از: م.ص. نظمی افشار
مهريسم(غزل شمارة 222)
ياري اندر كس نميبينم، ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد، دوستداران را چه شد
آبِ حيوان تيره گون شد، خضرِ فرخ پي كجاست
گل بگشت از رنگِ خود، بادِ بهاران را چه شد
صد هزاران گل شكفت و بانگِ مرغي برنخواست
عندليبان را چه پيش آمد، هزاران را چه شد
لعلي از كانِ ُمُروت بر نيامد سالهاست
تابشِ خورشيد و سعيِ باد و باران را چه شد
كس نميگويد كه ياري داشت حقِ دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد، ياران را چه شد
شهرِ ياران بود و خاكِ مهر بانان اين ديار
مهر باني كي سر آمد شهرياران را چه شد
گويِ توفيق و كرامت در ميان افكندهاند
كس به ميدان در نميآيد، سواران را چه شد
زهره سازي خوش نميسازد مگر عودش بسوخت
كس ندارد ذوقِ مستي، ميگساران را چه شد
حافظ َاسرارِ الهي، كس نميداند خموش
از كه مي پرسي كه دورِ روزگاران را چه شد
مهر در يكي از هبوطهايش از درخت سرو متولد ميشود. لغت فرانسوي Noel به معني متولد شده است كه عيد نوئل و بابا نوئل در روز تولد مهر از آن گرفته شده است. دختراني كه در شب تولد مهر(جشن نوئل) به دنيا ميآيند به همين سبب ناتالي Natalie مينامند. ياري اندر كس نميبينم، ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد، دوستداران را چه شد
آبِ حيوان تيره گون شد، خضرِ فرخ پي كجاست
گل بگشت از رنگِ خود، بادِ بهاران را چه شد
صد هزاران گل شكفت و بانگِ مرغي برنخواست
عندليبان را چه پيش آمد، هزاران را چه شد
لعلي از كانِ ُمُروت بر نيامد سالهاست
تابشِ خورشيد و سعيِ باد و باران را چه شد
كس نميگويد كه ياري داشت حقِ دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد، ياران را چه شد
شهرِ ياران بود و خاكِ مهر بانان اين ديار
مهر باني كي سر آمد شهرياران را چه شد
گويِ توفيق و كرامت در ميان افكندهاند
كس به ميدان در نميآيد، سواران را چه شد
زهره سازي خوش نميسازد مگر عودش بسوخت
كس ندارد ذوقِ مستي، ميگساران را چه شد
حافظ َاسرارِ الهي، كس نميداند خموش
از كه مي پرسي كه دورِ روزگاران را چه شد
(غزل شمارة 60)
قدم دريغ مدار از جنازة حافظ
كه گرچه غرق گناه است ميرود به بهشت
در يونان باستان ”ديونيزس“ خداي جوانان است (از وجود واژة ديو در ابتداي اين اسم معلوم است كه ريشة ايراني دارد). اين خدا هميشه خوشحال بوده و خداي شراب نيز تلقي ميشود. او دنيا را با همراهان خود كه زنهاي شهوت پرست و بيعار هستند ديدن مينمايد. جشنهايي كه به افتخار او ميدهند با قرباني گاو مقدس كه از اساس و لوازم جشن ميباشد، در يك محيط هيجان آميز و محرك برگذار ميشود. اين جشنهاي مذهبي اكثرا در شب و در كوهها در روشنايي مشعلها انجام ميگرفته. حالات و كيفيت مخصوص جشن و موزيك و صداي فلوت و سنتور و شعلههاي لرزان يك جاذبه و بهت مقدس و آميخته به ترس را ايجاد ميكرده است. زنها هم در اين جشنها شركت داشتهاند. زنها ملبس به لباسي بودهاند كه از پوست بز تهيه شده بود موهاي زنها افشان و دور گردن و شانههاي آنها ريخته و با يك نوع چوب مخصوص زينت داده ميشده. شركت كنندگان در اين مراسم در ميان صداها و فريادهاي بلند و نالههاي هيجان انگيز كه آنها را از خود بي خود ميكرده سرود ميخواندند و ميرقصيدند و ناگهان همگي خود را به روي گاو قرباني انداخته و دندانهاي خود را در گوشت خام و نپختة حيوان فرو ميبردند. انجام مراسم و آداب اين جشنها مردم را در قدرت خدا سهيم ميكرده و با اين ميل خونين آنها در حلقة خدايان وارد ميشدهاند. در تاريخ ضبط است كه مادر اسكندر مقدوني در اين جشنها شركت ميكرده است.قدم دريغ مدار از جنازة حافظ
كه گرچه غرق گناه است ميرود به بهشت
روح انسان عبارت از جرقهاي از روح كلي و يا تجلي عشق جهاني است كه در همه چيز وجود دارد. روح در عالم بالاتر زندگي ميكند و بعد در جسم داخل شده و با هيولي(ماده) متحد ميگردد و بعد براي كارها و خطاهايي كه در دوران زندگي مرتكب شده رنج كشيده و مجازات ميشود. روح براي اينكه افتخار و فضيلت ابتدايي خود را به دست آورد بايستي به واسطة تحمل رياضت و توجه و احترام به اخلاق خود را تصفيه نمايد. در اين صورت روحي كه تصفيه شده است پس از مرگ و فناي جسم به جايگاه خوشبختي يعني جائيكه قبلا در آنجا بوده خواهد رفت. بايستي روح كه قسمتي از خداست آزاد شده و نجات يابد. اسرار مربوط به «ارفه» داراي روش و تشكيلاتي است كه نشانة يك آيين روحي فوقالعاده بزرگ ميباشد. براي تازه واردين تشريفات و آزمايشهايي وجود داشته كه نشانة جدايي و متاركه او با زندگي قديم و ورود به زندگي جديد بوده است. معتقدين پس از مردن در قبر يك نوع نقشة جغرافيايي مربوط به آرامگاه در كنار مرده ميگذاشتند تا در موقعي كه مرده به طرف سرزمين اموات ميرود از نزديك شدن به چشمة فراموشي اجتناب و پرهيز نمايد.
