در تالار گفتمان هخامنشیان یکی از خوانندگان (نام زد به: شهریور) پرسشهایی درباره کتاب پیامبر آریایی در میان نهاده بود که گزیده ای از آنها همراه با پاسخهای من در اینجا آورده میشود:
• پرسش: يكي از وهانهاي پيشينهي فزون از 8000 سال زمان زيست زرتشت بزرگ را، نبود نامي از «صنعت» در گاتها و نيز پيشينهي 7000 سالهي توپالكاري (با نگرش به ماتيكان « تاریخ هفتهزار ساله فلزکاری») ميدانيد. نيز دانيم كه در اوستا از زرتشت، چونان «نخستين كشاورز» ياد شده است. اينك با نگرش به شاهنامهي كلان فردوسي ورجاوند، توان گفت كه آغاز هوتخشايي (= صنعت) به زمان و روزگار هوشنگ بازميگردد:
به سنگ اندر، آتش بدو شد پديد / كزو در جهان روشني گستريد
نخستين يكي گوهر آمد به چنگ / به آتش جدا كرد آهن ز سنگ
سرِ مايه كرد آهن آبگون / چو از سنگ خارا كشيدش برون
چو بشناخت، «آهنگري» پيشه كرد / گراز و تبر، اره و تيشه كرد...
نيز جمشيد شاه:
به فرّ كيي نرم كرد آهنا / چو خود و زره كرد و چون جوشنا
چو خفتان و تيغ و چو برگستوان / همه كرد پيدا به روشن روان
بدين اندرون سال پنجاه رنج / ببرد و بدين چند بنهاد گنج
دگر پنجه انديشهي جامه كرد / كه پوشند هنگام تنگ و نبرد
ز كتان و ابريشم و موي و قز / قصب كرد ديبا و پرمايه خز
بيامختشان رشتن و تافتن / به تار اندرون پود را بافتن...
باري! ميبينيم كه با نگرش به شاهنامه، آغاز هوتخشايي در روزگار هوشنگ است و نخستين آهنگر هم اوست، سپس در روزگار جمشيد، تشنيكشناسي پيشرفتهتر ميگردد؛ از ديگر سوي در نامهي گران ارج بندهشن، نخستين آهنگران، مشي و مشيانه اند كه به آتش آهن را بگداختند و به سنگ آهن را بزدند و از آن تيغي ساختند. نيز با نگرش به اوستا و نامگان پهلويك، زمان زرتشت بزرگ به پس از روزگارِ جمشد بازميگردد و به گواه دينكرت، ورجاونداني چون جمشيد و فريدون، نويد زايش و پيام آوري زرتشت را دادهاند. ليك همانگونه كه در پيش آمد، در گاتها، هازمان مردمي را تنها 3 پيشهي: ارتشتاري و كاتوزي و برزيگري است و سخني از هوتخشايي نيست، نيز زرتشت نخستين كشاورز باشد! اينك اين پرسمان را چگونه توان گشود و اين ناسازی را چگونه توان گزارد؟• پاسخ: دوره ی آهن بر کشاورزی پیشگام است اما تا رسیدن به اوج صنعت فلزکاری نیاز به چند هزاره داشت. درست مانند تمدن صنعتی کنونی...پیشه و طبقه چهارم یکسر با فلزکاری گره نخورده و واپسین گام تمدن پیشین در زمینه بازرگانی و فرآوری (تولید) به شمار میرفت. از آنجا که سپیتمان زرتشت پیش از شکل گیری طبقه چهارم میزیست، بررسی تاریخ این طبقه به کهن بودن پیامبر آریایی ما یاری بسیار خواهد کرد.
• پرسش: استاد پوران فرخزاد، در «مهرهي مهر» (به ويژه رويهي 278) سخت بر اين باور است كه: جم مردي خوب كردار و نيكانديش بوده است و چهرهي بد او ساختهي دستان فريفتار موبدانِ زرتشتي ساساني و پهلوي است؛ وگرنه زنهار! كه چنين ابرمرد آريايي بدان كژي و خويشخدايي برسد!• پاسخ: ايا زرتشت هم كه جم را نكوهيده موبد فريفتار بوده؟! اين يك نقد داخلي بوده و جم مزديسنا را در رديف ديويسنان جاي نميداده است.
