زمانی که سرگرم ویرایش دیباچه شاهنامه و سنجش دستنویسهای گوناگون با یکدیگر بودم، دریافتم که چه نکته هایی اساسی از چشم بیشتر پژوهندگان پیشین (با همه اسم و رسمشان) پنهان مانده و آنان درباره جهانبینی فردوسی دچار بسی کژیها و اشتباهات بودهاند. آنچه برایم بسی شورانگیز و هیجانآور مینمود، این بودکه توانستم رمزهایی را پس از هزار سال بگشایم. فردوسی در چند بیت، از یک «در» سخن میراند:
«درِ اورمزدي» به پيش آورم / سخن بر ره دين و كيش آورم
...... وزان پس گشادم «درِ ايزدي» (پادشاهي بهرام گور/ گفتار روزبه موبد)
حافظ نيز بسان فردوسي خاكسار «درِ» پير مغان است:
به نوشته «باقر پرهام»: نتيجهاي كه از بررسي ساختار تحميديه در قرنهاي سوم تا آخر پنجم هجري ميگيريم اين است كه تحميديه منحصر است به ستايش خدا و پيامبر او؛ كه دربرخي موارد ازستايش پيامبر هم خبري در مقدمهها نيست... در هيچ موردي ذكري از سه خليفة نخست اسلام (ابوبكر، عمر، عثمان) نيست. درود بر امام علي تنها منحصر است به آثار ناصرخسرو قبادياني در نيمه دوم قرن پنجم... ساختار مقدمة شاهنامه فردوسي، ساختاري خردگرا و عقلاني است و اين در مجموعة ادب فارسي كمتر نظير دارد. آنان كه ابياتي را به شيوة گفتارهاي مذهبي ــ تشريعي در اين مقدمه وارد كردهاند، از اين حقيقت غافل بودهاند كه كل ساختمان اين مقدمه و ذهنيت حاكم بر آن، با چنين وصله ناجوري، آنچنان ناسازگار است كه به هيچ ترفندي نميتوان آن را از نظرها پوشانيد... «نولدكه» ميگويد فردوسي يك ميل و علاقة آميخته به دلدادگي به آن آيين مغاني كه هم موافق اصول عقلي و هم به دلخواه اوست، دارد. (با نگاه فردوسي، ص 58 و 64 و 228)
اين سروده نيز به روشني نشان ميدهد كه در شاهنامة بنيادين، هيچگونه مدح مذهبي در كار نبوده است:
براي سنجش و مقايسه، به تحميديههاي «يوسف و زليخا» و شاهنامه مينگريم كه از شاعري ناشناخته است:
فردوسی در بیتهای دیگرش در دیباچه شاهنامه آورده است:
{برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: دیباچه شاهنامه/ امید عطایی فرد}
تو را دانش و دين رهاند درست/ «در»ِ رستگاري ببايدت جست
ابا ديگران مر، مرا كارنيست/ جز «اين در»، مرا راه گفتار نيست
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم/ چنان دان كه خاك كف اين «دَر»م
از «اين در»، سخن چند رانم همي/ همانش كرانه ندانم همي
مرا با كسان دگر كار نيست/ بر «آن در» مرا هيچ بازار نيست
اگر زيرِ دارِ برومند، جاي/ نيابي، از «اين در» شدن، نيست راي
«درِ رستگاري» يا «اين در» كه به «شارستان زرتشت» گشوده ميگردد، «راه گفتار» و «سخنراني» فردوسي است و بازار او بر «آن در» نيست. در پايان پادشاهي «شاپور پسر اردشير»، فردوسی درباره بینش خویش ميگويد:ابا ديگران مر، مرا كارنيست/ جز «اين در»، مرا راه گفتار نيست
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم/ چنان دان كه خاك كف اين «دَر»م
از «اين در»، سخن چند رانم همي/ همانش كرانه ندانم همي
مرا با كسان دگر كار نيست/ بر «آن در» مرا هيچ بازار نيست
اگر زيرِ دارِ برومند، جاي/ نيابي، از «اين در» شدن، نيست راي
«درِ اورمزدي» به پيش آورم / سخن بر ره دين و كيش آورم
