۱۳۹۴/۰۸/۱۵

.

{1} زبان اورمزدی
{} اوستا: به زبان اورمزد است، و زند (گزارش اوستا): به زبان موبدان، و پازند (گزارش و ترجمه ی زند): به زبان مردمان.
{} مانترای سپند و کلام مقدس، سخن اورمزد و همان اوستا بوده است. گزارش و معنای آن: «ستایش ویژه» میباشد. همگونی دین با مانترا و کلام مقدس، بسان پیوستگی گوشت با پوست، و یا چسبیدگی رگ به چرم است.
{} این مانترای دینی یا اوستا که دربر دارنده ی همه ی اگاهی هاست، نزدیکترین ساختار به بهترین مینوها و معنویات را دارد و از آنها بهره مند است. اوستا از همه ی اوازه های جهانیان و گفتارهای گیتی، شگفت تر است. اوستا فراتر از دریافت هر یک از مردمان میباشد. از این رو، زند (گزارش اوستا) به آیین و گونه ای گفته شده است که میان جهانیان، رواج بیشتر داشته و در جهان اشناتر باشد.
{} خود اوستا درخششی بزرگ است که زرتشت از سوی اورمزد آورد. در آن، هیچ دروغ و هرج و مرج، و دیوکامگی پدیدار نیست. در همه اش: راستی و داد ستانی مهتران، و یزدان شناسی، گفته شده است. اوستا هرگز آوازه و گفتار و تبلیغی از دروغگویان نداشته است. دیوپرستان هیچ امیدی ندارند که بتوانند همگان را از این راه، روی گردان کنند.
{} زرتشت را فرزانگان پرسیدند: این سخن اوستا چگونه است که به سخن هیچکس، همانند نیست؟
زرتشت پاسخ داد: همانگونه که خداوند به کسی همانند نیست، سخن او نیز با سخن کسی همسان نیست.
{} اوستا به هر زبان و گونه ای که گفته شود، دروغ پرست به رنج می افتد و یزدان، خوشبختی را پس از راست ورزیدن، پدیدار مینماید. همه ی کشورها یکسان و همانند، به اوستای فراهم آمده، دسترسی یافتند. میان جهانیان، زند (گزارش اوستا) به زبانی اشنا فرستاده شد و پوزش پزیری و رستگاری در آن ، سراسر پیداست.
{} اورمزد به زرتشت گفت: همه ی دانشها در اوستا را به تو اموختم به زبانی که در جهان هیچکس خوار و اسان ندارد؛ و زندش را به زبانی به تو گفتم که در میان مردمان روانتر است و تو نیز به آن خوش بیان تر هستی.
{} از هنرهای موبدان این است که اوستا را به زبان نرم و راست و درست بخانند. اوستا خوانی با همراهی سازهای زهی میباشد؛ مانند: بربت و تنبور و چنگ. و «وین بانگ» نام دارد.
{} بخشی از اوستا در زبان جغد آفریده شده است. مرغ کرشیفت (پرنده ای شکاری) که سخن گفتن میداند، دین را به «وَر ِ جم کرد» (باروی زیرزمینی جمشید) برد و رواج بخشید. در آنجا اوستا را به زبان آن مرغ میخانند.

{} اوستا: فرهنگ فرهنگهاست و سرچشمه ی دانایی و گزینش و تشخیص، از آن میباشد. معجزه ی معجزات، منزه از گمان و بی مانند است.

گزارش: سوشیانت مزدیسنا (امید عطایی فرد)

.

