۱۴۰۳/۰۴/۱۷

یسنا؛‌ هات یکم تا پانزدهم


.

هات ۱ تا ۱۵ یسنا / گزارش: هیربد سوشیانت مزدیسنا

.


به خشنودی اهورامزدا

یسنا

.

پیشگفتار:

۱- ویرایش و ترجمان برپایه ی هر دو نوشتار اوستایی و زند (گزارش پهلوی)، و ترجمان موبد ابراهیم پورداوود بوده است.

۲- بندها و بخشهای بازگفته و تکراری، یا یکجا و آمیخته شدند و یا اینکه برکنار و حذف شدند. بنابراین شماره گزاری یسنای کنونی با یسنای پیشین، همگون نیست.

۳- با گزینش بخشها و بندهایی از یسنا، گفتارهایی نوین افزوده می‌شود به دفتری که نامور و شناخته شده به نام یشت ها می‌باشد. و برای سرایه‌های زرتشت نیز، آن گفتارهایی که گویا از گاتها، جا مانده بودند، از یسنا به گاتها پیوست یافت.

.

سرآغاز یسنا

.

{۱}‌ یثااهو: چنان که اهو (سرور معنوی) را کامه و چنان که اورمزد را کامه باشد، اینگونه راهبری و اینگونه درستی، از اهلایی و پارسایی است. کار و کرفه‌ (ثواب) آنچنان یکتا؛ کار و کرفه ای که اینگونه با درستی کرده شود چنانکه کام اهورامزداست. دهش امشاسپند بهمن به او، آن است که مزد و پاداش بهمنانه دهد؛ که در دو جهان، آن کسی کنش اورمزدی کند که بایسته ی اهورامزداست. خدایی اش با اهورامزداست که اینگونه خدایی به سود اهورامزدا داشته باشد؛ که به درویشان، خواسته ها را بدهد و سخنگویی و پشتیبانی ایشان را بکند.

{۲} اشم وهو: اهلایی (اهلیت پارسایی) را می‌ستایم. اهلایی، والاترین آبادی (ماندگاری خوب) است. نیک است اهلایی؛ و نیک اوست که اهلایی‌ دارنده ‌ی آن والاترین اهلایی باشد.

{۳} فِرَستویه: فراز می‌ستایم هومَت (اندیشه نیک) و هوخت (گفتار نیک) و هووَرشت (کردار نیک) با منش و گویش و کنش. در بر می‌گیرم هرگونه هومَت و هوخت و هووَرشت که کرفه (ثواب) کنم. فرو میگزارم هرگونه دُشمَت (اندیشه بد) و دُش‌هوخت (گفتار بد) و دُش‌هووَرشت (کردار بد) که گناه نکنم.

فراز می‌ستایم به شما رادان که امشاسپند هستید؛ و آشنا با ستایش و استوار با نیایش هستید. فراز با منش و گویش و کنش. و فراز با اهو منشی (اندیشه ی هستی بخش)، تن، و نیز آن جان خویش؛ چراکه تنم را به خویشی شما دارم. به خویشی شما داشتن، اینگونه است که اگر تن و روانم را برایتان باید داد، بدهم. 

{۴} فرورانه: فرا می‌نامم مهتری زرتشت را؛ آنسان که در میان بدکاران می‌گویم جدا از دیوپرستی هستم؛ چراکه دادستانی اهورامزدا همراه با دیوپرستی نیست. 

{۵} خشنوتره: برای خشنودی اهورامزدا و شکست اهریمن، آنچه با خواست یزدان همسوتر است، آشکار شود.

{۶} چنان اهوکامه و اورمزدکامه که زوت (موبد آیین بان) به من فراز گوید. اینگونه است راهبری و دستوَری از برای اهلایی؛ و هرآنچه نیز یگانگی اهلایان در فراز آگاهی است. گواهم که دانش و همه ی کار و کرفه، چنانکه بایسته است، دستیاری کردن اهورامزدا میباشد.

.

هات ۱

.

