گرگان. سال ۹۶ قمری. خلافت سلیمان بن عبدالملک. «یزید بن مهلب» دوازده هزار مرد گرگانی را کشت و با خون ایشان، آسیاب گردانید و از آرد آن آسیا، نان پخت و خورد. ششهزار تن دیگر نیز به بردگی رفتند و فروخته شدند.
خلافت منصور عباسی. سالهای ۱۳۶ تا ۱۵۸ قمری. کشته شدن «ابومسلم خراسانی» سردار ایرانی که حکومت امویان را سرنگون و عباسیان را به جای آنان نشانده بود. در همین دوره، یکی از قصرهای نامدار ساسانی به نام «کاخ سفید» را شکافتند و خشت پخته و گچ آن را بر کشتیها بار کردند اما پس از بررسی دریافتند که تهیه مسالح در بغداد هزینه کمتری دارد. «خالد برمکی» در مخالفت با این ویرانگری به منصور عباسی گفته بود: ــ مصلحت نباشد؛ که آن بنای خسروان است و فخر آن، امروز از آن شماست، که هر آن کسی که بنا را ببیند، بداند که آن را پادشاهی بزرگ به انجام رسانیده است.
سال ۱۳۷ قمری. کشته شدن سنباد زرتشتی (اسپهبد پیروز) سردار خونخواه ابومسلم. وی میگفت: ــ من در کتابی یافتهام از کتب ساسانیان که دولت عرب برمیافتد. و من بازنگردم تا کعبه را ویران نکنم که او را بدل (به جای) آفتاب برپای کرده اند و ما همچنان قبله خویش آفتاب کنیم چنانکه در قدیم بوده است. «جهور عجلی» سرکرده «منصور عباسی» پس از کشتن «سنباد» به شهر ری رفت و همه گبران را کشت و خانههایشان را ویران کرد و زن و کودکانشان را به بردگی برد.
سال ۱۵۱ قمری. شکست «استادسیس بادغیسی» و کشته شدن هفتهزار تن از پیروانش و اسارت چهارده هزار تن دیگر.
سال ۱۶۳ قمری. خلافت مهدی عباسی. قیام سپیدجامگان به رهبری مقنع (عطا) با محاصره و خودکشی او نافرجام ماند.
خلافت هارون الرشید. سالهای ۱۷۰ تا ۱۹۳ قمری. کشتار ناجوانمردانه خاندان ایرانی برمکی که از وزیرزادگان شهر بلخ بودند. به حکم خلیفه نیروهای بسیار گرد آمدند تا ایوان مداین را با خاک یکسان کنند. تبر زدند و با آتش، داغ کرده سرکه ریختند؛ اما سرانجام عاجز ماندند. این بنا در زمان خسروپرویز به دست سه هزار کارگر و طی هفت سال ساخته شده بود و بزرگترین تاق قوسی جهان به شمار میرود. خسروپرویز درباره این شاهکار معماری آرزو داشت که:
بابک پاسخ نمیدهد. به فتوای خلیفه هر دو دست و دو پای بابک را میبرند. اولین دست را که بریدند، بابک دست سالمش را به قسمت قطع شده مالید و به چهرهاش کشید؛ رخسارش سرخ شد. خلیفه به یاد درفش سرخ آن مبارزان افتاد و باز پرسید: ــ ای سگ! باز این چه عـَلـَم (درفش) است؟
ــ ــ در این حکمتی است.
ــ آخر بگوی چه حکمت است؟
ــ ــ شما هر دو دست و پای من بخواهید بریدن. و گونة مردم از خون، سرخ باشد. و چون خون از تن برود، روی، زرد شود. هرکه را دستها و پاها ببرند، خون در تن وی نماند. من روی خویش به خون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترس، رویش زرد شد.
بابک را درون پوست گاو کردند و پوست را دوختند و او را زنده بر دار نمودند.
