۱۳۸۸/۰۱/۲۴

حافظ مهرآیین (۳۳)


{م.ص. نظمی افشار}
افكار مانوي و تاثير آن بر عرفان
به نوشتة امانوئل اژرتر: ”مانوي گرايي نوعي مذهب ايراني است كه در مقابل مسيحيت قرار دارد“. ماني در سال 215 ميلادي در شهر بابل واقع در بين‌النهرين به دنيا آمد. در آن زمان اين بخش از خاور نزديك مركز و قلب پادشاهان ساسانيِ ايران محسوب مي‌گشت و كاملا ايراني نشين بود. در سن 25 سالگي در اثر الهاماتي كه به او دست داد ادعاي پيامبري كرد و اظهار نمود كه آخرين مظهر خداست كه عيسي در آخرين شب حيات به آن اشاره كرده است. ماني افكار ايراني را با مسيحيت مخلوط كرد. او به دو قدرت عقيده داشت كه در هر عنصر و هر مخلوقي وجود دارد. او عالم را به دو قسمت مشخص تقسيم كرد كه خوبي و بدي در آن فرمانروايي داشته‌اند. ماني به وسيلة 12 حواري احاطه شده و مذهب او تشكيلاتي مانند كليساي مسيحي داشته است. عظمت و شكوه فكر ايراني قابل انكار نيست. ايرانيان افكار روحاني بزرگي را طرح كرده‌اند. مبارزة ميان خوبي و بدي در قلب انسان از افكار بزرگ مذهبي ايرانيان است.
مجيد يكتايي مي‌نويسد كه: ماني در سال 256 ميلادي در زمان پادشاهي اردوان اشكاني در يك خانوادة مهري بدنيا آمد.(شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 63) همانطور كه ملاحظه مي‌شود ميان عقيدة امانوئل اژرتر و استاد يكتايي در بارة تاريخ تولد ماني پنجاه سال اختلاف وجود دارد. نام پدر ماني ”پتك“ يا “فتق” و اهل همدان بوده و نام مادر او را ميس يا مار – مريم- نوشته‌اند. یكي از كتاب‌هاي ماني بنام انگليون يا انجيل زنده يا انجيل ماني است. اين كتاب را سفرالاسرار نيز گفته‌اند. بخش تصويري اين كتاب كه حاوي نقاشي‌هاي ماني است در فارسي به ارژنگ يا ارتنگ معروف است. افرم‌رهاوي كه يك سده پس از ماني مي‌زيست گويد: ماني در ارتنگ صورت‌هاي وحشتناك از فرزندان ظلمت كشيده و رنگآميزي نموده بود تا نفرت پيروان را برانگيزد و در برابر نقش‌هاي زيبا ازفرزندان نور كشيده بود تا جلب نظر بينندگان نمايد.
در مذهب ماني عقيده بر اين است كه در جهان نور و ظلمت به هم آميخته و در وجود آدمي، اهريمن و يزدان از هم جدا نيست. انسان بايد كوشش كند كه اين امتزاج را بهم زند و نور آسماني كه در كالبد تن گرفتار است رهايي يافته به جايگاه اصلي كه جهان نور باشد باز گردد. براي اين كار رياضت بدن لازم است و هر چه بيشتر روزه گرفته شود براي ضعف جسماني بهتر باشد. كسانيكه نمي‌توانند تمام سال را روزه بدارند يك هفتم آنرا بايد روزه بگيرند. در اين مذهب الهام و رياضت اساس طريقت است و هر كار و هر عمل براي رسيدن به مقصود اصلي كه انحلال امتزاج آفرينش باشد رواست. نيكلسن عقيده دارد كه كلمة صديق را كه صوفيان قرون اوليه به روحانيون خود مي‌گفته‌اند از كيش مانوي گرفته‌اند.
ماني مي‌گويد: اين دنيايي كه در آن زندگي مي‌كنيم خلقت يك خداوند نيست زيرا ممكن نيست كه خدا گرگ و آهو را با هم خلق كرده باشد كه يكي با كمال بيرحمي آن ديگري را بدرد و بخورد. چنين ظلمي نمي‌تواند كار خداوند مهربان باشد. پس دو خدا وجود دارد كه يكي نور است و ديگري ظلمت.
