{م.ص. نظمی افشار}
پروانه
(غزل شمارة 129)غنيمتي شمر اي شمع وصل پروانه/كه اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
(غزل شمارة 142)
كسي به وصلِ تو چون شمع يافت پروانه/كه زير تيغِ تو هر دم سري دگر دارد
ابيات زير از شاعر معاصر حسن جداري است:
شمع پروانه را چه خوش ميگفت/تو كه در آتشي بسوز و بساز
دست مستان كسي نميگيرد/چه كند مست در نشيب و فراز
ابيات زير از شاعر معاصر مرقات خويي است:
ايكه خواهي برازِ عشق رسي/صدقِ دل پيشه گير از آغاز
همچو پروانه گردِ شمعِ رخش/پر زنان بال و پر بسوز و بساز
سر و تن در طريقِ عشق ببخش/دل و دين در هوايِ دوست بباز
مومن دامغاني از شعراي عهد صفوي سروده است:
مگذار كه از رشكِ نقابِ تو بسوزم/ظلم است كه پروانه ز فانوس بسوزد
طوطي
(غزل شمارة 9)شكر فروش كه عمرش دراز باد چرا/تفقدي نكند طوطي شكر خارا
(غزل شمارة 31)
واله و شيداست دائم همچو بلبل در قفس
طوطي طبعم ز عشقِ شكر و بادامِ دوست
(غزل شمارة 109)
طوطيي را به خيال شكري دل خوش بود
ناگهش سيل فنا نقشِ اًمل باطل كرد
بلبل
(غزل شمارة 3)در حلقة گل و مل، خوش خواند دوش بلبل/هات الصبوح هبوا، يا ايهاالسكاريا
آن تلخ وش كه صوفي، امالخبائثش خواند/اشهي لنا و احلي، من قبله(ت) العذاريا
(غزل شمارة 8)
رونق عهد شباب است دگر بستان را/ميرسد مژدة گل بلبل خوش الحان را
(غزل شمارة 16)
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل/بنال بلبل عاشق كه جاي فرياد است
(غزل شمارة 38)
بلبلي برگِ گلي خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههاي زار داشت
گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست
گفت ما را جلوة معشوق در اين كار داشت
با توجه به اين ابيات استنباط ميشود كه منظور حافظ از بلبل مريد و رهروي باشد كه در خُرابات به تعليم گرفتن عرفان مشغول است.
(غزل شمارة 46)
بنال بلبل اگر با منت سرِ ياري است/كه ما دو عاشق زاريم و كار ما زاري است
ممكن است منظور از بلبل خوانندهاي باشد كه در مراسم آييني به خواندن ترانههاي عارفانه مشغول ميشده است؟
(غزل شمارة 49)
نا گشوده گل نقاب آهنگِ رحلت ساز كرد
ناله كن بلبل كه گلبانگ دل افگاران خوش است
(غزل شمارة 102)
خبر بلبل اين باغ بپرسيد كه من/نالهاي ميشنوم كز قفسي ميآيد
(غزل شمارة 109)
بلبلي خونِ دلي خورد و گلي حاصل كرد/بادِ غيرت به صدش باد پريشان دل كرد
(غزل شمارة 153)
سزدم چو ابر بهمن، كه بر اين چمن بگريم/طرب آشيان بلبل بنگر كه زاغ دارد
(غزل شمارة 157)
تو نيز باده به دست آر و راهِ صحرا گير/كه مرغِ نغمه سرا، سازِ خوش نوا آورد
(غزل شمارة 162)
چون صبا گفتة حافظ بشنيد از بلبل/عنبر افشان به تماشايِ رياحين آمد
(غزل شمارة 184)
بلبلِ عاشق تو عمر خواه كه آخر/باغ شود سبز و سرخ گل به بر آيد
ترجاني زاده – شاعر معاصر – سروده است:
نالة قمريانِ شيدايي/نغمة بلبلانِ خوش آواز
نيست اين جمله جز وفا خواهي/از وفا جو به شهرِ عشق جواز
(غزل شمارة 196)
دلي كه با سرِ زلفينِ او قراري داد/گمان مبر كه در آن دل قرار باز آيد
چه جورها كه كشيدند بلبلان از دي/به بويِ آنكه دگر نوبهار بار آيد
در اين ابيات منظور از بلبل رهروان طريقت هستند كه در انتظار وصل به سر ميبرند.
(غزل شمارة 231)
اين تطاول كه كشيد از غمِ هجران بلبل/تا سراپردة گل نعره زنان خواهد شد
خاقاني شرواني سروده است:
دوش نسيم سحر بر درِ من حلقه زد/گفتم: هان كيستي؟ گفت” منم آشنا“
گفتم: زاسرار باغ، هيچ شنيدي بگو/گفت دلِ بلبل است، در كفِ گل مبتلا
يكي از دلايل تقدس بلبل در آيينهاي ايراني در اين نكته نهفته است كه معتقدند آواز بلبل، مانند خواندن كتابهاي مذهبي زند و اوستا و يا ساير متون مذهبي است. خاقاني در اين معني سروده است:
پند آن پير مغان ياد آوريد/بانگ مرغ زند خوان ياد آوريد
خروس
به اعتقاد بعضي از تاريخدانان، تصوير خروس بر روي درفش كاوياني – پرچم ملي ايرانيان - نقش بوده است. عكس موزائيكي از پمپي كه به غلط به ”جنگ اسكندر“ معروف است، طرحي است به صورت پرچم بر سر نيزهاي پشت گردونة شاهنشاه، به نظر ميرسد چارچوبي است كه پارچة قهوهاي و سرخ رنگ بر آن گسترده. سر مرغي بر سطح داخلي پرچم به زحمت ديده ميشود و آن به گفتة ”سره“ (Sarre) سر خروس ميباشد. بر روي بعضي از سكههاي دوران اشكاني نيز نقشِ خروس به چشم ميخورد. (درفش كاوياني. ص 13و14).به اعتقادِ مردم سمنان- اگر خروس بي موقع آواز بخواند بايد او را كشت. و در اين مورد ضربالمثلي دارند: خروس كو بي موقع وُنگ هاكِرِه، ژوتئي گلي مِگي خين بيت (خروسي كه بي موقع بانگ برآورد، بايد از زير گلويش خون گرفت.(پناهي، آداب و رسوم مردم سمنان. ص 297)