{2} سرگزشت اوستا
{} اورمزد چنین فرمود که این مانترای دینی یعنی اوستا را به همه ی زبانها بنویسند. و تا کنون از این نوشتار بنیادین، بیشترین نامه ها و دفترها فراهم امده است. در مردمان اگاه، پیداست که از بر کردن اوستا برای یزدان پرستی و ستایش اگاهانه ی خداوند، بسیار سود و رامش در بر دارد؛ مانند: دانستن چیزهای بیشتر از آن سخنان ژرف؛ ورزیدن راستیها؛ رنگ به رنگ نگردیدن و پرهیز از دستبرد و تحریف؛ بازگویی و به یاد سپردن بسی دادستانی ها و قانونهای شایسته از میان آن نوشتارها.
{} جاماسب هرآنچه زرتشت درباره ی اوستا و زند به او گفت، با زر و آب طلا بر پوست گاو نوشت و در گنجینه و خزانه ی خدایان و شاهان گزاشت. دهبدان و دستوَران (کشورداران و دستیاران دین) بسی پاچین و نسخه برداری کردند. سپس کم آگاهان و گناه ورزانی آمدند و با داستان و بینشی جداگونه، اوستا را دچار کژی و کاستی و دستبرد گرداندند.
{} به فرمان گشتاسب شاه هزار و دویست فرگرد (فصل اوستا) را به دين دبيره یعنی خط اوستایی بر روی تخته‏های زرین یعنی لوح های طلا، كنده کاری کردند و نگاشتند و در گنجگاه آتشكده ی سمرقند نهادند.
{} اسکندر قیصر (آلکساندر مقدونی)، زند دین مزداپرستان یعنی گزارشهای اوستا را برستانید و به روم فرستاد. او نسخه ی اصلی اوستا را سوزانید. اهریمن دروغ وَند و شوم، برای اینکه مردمان را به دین مزدایی، دو دل کند، الکساندر یونانی را که در سرزمین مصر، نشیمن داشت، گمراه کرد تا با ستمی گران و نبرد و بیماری، به ایرانشهر یعنی کشور ایرانیان آمد. او شهریار ایران (داریوش سوم هخامنشی) را کُشت و شهریاری را آشفته و کشور را ویران کرد.
{} این دین که همه ی اوستا و زند بود، با آب زر بر روی پوستهای آراسته ی گاو نوشته و در شهر استخر پاپکان (زادگاه بابک نیای ساسانیان) در دِژ-نبشت (کعبه زرتشت) نهاده شده بود. و این دشمن بدبخت و آشوبگر، دُروغ وند و بَد کردار: الکساندر یونانی  آنها را برآورد و سوزانید. بسیاری از دستیاران دینی و داوران و هیربدان و موبدان و دین بُرداران و افزار داران و دانایان ایرانشهر را کُشت. او در میان هر یک از بزرگان و کدخدایان ایرانشهر، کینه و ناآشتی و بیگانگی افکند. و سرانجام خود نابود و به دوزخ روانه گشت.
{} پس از آن، هر یک از مردمان ایرانشهر را با دیگری آشوب و پیکار بود و چون ایشان فرمانروا و کشوردار و سالار و دستیارِ آگاه از دین نداشتند، و در برابر چیستی های ایزدان در گمان و سرگشتگی بودند، گونه هایی بسیار از کیشها و باورها و نا همرایی، در جهان پیدا شد. و مردمانی بودند که از دین مزدایی برگشتند.
{} دریغا که ا کنون همه ی نسکهای اوستا، باز نمانده اند و نمی توان آنها را نیایش کرد. زیرا به دستور گجسته الکسندر هرومی (یونانی)، از آن بیست و یک نسک، هر چه که اخترشماری و نجوم و پزشکی بود، به زبان و دبیرۀ رومی بازنویسی شد و دیگر نسکها را سوزانید. پس از بد کرداری الکسندر، چند تن از دستوران که از دین آگاهان بودند و زنده مانده بودند، همه ی اوستای  بازمانده را از جاهای گوناگون گردآوری کردند و به هم پیوستند و بر هم نهادند .
{} نسکی که آن را دو یَسنَه خوانند (دو یَسنایِ کوتاه و بلند)، و «سِن (سینا) بُرزمِهرِ زرتُشتان» از ویراستاران آن بود، بر همگان شناخته شده بود. هنگامی که آن ناخجسته: الکسندرِ رومی، به ایرانشهر آمد، آنها که به راه و روش مردمی (بهدینان و مغان) بودند را گرفت و کُشت. از میان مردمانی که با کودکانشان به سرزمین سیستان آمدند، بودند زنان و کودکانی که نسکِ دو یَسنَه را آموخته و به یاد داشتند. از آن راه، دین (گزارش اوِستا) به سیستان باز گشت؛ و آراسته و ویراسته، و از نو استوار شد. گرچه، بِجز در سیستان، هیچ جای دیگر به یاد نه ماند.
{} بلاش+ازرباد
{} با امدن تازیان به ایرانشهر و رواج دشمنی با دین و مردم از سوی آنها، نیکو دینی (کیش زرتشت) از دل کیان و فرمانروایان ایرانی، بیرون رفت. و دین داران نیز از آزرم و شرم، گریزان شدند. سخنان ژرف گات ها نابود گردید. روش نیکو، اندیشه ی خوب، کردار راست و سخن بخردانه، از یاد و دانش مردمان به در شد. از بدی زمانه، او نیز که از دودمان بزرگان و کیان و دین داران بود، به آیین و منش آن دشمنان دین درآمیخت و برای اورنگ و جایگاه خویش، بر آیین و پرستش و سخن و کردار بهدینان، آسیب و رنج روا داشت. آن کس هم که خاهان آموختن این فرهنگ و راز بود، اگرچه با رنج و کوشش نیز، نتوانست از اینجا و انجا به سبب سهمگینی زمانه، به کام خود برسد.