• اگر چه جم و فريدون و گرشاسپ و كيقباد و كيآرش و كاووس، نازرتشتي اند، ولي به هر روي مزداپرست اند! چرا اين مايه نكوهيدهاند؟ از سوي ديگر، اگر جم مزداپرست بوده است، پس چرا «هرمزد» را خوارداشت و پيامبرياش را نپذيرفت؟• يادآور ميشوم كه ما روايات مختلفي درباره نامبركان داريم در كاتها جمشيد اهورا را خوار شمرد (منيت كرد) اما به سبب توبه روان او امرزيده شد. در تورات ميبينيم كه برخي رسولان نيز به خداوند سركشي ميكنند اما بر همان دين هستند.
• درديمهي 209، تورانيان، «ديوپرست» ناميده شدهاند. چرا تورانيان ديوپريستار بودند؟ مگر از تخمهي فريدون مزداپرست نبودند؟ آيا توانستي بود كه سپستر به آيين ديويسنا گرويده باشند؟ از سوي ديگر، در رويهي 183 «ارجاسپ توراني» پيرو كيش پهلوي خوانده شده است!؛ چه پيوندي ميان «كيش پهلوي» و «ديويسنا» هست؟• در هر ديني وقتي كساني از ان منحرف ميشوند يا بدعت ميكزارند ديو و اهريمني شناخته ميشوند. تورانيان نيز شايد اورمزد را عبادت ميكردند اما به سبب وحشيكري و غيره در رده ديويسنان شناخته ميشدند. براي نمونه نزاع شيعه و سني يا كاتوليك و بروتستان را ببينيد كه از يك دين هستند اما يكديكر را تكفير ميكنند.
• در رويهي 242 پیامبر آریایی، دربارهي فراگشتهاي آواشناختي و ريختشناختي «شت» بسي خامه راندهايد؛ ليك استاد «پورداوود» در بازنمود كژي «دساتير آسماني»، «شت» را لغتي دساتيري داند!!• شيت از ريشه خشئت بوده و تبديل به شت شده به معناي نوربخش و از همين ريشه شيد و شيتان ( شيطان) را داريم كه جنس او از آتش است.
• چرا درفش سپاه ايران، هماي خوانده ميشده است؟ آيا توانستي بود كه «هماي»، نگارهي بر روي درفش باشد و آن گاه درفش را «مجازاً» هماي خواندندي؟ اين هماي نگاشته بر درفش ايراني نماد چيست؟• هماي همان عقاب هخامشيان است و به شكل فروهر نيز كاربرد داشته است. به عقاب : هماي ميگفتند زيرا دانه هوم را براكنده ميكرد.
• در ديمهي 191 پیامبر آریایی، «جم»، خورشيدپرست خوانده شده است؛ ولي در ديمهي 69، مزداپرست!• مزداييهاي قبل از زرتشت خورشيد را نماد اهورا ميدانستند و در گاتها و يسنا نيز اينكونه است.
• در رويهي 191 پیامبر آریایی، به پيروي از «محيط طباطبايي»، «صابيان» را برابر با «منداييان» ناميدهايد. در رويهي 196، كيش رسمي اشكانيان «كيش صابئين» است. در رويهي 129«ايران بزرگ» آيين صابئي را «كيش مهر در نگاشتههاي پس از ساساني؛ آييني كه ابراهيم پيامبر ايراني داشت.» خواندهايد. ولي در رويهي 196پيامبر آريايي، نيز در رويهي 194 «زندگي و مهاجرت آرياييان» نوشتهي فريدون جنيدي، رويهي 236 «انديشههاي فلسفي ايراني» نوشتهي ابوالقاسم پرتو و در «زندگي ماني و پيام او» نوشتهي ناصح ناطق، صابئين، «ستارهپرستان» خوانده شدهاند! چه پيوندي ميان «مهريان» و «ستارهپرستان» است؟• در ايران باستان دو كيش مجوس و صابي با يكديكر رقابت داشتند( اسكندرنامه ها را بخوانيد) . ما داراي مذاهب مختلفي بوديم كه به شكل يك دين جدا از اصل خويش در مي امد. ايين مهر نامهاي مختلفي داشت و بر مبناي اختربيني بود. اداب هفت ايزد - سياره در كيش مهر يكجا وجود داشت.
