرتشت.... دانش را چنین ستود: اگر تو پیشاپیش من می روی ، چشم به راهم بمان واگر از پی من می آیی ، به من بپیوند. {دین یشت}
یکی از دشوار ترین واژه های گاتها ، کلمه " اشا " یا " اشه " می باشد که بیشتر به معنای " راستی " و " پاکی " انگاشته اند. با نگرش به نشانه هایی چند ، می توان " اشا " را ( همراه با پسوند : گ / ق ) برابر با عشق دانست. عشق در گاتها همانست که در عرفان پارسی نیز به چشم می خورد و معنا و دریافتی بس فراگیر دارد؛ فراگیر تر از مهر و دوستی میان دو انسان. این عشق در سراسر آسمان و در دل همه ذره ها جوشان است . در جهانبینی زرتشت، عشق وخرد، نه تنها رویاروی هم نیستند، که همیار و همبسته اند.
* اوست { اهورامزدا}نخستین اندیشمند که روشنانش خرمی است و با خرد خویش، عشق را آفرید.
* عشق، سراسر، شیوه خرد و اندیشه پاکیست که روان گیتی ( جان جهان ) را خشنود می کند.
کله آرخوس klearchus درباره مغان گوید : شناخت طبیعت برای دست یافتن به مبانی خداشناسی ، از ویژگی های آیین شان بود. به همین جحت آنچنان به طبیعت نزدیک بودند که آتش و آب و خاک را احترامی ویژه می نهادند. جامه هاشان به رنگ سپید بود و با ابزارهایی چوبین، خوراک می خوردند.
اگر زرتشت با پرستش و ستایش انوار و فروزه ها مخالف بود ، در گاتهایش از خورشید و آتش و سپیده دم ، به گونه ای نمادهای اهورامزدا یاد نمی کرد.و آنرا تنها نیرو برای آفرینندگی قلمداد نمی کرد.
هنگام جشن های بزرگی چون نوروز و سده ، دوشیزگان به آتشکده روی می آوردند و سپس در هر کوی و برزن به پایکوبی و شادمانی می پرداختند.
به نوروز جمشید و جشن سده/که نو گشتی آئین آتشکده
ز هر سو عروسان نادیده شوی/ز خانه برون تاختندی به کوی
رخ آراسته دستها در نگار/به شادی دویدندی از هر کنار
همه کارشان شوخی و دلبری/گه افسانه گویی، گه افسونگری
فرو هشته گیسو شکن در شکن/ یکی پایکوب و یکی دستزن
چو سرو سهی دسته گل به دست/سهی سرو زیبا بود گُلپرست
(اسکندر نامه نظامی گنجوی)