{} تازیان آن آیین زشت و ناپسند دین خویش را رواج بخشیدند و آیین پیشینیان را بسیار اشفتند. دین مزدا پرستان را نزار و ناتوان کردند. نعش و جسد شویی، نهان و دفن کردن نعش، و لاشه خوری را به کار بردند. از بنیاد آفرینش تا امروز، ناپاکی و آلودگی، گرانتر و سنگینتر از این نبوده است. به سبب دشمنی ایشان: نیاز و ویرانی و مُستمندی؛ و به سبب زشت دینی و بیدادگری و احکام بد: آسیب و تنگی و دیگر پلیدیها، میهمان ایران شد.

گزارش: سوشیانت مزدیسنا

.

{3} آموزش اوستا
{} کسی که پس از آموختن اوستا: خوش خیم تر نشود؛ و کسی که پس از پژوهیدن زند: داناتر نشود؛ و کسی که از درماندگی اش بگرید اما گناهانش کمتر نشود، نباید دوباره برای کار هیربدی، آزموده و سنجش شود.
{} اگر کام کسی این باشد که بسی به اوستا و زند در هیربدستان (آموزشگاه) بپردازد تا چشنده و افزایش دهنده ی دانش باشد، او اهل و رستگار است. و نیز اگر کام کسی این باشد که بسیار به اوستا و زند، نه پردازد اما فرمانبردار رادان و رهبران باشد، او هم اهل و پرهیزگار میباشد.
{} در به کار بستن زند و دادنامه ها نباید جز گفتار و کنش و رای کیش بانان، چشید و فرا آورد زیرا آنگاه نااهلی و آشوب در جهان پدید می آید. کسی که هیربدستان را برمیگزیند تا اوستا و زند و فرهنگ و پیشه بیاموزد، نباید از بدکاران، درس و آموزش بگیرد زیرا روان خودش بدتر میشود. به بدکاران نااهل نباید اوستا و زند را چشانید زیرا گناهان را در جهان، بیشتر رواج میدهند.
{} هر کس که با «خرد ذاتی» اش، نگریستن و بصیرت را بداند، آنچه که از اوستا و زند پیداست را بهتر در می یابد. و هرچه با «خرد شنیدنی» و اکتسابی پیداست، بهتر میداند. مینوی یزش یعنی نیایش روحانی، به یاری نی-رنگ و افسون گات ها یعنی آیین و دانش زرتشت، فره ی پرهیزگاران را پاک نگه میدارد. خشنودی همه ی مینوان و رنج همه ی دیوان از ستایش مینوی گاتهاست. به این مینوان، بسی کارهای نام اور واگزار شده است.
{} هنگام آموختن اوستا، باید که درست و راست اموزند و به اهستگی و ساکنی بخانند. و ان کس که اموخته است باید پیوسته در خاندن و به یاد داشتن، بکوشد. بهدینان می باید که پیش هیربدان و استادان، خط اوستا را بیاموزند تا در خاندن نیایش و یشت، خطا نرود.
{} سراسر هستی مان: تن، استخان، جان، پیکر، توش، بوی، روان و فر-وشی (فر-وهر) را فراز می آوریم و این همه را در خور پیشگاه گاتهای راست (سروده های زرتشت)، میدانیم که شاه رادان و پاکان است. گاتها پناهگاه و نگاهدار و خورش مینوی ما هستند؛ برای روان ما، خوراک و پوشاک میباشند. باشد که در جهان دیگر، پس از جدایی تن و بوی (نیروی دریابنده)، گاتها به ما پاداش نیک و بزرگ و پاک، ببخشد.

{} ستود یَشت (ستَوُتَ یسنیَه، نخستین نسک اوستا) را می ستاییم که نخستین دادنامه ی جهان است؛ آن که برشمرده شده، دو چندان گفته شده، آموخته شده، آموزش داده شده، استوار داشته شده، ورزیده شده، یه یاد سپرده شده، از بر خوانده شده، و ستوده شده است و جهان هستی را به خواست خویش، نو کند. باشد که آیه های «ستود یشت» به نزد ما آیند؛ با نیرو، با پیروزی، با تندرستی، با درمان، با فراوانی، با بالندگی، با آمرزش، با یاوری، با نیک خواهی، با اشه (عشق و راستی)، با رادی و با دهش. مزدای توانا، آن آیه ها را پیروزمند و جهان آرای بیافرید؛ برای نگاهبانی از جهان عشق و راستی، و یاوری به پاداش گیران و پاداش بخشان.

گزارش: سوشیانت مزدیسنا (امید عطایی فرد)