۱۳۸۸/۰۷/۰۸

از فریدون تا فراماسونری


:
امید عطایی فرد

آیینهای رازآمیز مهرپرستی از دیرباز در اروپا رواج داشته است. فریدون پیام‌آور این آیین که به یاری سازماندهی های اساسی و انجمنهای نهانی توانست زهاک اهریمن خو را سرنگون کند، میراثی استوار به جای نهاد. ایرانیانی که به اروپا کوچ میکردند، و یا در همسایگی آن به سر میبردند نقش بزرگی در گسترش این آیین داشتتد. یونانیان و رومیان مهرپرست و سپس اروپای مسیحی بسی درسها از مذاهب محرمانه مغانه آموختند و با نام و کالبدی دیگر، به ویژه به اسم فراماسونری ارایه دادند.
نماد پرگار و پیشبند چرمی و درجات و بسیاری دیگر از آداب نهانخانه ها برگرفته از افسونهای فریدون و فرمانگزاری های اوست. دانشنامه های فراماسونری به نقش بنیادین ایران در شکل گیری این پویش اشاره‌ها داشته اند و واپسین وامها را از فرقه باستانگرای اسماعیلیه میدانند که از سوی ایشان در هنگامه جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت.
فریدون پیش از نبرد با زهاک به یاری یک «پرگار» گرز گاوسر میسازد. کاوه آهنگر «پیشبند چرمین» خود را سر نیزه میکند. فراماسونها نیز پیشبند چرمی میبندند و نمادهای گونیا و پرگار را به کار میبرند و روشهای تشرف و هموندی ایشان برگرفته از آیینهای پیر مغان میباشد؛ با این جدایی اندک که به جای آهنگر، نماد بناگر را دارند. البته امروزه فراماسونری از آرمانهای بنیادین و انسانی خویش دور گشته و دستاویزی برای نیروهای اهریمنی گردیده است.
کاظم کاظمینی با اشاره به جنبشهای مقاومت ملی ایرانیان پس از اسلام، از عیاران و فتیان (گروه فتوت) یاد کرده و درباره آدابشان آورده است:
1. بستن یک پیشبند به کمر داوطلب.
2. پوشیدن جامه و شلواری مخصوص به نام لباس الفتوت.
3. نوشیدن آب نمک از جام به نام کاس الفتوت.
اعضای سابقه دار را «پیر» و کم سابقه را «جوان»، و به عبارت دیگر: پدر و پسر هم میگفتند. همه یکدیگر را «رفیق» خطاب میکردند. مرکزی را که در آنجا گرد می آمدند «بیت» یا خانه مینامیدند. چند مرکز تجمع یا خانه را «حزب»، و چندین حزب را احزاب میدانستند. هر یک از این احزاب، رهبری داشت به نام سرهنگ یا «زعیم القوم». برای عضویت در حزب بایستی تقاضانامه مینوشتند. پس از پزیرفته شدن، با معرفی افراد سابقه دار، دوره ی آزمایشی میدیدند. عضو سابقه دار را «مطلوب» و عضو آزمایشی را «طالب» میخواندند. طالب پس از گزراندن مراحل آزمایش، طی مراسمی مفتخر به بستن پیشبند میگشت و در این مرحله، یک عضو کمربسته محسوب میشد. سوگند یک فتی عیار برای عموم معتبر بود و میتوانست جانشین هر سند و مدرکی باشد.
در کشورهای اروپایی بیش از هرجا ایتالیایی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها به عیاری روی آوردند و مردانی که شیفته جوانمردی و فتوت مشرق زمینی ها بودند عیارپیشگی را به نام شوالیه گری عنوان خود ساختند. روبن هود و پاردایانها و سه تفنگدار و شوالیه های دیگرشان تقلیدی است از آیین پهلوانی و عیارپیشگی سرزمین ما که به وسیله سیاحان مغربی و از راه نشر تدریجی آن از راه آسیای صغیر و روم شرقی به اروپا برده شده است. (نقش پهلوانی و نهضت عیاری در تاریخ اجتماعی و حیات سیاسی ملت ایران، ص 123)
بازمیگردیم به آیین مهر و هفت پله این طریقت مغانه که از آن، برگرفتها و اقتباسات فراوانی رخ داد.
1. کلاغ / پیک
نمادها: سیاره تیر. عنصر باد و هوا.
افزارها: چوبی که دومار به دورش حلقه زده اند.
کلاغ نقش پیک و پیشکار را دارد و همچنین میزبانی و خورا ک گستری با اوست. در نخستین خان باید نقاب کلاغ به چهره زد و در آیین باد شرکت کرد. کلاغ نقش پیشکار و خدمتگزار مهرکده را دارد و یک مغبچه است.