{۱} نویدم و انگاره‌ام به این نیایش است؛ باشد نویدی که بنیاد کنم و انگاره ای که سرانجام بکنم:

دادار اهورامزدای رای‌مند و فرهمند: مهترین به تن؛ والاترین به ارزندگی؛‌ و نیکوترین به دیدن است. زیباترین، استوارترین، برزومندترین، سپندترین، نیک منش و بس رامش‌بخش میباشد. خاراترین و سخت ترین برای کار و دادستان؛ خردمندترین و داناترین و خوش پیکرترین که اندامش یکی از دیگری، بسزاترین است.

ایزد اردیبهشت که برترین اهلیت (پارسایی و پرهیزگاری) است، اینگونه گوید که: از ایزدان که تن شان اهلیت می‌باشد، آن مهتر و خوب-دانا، آن اهورامزدای فرارُن (درستکار) و دانا و کامیاب و رامشدار است که کسان را به بایستگی و به رامش، می‌آرامد. اهورامزدا، آن سپندمینو، که ما را داده، تن ما را تراشیده و کالبد بخشیده و پرورانیده است؛ که از مینویان دیگر، افزاینده‌تر می‌باشد.

{۲} نویدم و انگاره‌ام: بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد و امرداد؛ و گاوُش تَشَن (درَواسپ، ایزدبانوی نگهبان تن جانداران)، گاوش اوروَن (روان جانداران، روح گاو نخستین)، و آذر اهورامزدا که کوشاترین امشاسپندان است؛ چرا که نشانه های برق و فروغ مینوی و گیتی، هر دو برای او آمده است.

{۳} نویدم و انگاره‌ام: گاهها (پنج بخش شبانه روز)، ردان اشا (راهبران راست و پاک) است:

هاونی (سپیده دم) پاک، راهبر راستی. ساوَنگی: مینوی همکار هاونی. ویسیه (دِهبان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری موبد. ایزد میثرا: نامور، دهنده ی رامش و آسایش، دارنده ی چراگاهان فراخ، با هزار گوش و ده‌هزار چشم؛ که پانسد شنونده ی مینوی به سرش نشینند و کار گوش را کنند که: این را بشنو و آن را بشنو؛ که پنجهزار بیننده ی مینوی به سرش نشینند و کار چشم را کنند که: این را ببین و آن را ببین. تا میثرا به کسی که نامش را گفت و نامش را نیایش کرد، چشم دوزد. به این دین گفته است رامش و خوشی از آن مینوست که از راه او، مزه ی خورش را دانند.

{۴} نویدم و انگاره‌ام: رَپیث‌وین پاک، راهبر راستی. فرادَت فشو: مینوی همکار که رمه ی گوسپندان را می افزاید. زَنتوم (شهربان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری رهبر. ایزدان: اردیبهشت و آذر اهورامزدا.

{۵} نویدم و انگاره‌ام: اُزیرین پاک، راهبر راستی. فرادت ویر: مینوی همکار که رمه ی مردمان را می افزاید. دخیوم (کشوربان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری موبد اندرزبد. ایزد نَپات آپم (آبان ناف): راهبر بزرگوار، برزو، خدای مادگان روشن. و آبهایی که مزدا داده است.

{۶} نویدم و انگاره‌ام: اَویسروثریم آئیبی کیه پاک، راهبر راستی. فرادت ویسپَم: هوجیاتی (خوب زاینده ی) بن و بر. زَرتُشتوم (از تبار و یا همسان زرتشت): راهبر پاک و راست مردم در برابر خویشکاری موبد موبدان. اردای فرَوَرد مردمان: فروهرهای پاک رمه های زنان و مردان و فرزندان. یائیریه هوشیتی: سالهای خوش ماندگاری که در هر سال با درستی و بهی، شایسته ی ماندن به راه اوست. ایزد اَمَ (اَماوَند): خوش ساخته و خوب رُستنده. ایزد اوپَرَتات پیروزگر. ایزد بهرام: آفریده ی اهورامزدا؛ چیره شونده با روشی برتر. 

{۷} نویدم و انگاره‌ام: اُشهین پاک، راهبر راستی. بِرِجیَه: مینوی همکار که رمه ی دانه ها و غلات را می افزاید. نمانیَه (خانه بان): راهبر پاک و راست مردم در برابر خویشکاری دادور (قاضی). ایزد سروش: پارسا، پاداش بخش، خوش رُستنده، ترس‌آگاه (ارجگزار به یزدان)، پیروزگر و جهان افزا. ایزد رشن: راست ترین؛ ریسنده ی راستی برای همگان. ایزد ارشتاد: افزاینده و بالنده ی جهان دادار.