• در ديمهي 436 پيامبر آريايي، منوچهر، از شاهان دوران ماد ياد شده است؛ در ديمهي 56 «قبلهي زرتشت»، منوچهر شاه، سردودمان سپيتمان خوانده شده است؛ نيز در نوشتهاي نوين در تارنگار بشكوهتان، مر دودمان ماد را دارندهي فزون از 80 پادشاه، شناسانيدهايد! شگفتا! پس آن گاه مادها داراي پيشينهي چند هزار ساله اند؟• سرزمين ماد سلسله ها و قلمروهاي مختلفي داشته است. هيتي ها و ميتاني ها و هوري ها و اورارتويي ها ماد ي هستند. مانوش نماد ماناهاست و نياي يكي از زرتشتهاست. يادمان باشد كه ري زادكاه زرتشت بزرك همواره يكي از كانونهاي ماد به شمار ميرفت.
• در ديمهي 440 پیامبر آریایی، در جستاري نيك و نغز چم راستين مازندران در شاهنامه و كوشنامه را نمودهايد، نيز در «نبرد خدايان» در جستاري ژرف و گسترده، ديوان مزني را شهابها و پارهسنگهاي به جاي مانده از دنب ستارهاي دنبالهدار شناسانيدهايد؛ ولي پرسمان كلان اين است كه در خرده اوستا، آشكارا سخن از «ديوان گيلان و مازندران» رفته است، نه تنها ديوان مازندران!!! اينك چيستي و چوني پرسمان «ديوان گيلان» را چگونه توان گشود؟
• گيلان ترجمان ورنه ميباشد و اسم يكي از ديوهاست نه نام مكان. در وداها وارونا امده و در ادب فارسي ديو وارونه كار داريم.
• در ديمهي 68 نوشتهايد كه در روايت پهلوي: «اكومن (سركردهي ديوان) گرشاسپ را در آشكارترين بلندي (دشت پيشانسه) كشت.» ولي با نگرش به ميتختهاي ايراني درمييابيم كه «گرشاسپ» نيرويي است فرجامشناختي (Echatologique) و ناميرا و او است كه سرانجام جهان را از بيداد دهاگ تواند رهانيد! (بنگريد به «مازهاي راز»، نوشتهي استاد كزازي) نيز «اكومن» در اوستا كمابيش همان «انگرمن / اهرمن» يا انديشهي بد يا انديشهي تباهنده و ويرانگر يا انديشهي ناپاك يا انديشهي كاهنده است و به گفتهي استاد حسين وحيدي در «شناخت زرتشت»، نمود هازماني اهرمن «بيداد» است. پس آيا توان گفت كه به راستي، گرشاسپ نمرده و زنده است، و مرگ او به دست اكومن، تنها نمادي است از گرفتاري وي به دست انديشهي بد و...؟؟؟• روايات ديكر كه رنك استوره دارد از بيهوشي درازمدت كرشاسب سخن رانده اند. او در رستاخيز بيدار ميشود تا در نبرد نهايي شركت كند.
• چه گواهي بر پيامبر بودن «ارشك بزرگ» است، كه در ديمهي 250 پیامبر آریایی، او را همچون «كوروش بزرگ»، «شاه-پيامبر» خواندهايد؟ آیا دودمان سلوکیان برای 200 سال، در ایران برپا بوده است یا کوتاهتر یا هیچ؟* اسكندرنامه هاي ايراني ارشك را پيامبر دانسته اند. او مقدونيان را از ايران راند و كيش مهر را جهاني كرد. اشكانيان نامش را لقب خويش كردند زيرا او را مقدس ميدانستند. تاريخهاي ايراني فاصله الكساندر تا ارشك را حدود نيم سده ميدانند و تاريخ دويست ساله سلوكيان در ايران و نه در سوريه دروغ است.