...... وزان پس گشادم «درِ ايزدي» (پادشاهي بهرام گور/ گفتار روزبه موبد)
حافظ نيز بسان فردوسي خاكسار «درِ» پير مغان است:
گـَرم نه پيرمغان «در» به روي بگشايد / كدام «در» بزنم چاره از كجا جويم؟
به كوي ميكده هر سالكي كه ره دانست / «در»ي دگرزدن انديشه تبه دانست
«قاضي نوراله شوشتري» در کتاب مجالس المومنين مينويسد: مخفي نماند كه فردوسي در اصل كتاب شاهنامه، نام خلفاي ثلاثه نبرده... به كوي ميكده هر سالكي كه ره دانست / «در»ي دگرزدن انديشه تبه دانست
به نوشته «باقر پرهام»: نتيجهاي كه از بررسي ساختار تحميديه در قرنهاي سوم تا آخر پنجم هجري ميگيريم اين است كه تحميديه منحصر است به ستايش خدا و پيامبر او؛ كه دربرخي موارد ازستايش پيامبر هم خبري در مقدمهها نيست... در هيچ موردي ذكري از سه خليفة نخست اسلام (ابوبكر، عمر، عثمان) نيست. درود بر امام علي تنها منحصر است به آثار ناصرخسرو قبادياني در نيمه دوم قرن پنجم... ساختار مقدمة شاهنامه فردوسي، ساختاري خردگرا و عقلاني است و اين در مجموعة ادب فارسي كمتر نظير دارد. آنان كه ابياتي را به شيوة گفتارهاي مذهبي ــ تشريعي در اين مقدمه وارد كردهاند، از اين حقيقت غافل بودهاند كه كل ساختمان اين مقدمه و ذهنيت حاكم بر آن، با چنين وصله ناجوري، آنچنان ناسازگار است كه به هيچ ترفندي نميتوان آن را از نظرها پوشانيد... «نولدكه» ميگويد فردوسي يك ميل و علاقة آميخته به دلدادگي به آن آيين مغاني كه هم موافق اصول عقلي و هم به دلخواه اوست، دارد. (با نگاه فردوسي، ص 58 و 64 و 228)
اين سروده نيز به روشني نشان ميدهد كه در شاهنامة بنيادين، هيچگونه مدح مذهبي در كار نبوده است:
اگر گفت فردوسي نامدار / حكايات جمعي ز دين بركنار
مرا اين گرانمايه درهاي بكر / گر آمد به ساحل ز درياي بكر
تعاليالله از غايت مقبلي / به مدح علي بود و آل علي
(ميرزا قاسم گنابادي / مرگ: 982 قمري)
«خالقي مطلق» مينويسد: به بيشترين گمان، تحميديه از سوي سراينده يا كاتب منظومه «يوسف و زليخا» به شاهنامه راه يافته است؛ منظومهاي كه در آغاز گمان ميشد از فردوسي هست. بيتهاي سست و بچگانهاي كه كاتب در شرح حال خود سروده و به پايان شاهنامه افزوده است... سبب گمراهي كساني چون ژول مول، چارلز ريو، شارل شفر، تئودور نولدكه و حسن تقيزاده گرديده كه گمان كردهاند فردوسي سفري به «خان لنجان» اسفهانكرده. (شاهنامه، ضميمه دفتر يكم، ص 30)مرا اين گرانمايه درهاي بكر / گر آمد به ساحل ز درياي بكر
تعاليالله از غايت مقبلي / به مدح علي بود و آل علي
(ميرزا قاسم گنابادي / مرگ: 982 قمري)
براي سنجش و مقايسه، به تحميديههاي «يوسف و زليخا» و شاهنامه مينگريم كه از شاعري ناشناخته است:
* يوسف و زليخا:
ابوبكر صديق شيخ عتيق / كه بد روز و شب مصطفا را رفيق
پس از وي عمر بد كه قيصر به روم / ز سهمش نيارست خفتن به بوم
سيم نيز عثمان ديندار بود / كه شرم و حيا زان پديدار بود
چهارم علي ابن عم رسول / سر شيرمردان و جفت بتول
* ملحقات شاهنامه:
كه خورشيد بعد از رسولان مه / نتابيد بر كس ز بوبكر به
عمر كرد اسلام را آشكار / بياراست دين را بسان بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزين / خداوند شرم و خداوند دين
چهارم علي بود جفت بتول / كه او را به خوبي ستايد رسول
«خالقي مطلق» در ويرايش خود، بيتهاي يادشدة شاهنامه را وارد متن نكرده و در يادداشتش آورده كه اين بيتها در نسخههاي قاهره، مورخ 741 قمري، لندن، مورخ 891 و استانبول، مورخ 903 نيست. افزون بر اين، ميتوان بر اين باور بود كه هجونامه سلطان محمود، از كاتب ناشناخته شاهنامه و يا همان سرايندة «يوسف و زليخا» بوده است.ابوبكر صديق شيخ عتيق / كه بد روز و شب مصطفا را رفيق
پس از وي عمر بد كه قيصر به روم / ز سهمش نيارست خفتن به بوم
سيم نيز عثمان ديندار بود / كه شرم و حيا زان پديدار بود
چهارم علي ابن عم رسول / سر شيرمردان و جفت بتول
* ملحقات شاهنامه:
كه خورشيد بعد از رسولان مه / نتابيد بر كس ز بوبكر به
عمر كرد اسلام را آشكار / بياراست دين را بسان بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزين / خداوند شرم و خداوند دين
چهارم علي بود جفت بتول / كه او را به خوبي ستايد رسول
فردوسی در بیتهای دیگرش در دیباچه شاهنامه آورده است:
ز گفتار پيغمبر راستگوي/ دل از تيرگيها بدين آب شوي
«پيغمبر راستگوي» ويژهنام پيامبريست كه آيينش بر پاية پندار وكردار و گفتار راست است. در «كوش نامه» زرتشت به گونه «پيغمبر رهنماي» ياد شده است. در شاهنامه (داستان پديدآمدن زرتشت پيغمبر) از زبان گشتاسپ میخوانیم:سوي گنبد آذر آريد روي / به فرمان پيغمبر راستگوي
در دنباله بیتهای دیباچه آمده:كه: من شارستانم [رهِ سد] «در» است/درست اين سخن، گفت پيغمبرست
گواهي دهم كاين سخن راز اوست/ توگويي دوگوشم پُر آواز اوست
از ديرباز، دفترها و نامههايي به گونة سروده و نبشته، درباره آيينها و اندرزهاي ديني و بهداشتي و غيره، رواج داشته به نام «سد در»؛ كه دربردارندة يكسد دستور بوده است. در يكي از اين دفترها كه سراييدة «شهمرد» پسر «ملك شاه» ميباشد درباره زرتشت ميخوانيم:ز علمي كه او را خداوند داد / از آن علم سد در برين برگشاد
ز هر كردني و ز ناكرده نيز / بيانش در اين سد در است اي عزيز
زراتشت شهري بناكرده است / بر او سد در از غيب واكرده است
به هر در كه يابي در اين شهر راه / بيابي بهشت و رهي از گناه
بزرگان ز اُستا و پازند و زند / مر اين سد درش را برون كردهاند
زراتشت بنگر چه دينپرور است / كه در شهر دينش ره از سد در است
كه تا اهل دينش بخوانند شاد / بيابند از اين سد در او مراد
در «سد در نثر» آمده: ايزد، اُستا و زند بدو [زرتشت] عنايت فرمود و هرچه از ازل تا ابد هست، همه را به علم الاهي دريافت. و اين شهريست سد در كه از جهان حقيقت كه كتاب آسماني است، واكردند. (دبستان مذاهب، جلد دوم، يادداشتهاي رحيم رضازاده ملك) ز هر كردني و ز ناكرده نيز / بيانش در اين سد در است اي عزيز
زراتشت شهري بناكرده است / بر او سد در از غيب واكرده است
به هر در كه يابي در اين شهر راه / بيابي بهشت و رهي از گناه
بزرگان ز اُستا و پازند و زند / مر اين سد درش را برون كردهاند
زراتشت بنگر چه دينپرور است / كه در شهر دينش ره از سد در است
كه تا اهل دينش بخوانند شاد / بيابند از اين سد در او مراد
{برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: دیباچه شاهنامه/ امید عطایی فرد}