{۸} نویدم و انگاره‌ام: گاهنبارهای پاک در سال، راهبران راستی است: مَیدیو زَرِم (هنگام شیر دادن جانداران)؛ مَیدیوشَمَ (هنگام درو کردن گیاهان)؛ پَتیَه شهیم (هنگام برداشتن خرمن)؛ اَیاسَرِم (هنگام بازگشت نرینه های رمه؛ سی مهرماه)؛ مَیدیارِم (هنگام سرما)؛ هَمَسپَت مَدَم؛ راهبران پاک و راست.

{۹} نویدم و انگاره ام: همه ی راهبران است؛ که سی و سه راهبر پاک در نزد و پیرامون هاونی هستند. آنان بهترین پاکانی هستند که زرتشت درباره شان از مزدا آموخته و گفته است چگونه باید کرد. راهبران بزرگوار پارسا: راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها (فصلها) و سال در هاون‌گاه (پگاه).

{۱۰} نویدم و انگاره ام: برای  اهورامزدای رای‌مند و فرهمند؛ و میثرا: بلندپایه و بی‌گزند و پرهیزگار؛ دهبد دهستان‌ها (شهریار سرزمینها) که جدا و بجز امشاسپندان، او مهتر ایزدانی است که بر گیتی، خدایی میکنند. ستارگانی که سپندمینو آفرید. تیشتر: ستاره ی رای‌مند و فرهمند. ماه: دربر دارنده ی تخمه ی گاو (جانداران). ماه پاک، راهبر راستی. اندرماه (هلال) و پُرماه (کامل) و ویشَپتَثَ (کاهنده)، راهبران پاک و راست در پنجه های نخستین و دومین و سومین ماهانه. خورشید: چشم اهورامزدا؛ بیمرگ و رایمند؛تیزتاز بسان اسب و دهنده ی اسبان نیک.

{۱۱} نوید و انگاره ام: اندروای برترکار، تردست ترین از دیگر آفریدگان؛ این گونه‌ای تو ای اندروای که خویشاوند سپندمینو هستی. ریسته های فرزانگی که اورمزد پاک داده است و دین بهی مهستان. مانترای سپند، پاک،  اهو کامه، ورجاوند و کارساز که در منش او، کامش همراه با آن هستی، یگانه و راستین است. رواج مانترای سپند و آسن-خرد و گوش-سرود- خرد که اهورامزدا داده است.

{۱۲} نویدم و انگاره ام: آذر پسر اهورامزدا میباشد که با این نیایش، همه ی آتشها را همراهی میکند. آبهای نیک که با زوهر (پیشکش) نام برده شده اند. همه ی آبها و گیاهانی که در یک رده، مزدا داده است. دات دیو زدار (قانون ضد دیو)؛ دادگری زرتشت و هر یک از دیگر روشهای دیرین سپندمینو و دین نیک مزداپرستی. روش برتر و دیرپای مینوی و سپند دین بهی مهستان.

کوه اوشیدَرِنَ و همه ی کوه‌های سرشار از آسایشی که مزدا داده است. فره‌ی کیانی. فره ی ناگرفتنی که مزدا برای خویشکاری آتوربانان داده است؛ برای بیگانگان، ناگرفتنی است تا بشود موبدان از آنِ فرهنگ خویش کنند. ایزدان: ارت (اشی) نیک؛ چیستای نیک؛ارِثِ نیک؛ رَسَستات نیک؛ و پاداش مزدا داده را میستایم.

{۱۳} نویدم و انگاره ام: آفرین بر بهان و دهمان است؛ دهمان: همان مردم اهل و پارسا میباشد. نیز ایزد داموئیش اوپَمَن: چیره‌گر و تکاور؛ که نیکان او را در منش خود می‌ستایند. این جایها، روستاها، چراگاهها، میهنها، آبشخورها، آبها، سرزمینها، گیاهان. این زمین و آن آسمان. باد اهلی و پاک. ستاره و ماه و خورشید و اَنَغران جاودان (فروغ ازلی)؛ آن روشنی بی سر و آغاز، و خود بخود داده شده. همان به خودی خود که هر کس در یگانگی با خود و خویشتن کند. همه ی آفریدگان سپندمینو؛ مردان و زنان پرهیزگار که راهبران پارسایی هستند. هر کدام از ایزدان اهل و پاک مینویان و گیتیان. فروهرهای چیره گر و پیروزگر و پرهیزگار؛ فروهرهای نخستین آموزگاران کیش؛ فروهرهای نیاکان ما؛ فروهرهای نیاکان زوت (موبد)؛ و فروهر خویش که راهبری پاک است. با ستایش و نیایش و خشنودی و فراز آفرینگانی.