سال ۲۲۴ قمری. دستگیری مازیار خرمدین با همدستی طاهریان با خلافت عباسی. مازیار در زیر پانسد ضربه شلاق جان خود را از دست داد. خلیفه معتصم مجلسی آراست و به شراب نشست. سپس سه بار بیرون رفت و بازگشت. پس از آن دو رکعت نماز گزاشت و به قاضی «یحیابن اکثم» گفت: ــ میدانی این نماز چه بود که کردم؟
ــ ــ نمیدانم یا امیرالمومنین!
ــ نماز شکر نعمتی از نعمتهای خدای عزوجل که مرا امروز ارزانی داشت.
ــ ــ یا امیرالمومنین! آن چه نعمت است؟
ــ در این ساعت، سه دختر را از دختری ببردم که هر سه، دختران سه دشمن من بودند؛ یکی دختر ملک روم، یکی دختر بابک خرمدین و یکی دختر مازیار گبر!
سال ۲۲۶ قمری. مردن افشین در زندان معتصم. نیشابور.
سال۲۳۰ قمری. بارگاه «عبدالله بن طاهر بن حسین». یکی از بزرگان، ترجمه قصه «وامق و عذرا» را ارمغان آورده و میگوید که آن کتاب را ادیبان دیرین برای خسروانوشیروان نگاشته بودند. عبدالله پاسخ میدهد: ـ ما قومی هستیم که قرآن میخوانیم و غیر از قرآن و حدیث شریف، چیز دیگری نمیخوانیم. پس برای این کتاب و نظایر آن، فایده و قیمتی نمیبینیم. علاوه بر این، نویسندهاش زرتشتی است و به همین جهت در نظر ما مردود میباشد.
به امر عبدالله بن طاهر، کتاب فوق و نیز دیگر کتابهای ایران قبل از اسلام را هرکجا یافتند، در آب ریختند و یا سوزاندند.
خلافت منصور عباسی. سالهای ۱۳۶ تا ۱۵۸ قمری. کشته شدن «ابومسلم خراسانی» سردار ایرانی که حکومت امویان را سرنگون و عباسیان را به جای آنان نشانده بود. در همین دوره، یکی از قصرهای نامدار ساسانی به نام «کاخ سفید» را شکافتند و خشت پخته و گچ آن را بر کشتیها بار کردند اما پس از بررسی دریافتند که تهیه مسالح در بغداد هزینه کمتری دارد. «خالد برمکی» در مخالفت با این ویرانگری به منصور عباسی گفته بود: ــ مصلحت نباشد؛ که آن بنای خسروان است و فخر آن، امروز از آن شماست، که هر آن کسی که بنا را ببیند، بداند که آن را پادشاهی بزرگ به انجام رسانیده است.
سال ۱۳۷ قمری. کشته شدن سنباد زرتشتی (اسپهبد پیروز) سردار خونخواه ابومسلم. وی میگفت: ــ من در کتابی یافتهام از کتب ساسانیان که دولت عرب برمیافتد. و من بازنگردم تا کعبه را ویران نکنم که او را بدل (به جای) آفتاب برپای کرده اند و ما همچنان قبله خویش آفتاب کنیم چنانکه در قدیم بوده است. «جهور عجلی» سرکرده «منصور عباسی» پس از کشتن «سنباد» به شهر ری رفت و همه گبران را کشت و خانههایشان را ویران کرد و زن و کودکانشان را به بردگی برد.
سال ۱۵۱ قمری. شکست «استادسیس بادغیسی» و کشته شدن هفتهزار تن از پیروانش و اسارت چهارده هزار تن دیگر.
سال ۱۶۳ قمری. خلافت مهدی عباسی. قیام سپیدجامگان به رهبری مقنع (عطا) با محاصره و خودکشی او نافرجام ماند.