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت؛ به مردمی، نه به فرمان، چنان بران که دانی
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس؛ که درازست ره مقصد و من نوسفرم
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر؛ بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس؛ بسا سرا در این کارخانه خاک سبوست
[حافظ]
در مهرکده ها نگاره هایی دیده میشود که پیشکاران ایزدمیترا، سبو بر دوش به پزیرایی برخاسته اند. این آیینهای مغانه را در تخت جمشید به روشنی میبینیم.
پیک مهر پس از ساسانیان (دوره اسلامی) به سیمای شاطر درآمد. شاطران، قاصدان و پیکهایی پیاده بودند که نامه ها و پیغام های فوری و محرمانه را پوشیده تر و تندتر از سوارکاران، از شهری به شهر دیگر میبردند. جامه رسمی شاطران قبای بلند دور چیندار بود که پس از رسیدن به مقامات بالا، به آن زنگ بسته میشد. گیوه های سبک و مچ پیچ تا زیر زانو؛ کلاهی بوقی شکل؛ کمربندی که سه زنگوله آن، روی شکم می افتاد؛ کلاه بزرگ آفتابگیر و پری در پهلوی کلاه به نشانه شاطری؛ شلوار بسیار تنگ؛ عصای بلند سرکج که سلاح و یاور ایشان در کوخ پیمایی بود و... به نوشته تاورنیه جهانگرد فرانسوی در زمان صفویه، شاطران ایرانی 144 کیلومتر را یک نفس میدویدند.
به نوشته کاظم کاظمینی: ایشان در مواقع حساس به راه های دور و مخوف، از معابری که چاپارخانه نداشت و علوفه برای اسب پیدا نمیشد، فرستاده میشدند. مدت زمانی که شاطرها در حال دویدن بودند اغلب سه چهار روز طول میکشید. چنانچه گرسنه یا تشنه میشدند میبایست بدون توقف از انبان نان و خورشتی که بر دوش داشتند و از مشک آبی که به کمر بسته بودند سد جوع و رفع تشنگی کنند. (نهضت عیاری، ص 184 به بعد)
2. نامزد / پوشیده
نمادها: سیاره ناهید. عنصر آب. مشعل و چراغ.
این مرحله ازدواج عرفانی و پیوند میان رهرو و ایزد مهر است. در این خان، رهرو تازه کار باید سر و چهره اش را تا زمان بایسته بپوشاند. در هنگام تشرف، پیشرو و رهرو، دست راست یکدیگر را به نشانه پیمان میفشارند و آواز ویژه ای خوانده میشود.
شمس میگوید: یار را دو دست است اما چندانکه بجویی، چپ نیابی. هر دو دستش راست است.
تو را آن به، که روی خود ز مشتاقان بپوشانی؛ که شادی جهانگیری غم لشگر نمی ارزد
[حافظ]
3. سرباز
نمادها: سیاره بهرام. عنصر خاک. جامه قهوه ای. مُهر و نشان ایزد مهر بر پیشانی.
افزارها: توبره بر شانه چپ. کلاهخود و نیزه.
این خان، آمادگی برای پیکار با دشمنان است. تاجی از نوک شمشیر آویزان میکنند و هنگامی که بر سر سرباز میخواهند بگزارند، آن را کنار زده میگوید: تنها ایزد مهر تاج سر من است.
شمس میگوید: در اندرون من بشارتی هست. عجبم می آید از این مردمان که بی آن بشارت شادند. اگر هر یکی را تاج زرین بر سر نهادندی، بایستی که راضی نشدندی؛ که: ما این را چه میکنیم؟ ما را آن «گشاد اندرون» میباید. کاشکی اینچه داریم همه بستندی و آنچه آن ماست به حقیقت، به ما دادندی.
بر پیشانی یا سینه سرباز مهر، نقشهایی را مینهادند و حافظ در این باره میگوید:
سرشک من که ز توفان نوح دست ببرد؛ ز لوح سینه نیارست «نقش مهر» تو شست
یادباد آنکه نهانت نظری با ما بود؛ «رقم مهر» تو بر چهره ما پیدا بود
و درباره توبره یا حقه (کوله) سرباز مهر میسراید:
گوهر مخزن اسرار همان است که بود؛ «حقه مهر» بدان مُهر و نشان است که بود
همانگونه که در تخت جمشید میبینیم سربازان ایران حلقه ای در گوش به نشانه پیروی از ایزد مهر دارند. حافظ که خود را «حلقه به گوش میخانه عشق» میخواند، در این غزل میگوید:
تا ز میخانه و می، نام و نشان خواهد بود؛ سرِ ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است؛ بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
سرباز میترا حتا زمانی که بالاترین درجه هم برسد همیشه خود را یک سرباز ساده میداند. از این روست که شمس میگوید: دربند مبارزی نمودن باش نه در بند سرلشگری.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد؛ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
[حافظ]
4. شیرمرد
نماد: سیاره هرمزد. عنصر آتش. جامه ارغوانی رنگ تند. چنگ.