{۱۴} نویدم و انگاره ام: همه ی راهبران پارسا و نیکی دهندگان است. ایزدان مینو و جهان مادی که از برای بهترین راستی: به درستی برازنده ی نیایش و ستایش با استواری در کنش هستند. ای پاکان و راهبران پارسایی: هاونی، ساونگهی، رپیثوین، ازیرین، اویستروتریم، اشهین؛ ای همه ی شما مهترین راهبران پارسا و رهبران پارسایی: اگر در منش و گویش و کنش، خواسته و ناخواسته شما را آزرده ام، اینک شما را میستایم. اگر از شما رویگردان شدم، اینک شما را به نیایش و ستایش، نوید میدهم. به راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها و سال‌: ستایش و نیایش و خوشنودی و آفرین بادا.

.

هات ۲

.

{۱} با اهلایی و پارسایی، بَرسَم (شاخه گیاه و یا درخت) و زوهر (پیشکش خوراکی مایع) و کوشتی (کمربند دینی) را فرا گسترده میخواهم برای ستایش: اهورامزدای پاک که راهبر پارسایی است؛ امشاسپندان و خدایان اهل و پارسا که راهبر پارسایی هستند.

{۲} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم:

گاهها (پنج بخش شبانه روز)، ردان اشا (راهبران راست و پاک)، هاونی (سپیده دم)، ساوَنگی (مینوی همکار هاونی)، ویسیه (دِهبان)، ایزد میثرا.

رَپیث‌وین، فرادَت فشو (مینوی همکار)، زَنتوم (شهربان)، ایزدان: اردیبهشت و آذر اهورامزدا.

اُزیرین، فرادت ویر (مینوی همکار)، دخیوم (کشوربان)، ایزد نَپات آپم (آبان ناف) و آبهایی که مزدا داده است.

اَویسروثریم آئیبی کیه، فرادت ویسپَم (مینوی همکار)، زَرتُشتوم، فروهرهای پاک رمه های زنان و مردان و فرزندان. اردای فرَوَرد مردمان. یائیریه هوشیتی (سالهای خوش)، ایزدان: اَمَ (اَماوَند)، اوپَرَتات، و بهرام.

اُشهین، بِرِجیَه (مینوی همکار)، نمانیَه (خانه بان)، ایزدان: سروش، رشن، ارشتاد.

{۳} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم:

گاهنبارهای: مَیدیو زَرِم؛ مَیدیوشَمَ؛ پَتیَه شهیم؛ اَیاسَرِم؛ مَیدیارِم؛ هَمَسپَت مَدَم.

سی و سه راهبر پاک در نزد و پیرامون هاونی، راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها (فصلها) و سال در هاون‌گاه (پگاه).

اهورامزدای رای‌مند و فرهمند؛ و میثرا: بلندپایه و بی‌گزند و پرهیزگار؛ دهبد دهستان‌ها (شهریار سرزمینها)، ستارگانی که سپندمینو آفرید، تیشتر: ستاره ی رای‌مند و فرهمند. ماه: دربر دارنده ی تخمه ی گاو (جانداران)، اندرماه (هلال) و پُرماه (کامل) و ویشَپتَثَ (کاهنده)؛ خورشید: چشم اهورامزدا.

اندروای برترکار، مانترای سپند، روش برتر و دیرپای مینوی و سپند دین بهی مهستان، آسن-خرد و گوش-سرود- خرد که اهورامزدا داده است.

آذر پسر اهورامزدا، آبهای نیک که با زوهر (پیشکش) نام برده شده اند، همه ی آبها و گیاهانی که در یک رده، مزدا داده است، دات (قانون) دیو زدار؛ دادگری زرتشت و هر یک از دیگر روشهای دیرین سپندمینو و دین نیک مزداپرستی. کوه اوشیدَرِنَ و همه ی کوه‌های سرشار از آسایشی که مزدا داده است. فره‌ی کیانی. فره ی ناگرفتنی. ایزدان: ارت (اشی) نیک؛ چیستای نیک؛ارِثِ نیک؛ رَسَستات نیک؛ و پاداش مزدا داده را میستایم.

{۴} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم: بهان و دهمان (پرهیزگاران). ایزد: داموئیش اوپَمَن. این جایها، روستاها، چراگاهها، میهنها، آبشخورها، آبها، سرزمینها، گیاهان. این زمین و آن آسمان. باد اهلی و پاک. ستاره و ماه و خورشید و اَنَغران جاودان (فروغ ازلی)؛ همه ی آفریدگان سپندمینو؛ مردان و زنان پرهیزگار که راهبران پارسایی هستند. هر کدام از ایزدان اهل و پاک مینویان و گیتیان. فروهرهای چیره گر و پیروزگر و پرهیزگار؛ فروهرهای نخستین آموزگاران کیش؛ فروهرهای نیاکان؛ و فروهر خویش.

.

هات ۳

.

{۱} با بَرسَم برده شده به برسم‌دان همراه زوهر با راهبری هاونگاه، خورش و مَیَزد (پیشکش خوراکی جامد) میخواهم در این نیایش؛ زیرا اینگونه باید گفت که: خورش میزد، و خرداد و امرداد (آب و گیاه) برای خشنودی اهورامزدا و امشاسپندان؛ برای خشنودی سروش اهل و ترسآگاه و پیروزگر و فرادهنده ی جهان باشد.

{۲} در این نیایش، باید اینگونه گفت که میخواهم برای خشنودی:

فروهر زرتشت سپیتمان پارسا: با هوم (گیاه مقدس و مرگ زدای) و پراهوم (آمیزه ی هوم و شیر و گیاهان). آذر پسر اهورامزدا: با هیزم و بوی خوش. آب بهی و دیگر آبان بهین که اهورامزدا داده است: با آب هوم، گوشت، شیر، و گیاه هذانَئِپَتا (انار)؛ با پاکی و دادگری. برای خشنودی امشاسپندان: با کوشتی، برسم، زوهر؛ و با پاکی فراز گسترم. 

{۳} در این نیایش میگویم که خواهانم: هومت و هوخت و هوورشت. آن سرایش گاهان (سرودهای زرتشت). آن فرمان نیکو کنش. گرایش و کنش به این کار و کرفه ی پاک و اهویی. راهبری مینوی و راهبر فرخنده. نسک مینوی (کتاب معنوی و الاهی). خشنودی ایزدان پاک مینوان و گیتیان. خشنودی روان خویش.

.

هات ۴

.

{۱} به کار و کرفه مان گرایش میکنیم: با این هومت و هوخت و هوورشت. با این هوم و میزد و زوهر و برسم که با پارسایی فرا گسترده ایم. با گوسپند خوشی دهنده و خرداد و امرداد. با گوسپند خوشی دهنده و هوم و پراهوم و هیزم و بوی خوش. با این اهویی و اهلایی و رادی و نماز راهبر. و با آن گاهان سرایی (خواندن گاتهای زرتشت) و آن فرمانبری از هوورشت. بدهم و نوید دارم از پیش و از پس.

{۲}  با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: اهورامزدا، سروش پاک، و امشاسپندان که خدایان خوب و خوشی بخش هستند. فروهر پارسایان و روان پارسایان. آتش اهورامزدا، رد بلند (رهبر والامقام)، و همه و هرآنچه اهل و پارسا در هستی است. یک به یک، همه ی زندگان و همه ی سودبخشان که نامیرایند و نشاید که هیچیک زده و مرده شوند. که با وهومن (منش نیک) می اندیشند که مهمانی و ماندگاری‌شان آن جاییست که وهومن (امشاسپند بهمن) با منش نیک به سر می برد.

{۳} با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: فراوانی این خانمان که تا آمارش بیشتر باشد؛ که چارپایان و مردمان و زایندگان و زاییدگان بیفزایند که اهل خانه اند. فروهرهای بهان که اهل و پارسایند، با چیرگی و پیروزی، آن اهلایان و پرهیزگاران را یاری کنند. دادار اهورامزدای رای‌مند و فرهمند که مینوترین مینوان است و همیشه به کامه در میان امشاسپندان مینوی می‌تواند باشد.