در مذهب ماني مي‌بايست از زن دوري كرد و هر كار كه شخص را از نزديكي با زن باز دارد سزاوار است. در بارة خلقت انسان ماني مي‌گويد مرد را خداوند مهربان خلق كرده و زن را اهريمن فريبنده آفريده است. اصلا اهريمن زن را براي اين خلق كرده كه با زيبايي و عشوه‌گري‌ها و طنازي خود مرد را بفريبد و نسلي از آنها باقي بماند و روح مرد را كه روحي آسماني است در جسد پليد شيطاني به زندان بيفكند.(شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 67 و70).
(غزل شمارة 185)
در ازل بست دلم با سرِ زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سرِ پيمان نرود
هركه خواهدكه چوحافظ‌ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وزپيِ ايشان نرود
دكتر فاروق صفي‌زاده عقيده دارد كه نام ماني در قرآن مجيد نيز آمده است. او چنين استدلال مي‌كند: در قرآن، سورة ياسين در بارة ماني نازل شده، لقب ماني ماه بوده، ماه در پهلوي و اوستايي سين است و خورشيد نيز سان، ياسين يعني اي ماه، اي ماني، همانا كه تو از برگزيدگاني.(گاهشماري چهارده‌ هزار سالة ايراني. ص 32)
استاد مجيد يكتايي در بارة نفوذ آيين مانوي در عرفان نوشته است: ”رنگِ مانوي در افكار بسياري از فرقه‌هاي صوفيه ديده مي‌شود و بسياري از پيشوايانِ اوليه نظير ابراهيمِ نظام بلخي استاد ابونواس ابوالذيل علاف واصل‌بن عطا و ابو عثمان‌جاحظ و حسن بصري رنگ مانوي داشته‌اند. معتزله تحتِ تاثير افكار مانوي بوده‌اند و خواسته‌اند براي آنچه در اسلام گفته شده مباني فلسفي بر اساس مانويت بسازند(شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 20).
محمدبن زكرياي رازي بنا به گفتة بيروني در رسالة فهرست: مانوي مذهب بوده است(خلاصة حكمت‌الاشراق. ص 11) مي‌دانيم كه در مذهب مانوي خوردنِ شراب حرام بوده و پيروان اين مذهب نمي‌بايست از شراب استفاده كنند. اين در حالي است كه در آيين مهر شراب جزو خوردني‌هاي مقدس است و در مراسم مذهبي از آن استفاده مي‌شده. از ديگر سو مي‌دانيم كه دو فرقة عرفانيِ مهري و مانوي هر دو در روزگار ساساني وجود داشته و بطور حتم به طور مخفيانه در دورة اسلامي نيز ادامه يافته است. به نظر مي‌رسد كه حافظ در بسياري از غزل‌هايش به تفاوت اين دو نوع عرفان اشاره داشته و اعضاي گروه ديگر را مورد عتاب قرار داده و يا اعمالِ خود از جمله خوردن شراب را توجيه كرده است.
(غزل شمارة 176)
من و انكارِ شراب اين چه حكايت باشد
غالبا اين قدرم عقل و كفايت باشد
من كه شب‌ها رهِ تقوي‌ زده‌ام با دف و چنگ
ناگهان سر به ره آرم چه حكايت باشد
مسافرت كردن و در راه‌ها بودن يكي از اركانِ مهمِ مذهبِ مانوي است كه پيروانِ اين فرقه به آن ملزم هستند.
زاهد ار راه به رندي نبرد معذور است
عشق كاري است كه موقوفِ هدايت باشد
تا به غايت ره ميخانه نمي‌دانستم
ورنه مستوري ما تا به چه غايت باشد
بندة پير مغانم كه ز جهلم برهاند
پير ما هر چه كند عين ولايت باشد
زاهد و عُجب و نماز و من و مستي ‌و نياز
تا تو را خود ز ميان با كه عنايت باشد
دوش از اين غصه نخفتم كه حكيمي مي‌گفت
حافظ ار مست بود، جاي شكايت باشد
در بعضي از غزليات هم چنين به نظر مي‌رسد كه حافظ در ميان دو عقيدة كلي عرفان يعني مانويسم و مهريسم سرگردان مانده و نمي‌داند كدام را برگزيند.
(غزل شمارة 188)
حكمِ مستوري و مستي همه بر خاتم توست
كس ندانست كه آخر به چه حالت برود
در بعضي از غزل‌ها نيز حافظ هنگامي كه مي‌خواهد به جمع اشاره كند و واژه‌اي به كار برد كه شامل همه باشد مهر و ماه را با هم به كار برده است.
(غزل شمارة 189)
بيا كه رايتِ منصورِ پادشاه رسيد/نويدِ فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد
يعني از بازگشت منصور پادشاه هم مهري مذهبان و هم ماه پرستان خوشحال هستند.