• پرسش: يكي از وهانهاي پيشينهي فزون از 8000 سال زمان زيست زرتشت بزرگ را، نبود نامي از «صنعت» در گاتها و نيز پيشينهي 7000 سالهي توپالكاري (با نگرش به ماتيكان « تاریخ هفتهزار ساله فلزکاری») ميدانيد. نيز دانيم كه در اوستا از زرتشت، چونان «نخستين كشاورز» ياد شده است. اينك با نگرش به شاهنامهي كلان فردوسي ورجاوند، توان گفت كه آغاز هوتخشايي (= صنعت) به زمان و روزگار هوشنگ بازميگردد:
به سنگ اندر، آتش بدو شد پديد / كزو در جهان روشني گستريد
نخستين يكي گوهر آمد به چنگ / به آتش جدا كرد آهن ز سنگ
سرِ مايه كرد آهن آبگون / چو از سنگ خارا كشيدش برون
چو بشناخت، «آهنگري» پيشه كرد / گراز و تبر، اره و تيشه كرد...
نيز جمشيد شاه:
به فرّ كيي نرم كرد آهنا / چو خود و زره كرد و چون جوشنا
چو خفتان و تيغ و چو برگستوان / همه كرد پيدا به روشن روان
بدين اندرون سال پنجاه رنج / ببرد و بدين چند بنهاد گنج
دگر پنجه انديشهي جامه كرد / كه پوشند هنگام تنگ و نبرد
ز كتان و ابريشم و موي و قز / قصب كرد ديبا و پرمايه خز
بيامختشان رشتن و تافتن / به تار اندرون پود را بافتن...
باري! ميبينيم كه با نگرش به شاهنامه، آغاز هوتخشايي در روزگار هوشنگ است و نخستين آهنگر هم اوست، سپس در روزگار جمشيد، تشنيكشناسي پيشرفتهتر ميگردد؛ از ديگر سوي در نامهي گران ارج بندهشن، نخستين آهنگران، مشي و مشيانه اند كه به آتش آهن را بگداختند و به سنگ آهن را بزدند و از آن تيغي ساختند. نيز با نگرش به اوستا و نامگان پهلويك، زمان زرتشت بزرگ به پس از روزگارِ جمشد بازميگردد و به گواه دينكرت، ورجاونداني چون جمشيد و فريدون، نويد زايش و پيام آوري زرتشت را دادهاند. ليك همانگونه كه در پيش آمد، در گاتها، هازمان مردمي را تنها 3 پيشهي: ارتشتاري و كاتوزي و برزيگري است و سخني از هوتخشايي نيست، نيز زرتشت نخستين كشاورز باشد! اينك اين پرسمان را چگونه توان گشود و اين ناسازی را چگونه توان گزارد؟• پاسخ: دوره ی آهن بر کشاورزی پیشگام است اما تا رسیدن به اوج صنعت فلزکاری نیاز به چند هزاره داشت. درست مانند تمدن صنعتی کنونی...پیشه و طبقه چهارم یکسر با فلزکاری گره نخورده و واپسین گام تمدن پیشین در زمینه بازرگانی و فرآوری (تولید) به شمار میرفت. از آنجا که سپیتمان زرتشت پیش از شکل گیری طبقه چهارم میزیست، بررسی تاریخ این طبقه به کهن بودن پیامبر آریایی ما یاری بسیار خواهد کرد.
• پرسش: استاد پوران فرخزاد، در «مهرهي مهر» (به ويژه رويهي 278) سخت بر اين باور است كه: جم مردي خوب كردار و نيكانديش بوده است و چهرهي بد او ساختهي دستان فريفتار موبدانِ زرتشتي ساساني و پهلوي است؛ وگرنه زنهار! كه چنين ابرمرد آريايي بدان كژي و خويشخدايي برسد!• پاسخ: ايا زرتشت هم كه جم را نكوهيده موبد فريفتار بوده؟! اين يك نقد داخلي بوده و جم مزديسنا را در رديف ديويسنان جاي نميداده است.