{۴} با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: سروش پاک و تکاور که تن به فرمان دارد؛ خدای و دارنده ی زین ابزار شگفت را میستایم. فروهر پاک زرتشت سپیتامان را میستایم. تو آتش پسر اهورامزدا را می‌ستایم. سراسر رهبران پارسا را می‌ستایم. هرکدام از آن بهی دهندگان که ایزد مینو و گیتی بوده و برای والاترین پارسایی که دربر دارنده ی درستکاری می‌باشد، درخور پرستش و نیایش هستند. آنان بایسته ی نیایش اند زیرا استواری و کنش در پی دارند. امشاسپندان و خدایان خوب و داده های خوب را می‌ستایم.

.

هات ۸

.

{۱} با پارسایی میدهم خورش و میزد خرداد و امرداد را؛ و گوسپند خوب داده شده، هوم و پراهوم، هیزم و بوی خوش؛ برای فراخوان آفرینگان اهورامزدا و اهونور و هرآن گفتار راست. و آفرین به پارسایان و پرهیزگاران؛ و نیز به آن داموئیش اوپمن (آفریده ی تکاور در منش) که چیره گر است. هوم؛ و مانترای زرتشت اهل و پارسا که با اهلایی و درستی به ما برسد.

{۲} اینگونه بخورید ای مردمان آن مَیزد را که آن ارزانی به اهلایی و پاکی می‌باشد؛ که کار و کرفه ی خویش را چنان نیکنامی باشد که چیزها دهند تا از آن خویش باشد. اینگونه گویند که اهلایی و پارسایی را ارزنده به نیکنامی است.

.

هات ۱۲ (هات خستویی)

.

{۱} نکوهش میکنم دیوپرستی را زیراکه اهلایی را می‌ستایم و دیوها نکوهیده می‌باشند. پس برای جدایی، ایشان را نکوهش میکنم تا نامور به مهستی و زرتشتی دیوزدای باشم. دادستانی اهورامزدا را در میان بدکاران می گویم. امشاسپندان را یکایک می ستایم و نیایش می‌کنم. برای اهورامزدای بهی، نیکو پیمان، و آبادگر هر چیز: چشنده و آموزنده ام زیرا که همه را با خویشاوندی اهورامزدا دارم. اهل و پارساست آن اهورامزدای رای‌مند و فرهمند که هرچه والایی، گوسپند (جانداران)، اهلایی (پرهیزگاری و پارسایی)، و روشنی داد. که او در روشنی: خوشی و  آسایش را درآمیخت؛ که مزد و پاداش میگویند.

{۲} سپندارمذ بهی و نیک را دوست دارم که در هستی، از آن من است و تن من، مهمان اوست. گوسپندانی که مال دزدان و ستمگران نیست، از آنها میستانم. از برای مهتران ویس (روستا)، زیان و ویرانی نباید کرد. سرفراز با منش راد، و به کام خویش، بایسته ی آمدن و ماندن هستند. به دین بیایند و به دین بایستند تا برایشان رادمنشی بکنم. که بر این زمین، برای گوسپندمندی (گله داری) بمانند و نشانه گزاری کنند. نیایش به اهلایی و پارسایی میدهم که تن به دین بدهم و بدین‌گونه، چیزهای نیک را بستایم تا از آنچه نباید کرد، به سوی آن مهتران روستا، به زیان و ویرانی هرگز نروم. و دشمن جان و تن کسی نباشم. و برای بهزیستی و زنده ماندن روستا، از این دین (مزداپرستی) هرگز باز نه ایستم.

{۳} بیرونم از دیوان و بدکاران و کوردلان که سالاریشان: بیدادگری و داده های بد است. و میگویم که آنها را به سالاری نباید داشت؛ چراکه دروغزن ترین، پوسانده ترین، و برچیده ترین از میان هستان می باشند.