ايران اثر عميقي در بت پرستي رم داشته و اسرار ميترا در آنجا انتشار پيدا كرده و آيين ماني هم اثر نسبتا مهمی در بعضي از قسمتهاي آيين مسيحي نموده است. اين منطقة شرقي كه بين هندوستان و سرزمين ساميها است هم محل تلاقي و برخورد افكار مذهبي مختلف بوده و هم از اين ناحيه عقايد مذهبي در ساير نقاط پراكنده شده است.
يكي از خدايان(قديميتر) كه به وسيلةزرتشت خلع شد ميترا نام داشت. اين خدا يك گاو را قرباني كرد كه از خون آن تمام موجودات زنده به وجود آمد. اين خدا در قرن چهارم(ميلادي) به معابد سلطنتي روم رخنه كرد و حافظ و نگهبان مخصوص شاه گرديد. از اين خدا يك مذهب در ارتباط با آفتاب به طور سري به وجود آمد و در مقابل مسيحيت كه تازه ظهور كرده بود قرار گرفت. ميترا خود را خدايي معرفي ميكند كه فناناپذيري و ابديت ميبخشد و در ازای حسن نيت مردم به آنها پاداش ميدهد. رموز و اسراري كه به اين آيين اضافه شده ارزش و عظمت آن را زياد كرده است و عللي كه باعث پذيرش آداب و آئين ميترا شده دو موضوع است: يكي اينكه در اسرار و عقايد مربوط به ميترا روح برادري و همكاري وجود دارد و به همين دليل مورد پسند سربازان رومي كه به شرق فرستاده شده بودند واقع شده و آنها آن خداي خارجي را در سالهاي قبل از ميلاد به امپراتوري رم آوردند. از طرف ديگر محبوبيت ميترا به اين دليل بوده كه در تمام مغرب افكار مذهبي مربوط به خورشيد از قبل وجود داشته است. براي افرادي كه اين آيين را قبول ميكردند آزمايشها و امتحاناتي وجود داشته كه پس از انجام اين تشريفات پذيرفته ميشدهاند. روحانيون اين مذهب به وسيلة ايجاد ظلمت و يا روشنايي زياد و تظاهرات اسرارآميز واردين را آزمايش ميكردند. معتقدين به آيين ميترا دستورات اخلاقي و روح برادري و يگانگي را در آيين خود ترويج ميكردند. ميترائيسم در حقيقت مذهب ايراني است كه در مقابل بتپرستي لاتین قرار گرفته و در آنجا تاثير و نفوذ كرده است. (مذاهب بزرگ/ امانوئل اژرتر/ ص ۳۹ و ۷۶و 83).
(غزل شمارة 115)
ميانِ مهر بانان كي توان گفت
كه يارِ ما چنين گفت و چُنان كرد
(غزل شمارة 152)
به قولِ مطرب و ساقي برون رفتم گه و بي گه
كزين راه گران قاصد خبر دشوار ميآورد
عجب ميداشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
ولي منعش نميكردم، كه صوفيوار ميآورد
مجيد يكتايي در بارة آيين مهر نوشته است:” مهر پرستي در آغاز با ستايش خورشيد كه مظهر مهر بوده آغاز شده از اين رو گاه مهرپرستي را آفتاب پرستي و ستاره پرستي خواندهاند. ميثره به اوستايي و ميترا به سنسكريت و ميثر و مهر به پهلوي و ميشا و ميسا و مشيها و مسهير و مهلاب و مسيحا همين واژه است. در كتابهاي تاريخ اسلامي شماش و شمس نيز آمده است. استرابن جغرافيا نويس يوناني در كتابِ خويش نوشته: ايرانيان خورشيد را بنامِ ميترس مينامند. مهر را هليوس ، آپولون، سول، سولي و ميترا (كه از خدايانِ پيش از زرتشت بوده) خواندهاند. مهر به معني خدا، ايزد، فرشته، سوشيانس، آفتاب، محبت و عشق نيز آمده است. پيش از مسيحيت دين شاهنشاهي اشكاني و دين امپراتوري روم و اروپا و آسياي كوچك و بخشي از چين مهري بوده است. بخشي از ايران نيز زرتشتي بودهاند. در سال 539 ميلادي اردشير بابكانِ ساساني و بزرگان ايران بر آن شدند كه دينِ مهر را براندازند. (ميترائيسم و سوشيانس مهر. ص 2و 6) ميانِ مهر بانان كي توان گفت
كه يارِ ما چنين گفت و چُنان كرد
(غزل شمارة 152)
به قولِ مطرب و ساقي برون رفتم گه و بي گه
كزين راه گران قاصد خبر دشوار ميآورد
عجب ميداشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
ولي منعش نميكردم، كه صوفيوار ميآورد
(غزل شمارة 214)
شرابِ لعل و جايِ امن و يارِ مهر بان ساقي
دلا كي به شود كارت اگر اكنون نخواهد شد
شرابِ لعل و جايِ امن و يارِ مهر بان ساقي
دلا كي به شود كارت اگر اكنون نخواهد شد