• اگر چه جم و فريدون و گرشاسپ و كيقباد و كيآرش و كاووس، نازرتشتي اند، ولي به هر روي مزداپرست اند! چرا اين مايه نكوهيدهاند؟ از سوي ديگر، اگر جم مزداپرست بوده است، پس چرا «هرمزد» را خوارداشت و پيامبرياش را نپذيرفت؟• يادآور ميشوم كه ما روايات مختلفي درباره نامبركان داريم در كاتها جمشيد اهورا را خوار شمرد (منيت كرد) اما به سبب توبه روان او امرزيده شد. در تورات ميبينيم كه برخي رسولان نيز به خداوند سركشي ميكنند اما بر همان دين هستند.
• درديمهي 209، تورانيان، «ديوپرست» ناميده شدهاند. چرا تورانيان ديوپريستار بودند؟ مگر از تخمهي فريدون مزداپرست نبودند؟ آيا توانستي بود كه سپستر به آيين ديويسنا گرويده باشند؟ از سوي ديگر، در رويهي 183 «ارجاسپ توراني» پيرو كيش پهلوي خوانده شده است!؛ چه پيوندي ميان «كيش پهلوي» و «ديويسنا» هست؟• در هر ديني وقتي كساني از ان منحرف ميشوند يا بدعت ميكزارند ديو و اهريمني شناخته ميشوند. تورانيان نيز شايد اورمزد را عبادت ميكردند اما به سبب وحشيكري و غيره در رده ديويسنان شناخته ميشدند. براي نمونه نزاع شيعه و سني يا كاتوليك و بروتستان را ببينيد كه از يك دين هستند اما يكديكر را تكفير ميكنند.
• در رويهي 242 پیامبر آریایی، دربارهي فراگشتهاي آواشناختي و ريختشناختي «شت» بسي خامه راندهايد؛ ليك استاد «پورداوود» در بازنمود كژي «دساتير آسماني»، «شت» را لغتي دساتيري داند!!• شيت از ريشه خشئت بوده و تبديل به شت شده به معناي نوربخش و از همين ريشه شيد و شيتان ( شيطان) را داريم كه جنس او از آتش است.
• چرا درفش سپاه ايران، هماي خوانده ميشده است؟ آيا توانستي بود كه «هماي»، نگارهي بر روي درفش باشد و آن گاه درفش را «مجازاً» هماي خواندندي؟ اين هماي نگاشته بر درفش ايراني نماد چيست؟• هماي همان عقاب هخامشيان است و به شكل فروهر نيز كاربرد داشته است. به عقاب : هماي ميگفتند زيرا دانه هوم را براكنده ميكرد.
• در ديمهي 191 پیامبر آریایی، «جم»، خورشيدپرست خوانده شده است؛ ولي در ديمهي 69، مزداپرست!• مزداييهاي قبل از زرتشت خورشيد را نماد اهورا ميدانستند و در گاتها و يسنا نيز اينكونه است.
• در رويهي 191 پیامبر آریایی، به پيروي از «محيط طباطبايي»، «صابيان» را برابر با «منداييان» ناميدهايد. در رويهي 196، كيش رسمي اشكانيان «كيش صابئين» است. در رويهي 129«ايران بزرگ» آيين صابئي را «كيش مهر در نگاشتههاي پس از ساساني؛ آييني كه ابراهيم پيامبر ايراني داشت.» خواندهايد. ولي در رويهي 196پيامبر آريايي، نيز در رويهي 194 «زندگي و مهاجرت آرياييان» نوشتهي فريدون جنيدي، رويهي 236 «انديشههاي فلسفي ايراني» نوشتهي ابوالقاسم پرتو و در «زندگي ماني و پيام او» نوشتهي ناصح ناطق، صابئين، «ستارهپرستان» خوانده شدهاند! چه پيوندي ميان «مهريان» و «ستارهپرستان» است؟• در ايران باستان دو كيش مجوس و صابي با يكديكر رقابت داشتند( اسكندرنامه ها را بخوانيد) . ما داراي مذاهب مختلفي بوديم كه به شكل يك دين جدا از اصل خويش در مي امد. ايين مهر نامهاي مختلفي داشت و بر مبناي اختربيني بود. اداب هفت ايزد - سياره در كيش مهر يكجا وجود داشت.