{۴} آن هر دو، بی تخمه هستند: هستی و نیستی. کسانی هستی دارند که اکنون مزداپرست هستند. پس کسانی نیستی دارند که نمی‌باشند بیرون از: پیدایی و آشکاری، دیوان، یاوران دیو، دیوزادگان، مردان و زنان جادوگر، کسی که بدیها را در منش و گویش و کنش دارد، مهبانگ کردن (دیوپرستی با صدای بلند). من بیرونم از سالاری ایشان، و اینگونه باز می گویم که با همه، دروغ‌وند و آزارگر هستند.

{۵} اینچنین بود گفتار اهورامزدا به زرتشت و اینگونه پی کار گرفته و گفته شد در هر فرآیند و همنشینی که زرتشت و اهورامزدا در پرسش و پاسخ بودند. و چنین گفت زرتشت که دیوها را نباید به سالاری باور داشت. پس من نیز همچون زرتشت پاک و مهتران زرتشت سان (پیران مغان)، چنین میگویم که از دیوپرستی به دورم.

{۶} چنین است گفتار ما برای آن کام و دادستانی؛ کام: آب و گیاه و گوسپند خوش داده (جانور نیک). کام اهورامزدا که گوسپند و مردم اهل و پارسا را آفرید. کام: زرتشت، کی ویشتاسپ، فرشوشتر، جاماسپ؛ و هریک از سودمندان که آشکارا پارسایی می‌ورزند (سوشیانت ها)

مهتر هستم زیراکه از مردم بهی و نیکم. و مهتری زرتشت را فرا می‌نامم تا خودم در میان بدکاران بگویم و بستایم. فرا می نامم تا در جهان، رواج بکنم.

{۷} می‌ستایم: هومت را در منش؛ هوخت را در گویش؛ و هوورشت را در کنش. می‌ستایم: دین بهی مهتران را که رزم‌یازی و جنگ را از فراز افکنده و رزم افزار را زمین بنهد. بدون پیکار-ردی (قوانین جنگی) به سوی کسی نباید شد چراکه او نیز بدون پیکار-ردی در برابر می‌آید. پس، پیکار-ردی خوب (رعایت مقررات جنگ) باید کرد.

{۸} خویدوده (زناشویی و ماندگاری دودمان خود) را با اهلیت و پارسایی باید کرد؛ چراکه از برای هستان و بودان و بُوندگان (معاصران و پیشنیان و آیندگان)، مهترین و والاترین و نیکوترین کار است. چراکه خویشاوندی اهورامزدا و زرتشت بوده است. به یاری اهورامزدا هرگونه آبادی را می‌چشم و می‌آموزم زیراکه همه ی بن و بر را با خویشاوندی اهورامزدا دارم. این است دین مهستان و استوار و فراگیر او.

.

هات ۱۳

.

{۱} اهورامزدا را گویم راهبر: خانمان و خانه بان؛ روستا و دهبان؛‌ شهر و شهربان؛ کشور و کشوربان. این ایزد-بانوان را راهبر زنان و مادگان گویم: دین مهستان، اَهلیشوَنگ (اشی)، پارَند؛ ایشان را راهبر مادگانی گویم که بر دو پای اهلیت و پارسایی ایستاده اند؛ که زن نیکوست و او را راهبر مادگان (نمونه و سرمشق زنان) گویم. این زمین را که دربردارنده ی آن دهشهای ما می‌باشد، راهبر زنان می‌گویم.

{۲} آتش اهورامزدا (آذر) را راهبر و دوست تن بردار می‌گویم که با اهورامزدا دوست و به تن مهمان است. آذر را راهبر آتشها می‌گویم. او را که بسی رنجبرترین و کار ورزیده ترین در میان مردم اهل و پارساست: راهبر واستریوشان (کشاورزان و پیشه وران) میگویم. او را که تیراندازترین سپاهی اهل و باشرافت است: راهبر ارتشتاران میگویم. او را که مهترین و بیشترین آگاهی از دین مهستان (مزدیسنا) دارد: راهبر آسرُنان (آتوربانان و موبدان) میگویم؛ و چشنده تر و آموخته ترین ایشان را «رَد» میگویم. و به ردی و راهبری میایستانم: امشاسپندان و سوشیانت ها را که داناترین و راستگوترین و یاورترین هستند. آنسان که در دین مهستان و از موبد موبدان گفته شده: ردان و راهبران آتوربانان و ارتشتاران و برزگران که در نیرومندی و توانایی، مهترین و برترین به شمار می روند، بسی خرد کردار ترین هستند.