خلافت هارون الرشید. سالهای ۱۷۰ تا ۱۹۳ قمری. کشتار ناجوانمردانه خاندان ایرانی برمکی که از وزیرزادگان شهر بلخ بودند. به حکم خلیفه نیروهای بسیار گرد آمدند تا ایوان مداین را با خاک یکسان کنند. تبر زدند و با آتش، داغ کرده سرکه ریختند؛ اما سرانجام عاجز ماندند. این بنا در زمان خسروپرویز به دست سه هزار کارگر و طی هفت سال ساخته شده بود و بزرگترین تاق قوسی جهان به شمار میرود. خسروپرویز درباره این شاهکار معماری آرزو داشت که:
یکی جای خواهم که فرزند من * همان تا دوسد سال پیوند من
نشیند بدو درنگردد خراب * ز باران وز برف وز تابش آفتاب
سال ۲۲۳ قمری. دستگیری بابک خرمدین با کمک افشین سردار ایرانی خلیفه معتصم. دویست هزار خرمدین طی دوازده سال نبرد با عمال خلیفه جان باختهاند. معتصم به بابک میگوید: ــ ای سگ! چرا در جهان فتنه انگیختی و چرا چندین هزار مسلمان را کشتی؟بابک پاسخ نمیدهد. به فتوای خلیفه هر دو دست و دو پای بابک را میبرند. اولین دست را که بریدند، بابک دست سالمش را به قسمت قطع شده مالید و به چهرهاش کشید؛ رخسارش سرخ شد. خلیفه به یاد درفش سرخ آن مبارزان افتاد و باز پرسید: ــ ای سگ! باز این چه عـَلـَم (درفش) است؟
ــ ــ در این حکمتی است.
ــ آخر بگوی چه حکمت است؟
ــ ــ شما هر دو دست و پای من بخواهید بریدن. و گونة مردم از خون، سرخ باشد. و چون خون از تن برود، روی، زرد شود. هرکه را دستها و پاها ببرند، خون در تن وی نماند. من روی خویش به خون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترس، رویش زرد شد.
بابک را درون پوست گاو کردند و پوست را دوختند و او را زنده بر دار نمودند.
سال ۲۲۴ قمری. دستگیری مازیار خرمدین با همدستی طاهریان با خلافت عباسی. مازیار در زیر پانسد ضربه شلاق جان خود را از دست داد. خلیفه معتصم مجلسی آراست و به شراب نشست. سپس سه بار بیرون رفت و بازگشت. پس از آن دو رکعت نماز گزاشت و به قاضی «یحیابن اکثم» گفت: ــ میدانی این نماز چه بود که کردم؟
ــ ــ نمیدانم یا امیرالمومنین!
ــ نماز شکر نعمتی از نعمتهای خدای عزوجل که مرا امروز ارزانی داشت.
ــ ــ یا امیرالمومنین! آن چه نعمت است؟
ــ در این ساعت، سه دختر را از دختری ببردم که هر سه، دختران سه دشمن من بودند؛ یکی دختر ملک روم، یکی دختر بابک خرمدین و یکی دختر مازیار گبر!
سال ۲۲۶ قمری. مردن افشین در زندان معتصم. نیشابور.
سال۲۳۰ قمری. بارگاه «عبدالله بن طاهر بن حسین». یکی از بزرگان، ترجمه قصه «وامق و عذرا» را ارمغان آورده و میگوید که آن کتاب را ادیبان دیرین برای خسروانوشیروان نگاشته بودند. عبدالله پاسخ میدهد: ـ ما قومی هستیم که قرآن میخوانیم و غیر از قرآن و حدیث شریف، چیز دیگری نمیخوانیم. پس برای این کتاب و نظایر آن، فایده و قیمتی نمیبینیم. علاوه بر این، نویسندهاش زرتشتی است و به همین جهت در نظر ما مردود میباشد.
به امر عبدالله بن طاهر، کتاب فوق و نیز دیگر کتابهای ایران قبل از اسلام را هرکجا یافتند، در آب ریختند و یا سوزاندند.