• در ديمهي 436 پيامبر آريايي، منوچهر، از شاهان دوران ماد ياد شده است؛ در ديمهي 56 «قبلهي زرتشت»، منوچهر شاه، سردودمان سپيتمان خوانده شده است؛ نيز در نوشتهاي نوين در تارنگار بشكوهتان، مر دودمان ماد را دارندهي فزون از 80 پادشاه، شناسانيدهايد! شگفتا! پس آن گاه مادها داراي پيشينهي چند هزار ساله اند؟• سرزمين ماد سلسله ها و قلمروهاي مختلفي داشته است. هيتي ها و ميتاني ها و هوري ها و اورارتويي ها ماد ي هستند. مانوش نماد ماناهاست و نياي يكي از زرتشتهاست. يادمان باشد كه ري زادكاه زرتشت بزرك همواره يكي از كانونهاي ماد به شمار ميرفت.
• در ديمهي 440 پیامبر آریایی، در جستاري نيك و نغز چم راستين مازندران در شاهنامه و كوشنامه را نمودهايد، نيز در «نبرد خدايان» در جستاري ژرف و گسترده، ديوان مزني را شهابها و پارهسنگهاي به جاي مانده از دنب ستارهاي دنبالهدار شناسانيدهايد؛ ولي پرسمان كلان اين است كه در خرده اوستا، آشكارا سخن از «ديوان گيلان و مازندران» رفته است، نه تنها ديوان مازندران!!! اينك چيستي و چوني پرسمان «ديوان گيلان» را چگونه توان گشود؟
• گيلان ترجمان ورنه ميباشد و اسم يكي از ديوهاست نه نام مكان. در وداها وارونا امده و در ادب فارسي ديو وارونه كار داريم.
• در ديمهي 68 نوشتهايد كه در روايت پهلوي: «اكومن (سركردهي ديوان) گرشاسپ را در آشكارترين بلندي (دشت پيشانسه) كشت.» ولي با نگرش به ميتختهاي ايراني درمييابيم كه «گرشاسپ» نيرويي است فرجامشناختي (Echatologique) و ناميرا و او است كه سرانجام جهان را از بيداد دهاگ تواند رهانيد! (بنگريد به «مازهاي راز»، نوشتهي استاد كزازي) نيز «اكومن» در اوستا كمابيش همان «انگرمن / اهرمن» يا انديشهي بد يا انديشهي تباهنده و ويرانگر يا انديشهي ناپاك يا انديشهي كاهنده است و به گفتهي استاد حسين وحيدي در «شناخت زرتشت»، نمود هازماني اهرمن «بيداد» است. پس آيا توان گفت كه به راستي، گرشاسپ نمرده و زنده است، و مرگ او به دست اكومن، تنها نمادي است از گرفتاري وي به دست انديشهي بد و...؟؟؟• روايات ديكر كه رنك استوره دارد از بيهوشي درازمدت كرشاسب سخن رانده اند. او در رستاخيز بيدار ميشود تا در نبرد نهايي شركت كند.
• چه گواهي بر پيامبر بودن «ارشك بزرگ» است، كه در ديمهي 250 پیامبر آریایی، او را همچون «كوروش بزرگ»، «شاه-پيامبر» خواندهايد؟ آیا دودمان سلوکیان برای 200 سال، در ایران برپا بوده است یا کوتاهتر یا هیچ؟* اسكندرنامه هاي ايراني ارشك را پيامبر دانسته اند. او مقدونيان را از ايران راند و كيش مهر را جهاني كرد. اشكانيان نامش را لقب خويش كردند زيرا او را مقدس ميدانستند. تاريخهاي ايراني فاصله الكساندر تا ارشك را حدود نيم سده ميدانند و تاريخ دويست ساله سلوكيان در ايران و نه در سوريه دروغ است.