{۳} به شما امشاسپندان، خدایان خوب و دهندگان خوب، تن و جان خویش را پیشکش میدهم. در منش، به هر یک از زایشگران خوب در بن و بر، اینگونه می اندیشم و می گویم و می ورزم. اینگونه که تو اهورامزدا به آن هر دو چیز مینو و گیتی می اندیشی. چیزی که تو اندیشیدی و گفتی؛ چیزی که تو گفتی و دادی؛ تنی که تو دادی و ورزیدی؛ چیزی که تو باز به همه کار، بهی و نیکی ورزیدی. اینک به تو میدهم خویشتن را؛ اینک می چشانم و می آموزانم به کسان؛ اینک تو برآیی که در جهان، من بیایم و بشوم و ستایش کنم. اینک نیایش کنم نیکی گیتی را. اینک وامدارم؛ وامدار تو میباشم ای اهورامزدا. با آن خویشاوندی بهین و روش خویش که تو را خویش هستم و با تو یگانه ام. با آن ترس-آگاهی بهین (احترام فوق العاده) به تو میرسم که با ترس-آگاهی، به چیزهای تو نیکی کنم. با آن سالاری بهی و نیک خرداد و امرداد؛ با آن منش نیک و فراگیر؛‌ چراکه به هر چیز، نیکو منش کامل میباشم.

{۴} می ستایم گوسپند خوشی داده (جاندار و گاو نخستین) و فروهر گیومرت اهل و پارسا را. می ستایم فروهر زرتشت سپیتامان که اهل و پارسا، و در کار و کرفه ی پارسایانه بود. مانترای اهونور را میستایم. اهلایی نیک، والایی نیک، بی مرگی و افزونی را می ستایم. در این فرگرد (بخش) می ستایم: هات فَروَرد (آیههای خستویی و باورمندی، هات ۱۲) را. ناموری و استواری دین مهستان را ستایش میکنم؛ آن اندیشمندان که به دین می‌آیند و به دین استوار باشند در راه او.

.

هات ۱۴

.

{۱} می‌پزیرم از برای شما امشاسپندان: ستایش و زوت بودن (موبدی برای انجام آیینها)، خواندن و نیایش را. نامبرداری برای گیرایی. آن ستایش و نیایش برای شما میکنم که امشاسپند هستید. آن اهلیت و اهویی خوب برای ما باشد که سودمند (سوشیانت) اهل و پارسا هستیم. به شما امشاسپندان خوب-خدای و خوب- دارنده، میدهم جان و تن خویش را؛ با هرآنچه در بن و بر، زایش خوش دارد.

.

هات ۱۵

.

{۱} با آموزش چیزهایی که به درستی آموخته ام، و یاری امشاسپندان، برای رامش خویش، امشاسپندان را به آن نامهای بهی و نیکشان می‌خوانم. فرا می ستایم با آرزوی آن بهی و اهلایی که در کار و کرفه، بایسته است. آرزومند دین بهی مهستان هستم برای بایستگی این دین را.

{۲} من می ستایم او را که اهورامزدای آگاه است؛ او را که از برای اهلایی و همراه با والایی است؛ کسی که از برای پارسایی اش با ایزدان، آن مهان، همراهی میکند. می ستایم ایشان را به نام خویش که بوده اند و خواهند بود. به یاری ایشان می رسم که همه را یارمندی کنم و دهم.

{۳} اوست خدای بهین، به کامه، و بهره‌ور از برازندگی؛ که بهره به کسی دهم که خدایی نیک می‌باید. اهورامزدا در اینجا شنونده ی این ستایش است؛ باشد که این ستایش سودمند به او برسد. پاک است آن اهورامزدا که برای ما خواستار نیکی است. همچون منش آغازین، به این ستایش ایستاده ام و تا پایان نیز اینگونه منش را سرانجام بکنم.

{۴} یثا اهو وئیریو: آنچنان که به کام اهو، و به کام اهورامزدا میباشد، آذروَخش (موبد آیین آتش) به من بگوید. 

اثا رتوش اشات چیت هچا: اینچنین که درباره ی ردی و دستوَری از برای پارسایی، هرچند تنها یک فراز برای آگاهی پارسایان بگویم.