افزارها: بیلچه
در این خان میتواند در آیین خوراک مقدس و عشای ربانی شرکت کند. هنگام تشرف به جای آب، عسل روی دستان شیرمرد ریخته میشود و زبانش را میشویند.
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست؛ کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
[حافظ]
مرد میباید شیر هفت سر (باشد) تا دربازد و غم نخورد و فدا کند. [شمس]
لقب یعقوب پهلوان بزرگ سیستان: لیث به معنای شیر است و شاید او تا خان چهارم را پیموده بود. ابوالحسن خرقانی عارف بزرگ ایرانی در یادهای ادبی از جمله مثنوی مولانا سوار بر شیری غران نموده شده که به جای تازیانه، مار نری در دست دارد.
5. پارسی (پارسا، ماهبد)
نمادها: سیاره ماه. جامه خاکستری.
افزارها: کلاه گبرکی (شکسته، فریجی)
یادباد آنکه مه من چو کله بربستی؛ در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
[حافظ]
6. پیک خورشید (هیربد)
نمادها: ستاره خورشید. جامه سرخ با کمربند زرد.
افزارها: تازیانه و هاله (سربند، کلاه) آبی و مشعل.
نماینده خورشید بر زمین.
پیر گل رنگ من اندر حق ازرق پوشان؛ فرصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
بند برقع بگشا ای مه «خورشید کلاه»؛ تا چو زلفت سرِ سودازده در پا فکنم
[حافظ]
7. پیر مغان (انسان کامل).
نمادها: سیاره کیوان.
افزارها: کلاه شکسته و داس و حلقه و عصا.
وی را پدر پدران، آموزگار و پیر اسرار، عالیترین مقام، اعلا درجه متقی و مقدس میخواندند. پیر مغان از اخترشناسی و اختربینی آگاهی داشت.
حافظ در غزلی با اشاره به «بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برین» ما را با رده های مهرپرستان در آیینهایشان آشنا میکند:
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران با ادب؛ دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
1. پیشکاران: پیکها، نوآموزان. رده یکم.
2. نیکخواهان: پوشیدگان و سربازان. رده دوم و سوم.
3. حریفان دوستکام: شیرمردان و پارسی مردان (پارسایان). رده چهارم و پنجم.
4. صاحبان اسرار: هیربدان و پیران. رده های ششم و هفتم.
و در این غزل آیین مهرکده را در می یابیم:
در سرای مغان رفته بود و آب زده؛ نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر؛ ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده؛ عذار مغبچگان راه آفتاب زده
اروس بخت در آن حجله با هزاران ناز؛ شکسته کسمه و بر برگ گل، گلاب زده
ز شور و عربده ساقیان شیرینکار؛ شکر شکسته سمن ریخته رباب زده
گشایش راز- واژگان:
- سرای مغان: مهرکده.
- آب زده: پیش از ورود به مهرابه وضو میگرفتند. حافظ در جایی دیگر میگوید:
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام؛ تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده
- صلا: در لغتنامه به معنی دعوت و فراخواندن مردم به کاریست. اما معنی دیگری هم دارد: آتش بزرگ. پیر حافظ، شیخ و شاب (مرید جوان شیخ) را در آتش کلامش میسوزاند.
- ز ترک کله چتر بر سحاب زده: اشاره به کلاه ایزد میترا که شعاع آن مانند چتر میباشد.
- شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده: نمایه ماه گرفتگی و خسوف که در مهرابه ها دیده میشود.
- اروس بخت در آن حجله: اشاره به مرحله پوشیده و نامزد (عروس میترا) و جشن و حجله بندان مهرپرستان.
و بیفزایید گلاب وشکر و سمن و رباب را در این آیینها.
و در غزلی دیگر:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی؛ میخواند دوش درس مقامات معنوی
مرغان باغ، قافیه سنجند و بذله گوی؛ تا خواجه می خورد به غزلهای پهلوی
بلبل در اینجا نقش آموزگار را دارد و شاخ سرو یکی از مهمترین نمادهای ملی و عرفانی ایران به شمار میرود. فردوسی از سرو به گونه «شاخ سخن» یاد کرده است. گلبانگ غزلهای پهلوی (گاتهای زرتشت و سرود مهر)، درسهاییست درباره هفت مقام معنوی و عرفانی. قافیه سنجی (اندیشمندی) و بذله گویی (شادخواری) نشانه های عرفان مزدا ـ میترایی است که وارونه تصوف و زهد خشک عربی میباشد. از همین روست که حافظ میگوید «به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی» و:
در کارخانه ی عشق از کفر ناگزیر است؛ آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد