اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود يكي آنكه هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانهروز به اول دقيقه حمل باز آيد به همان وقت و روز كه رفته بود بدين دقيقه نتواند1 آمدن، چه هر سال از مدت همي كم شود، و2 چون جمشيد آن روز3 دريافت نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردند، و قصة آن چنان است كه چون گيومرث اول4 ملوك عجم به پادشاهي بنشست خواست كه ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگريست كه آن روز بامداد آفتاب به اول دقيقه حمل آمد موبدان عجم را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند، موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند و چنين گفتند موبدان عجم كه دانايان5 روزگار بودهاند كه ايزد تبارك و تعالي دوانزده فريشته آفريده است، از آن چهار فرشته بر آسمانها گماشته است تا آسمان را به هر چه اندر او است از اهرمنان نگاه دارند، و چهار فريشته را بر چهار گوشة جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهند كه از كوه قاف برگذرند و چنين گويند كه چهار فرشته در آسمانها و زمينها ميگردند و اهرمنان را دور ميدارند از خلايق، و چنين ميگويند كه اين جهان اندر ميان آن جهان چون خانهاي است نو اندر سراي كهن برآورده و ايزد تعالي آفتاب را از نور بيافريد و آسمانها و زمينها را بدو پرورش داد، و جهانيان چشم بر وي دارند كه نوري است از نورهاي ايزد تعالي و اندر وي با جلال و تعظيم نگرند كه در آفرينش وي را ايزد تعالي عنايت بيش از ديگران بوده6 است.
و گويند مثال اين چنان است كه ملكي بزرگ اشارت كند به خليفتي از خلفاي ]خويش[7 كه او را بزرگ دارند و حق هنر وي بدانند كه هر كه وي را بزرگ داشته است ملك را بزرگ داشته باشد و گويند چون ايزد تبارك و تعالي بدان هنگام كه فرمان فرستاد كه ثبات بر8 كرد تا تابش و منفعت او به همة چيزها برسد. آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانيد و تاريكي از روشنايي جدا گشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را، و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد، و آن مدت هفتاد ]و سه بار قران[9 كيوان و اورمزد باشد كه آن را قران صغري خوانند، و اين قران هر بيست سال باشد و هر گاه كه آفتاب دور خويشتن سپري كند و بدين جاي برسد و زحل و مشتري را به همين برج كه هبوط زحل اندر او است قران بود با مقابلة اين برج ميزان كه زحل اندر او است يك دور اينجا و يك دور آنجا بر اين ترتيب كه ياد كرده آمد، و جايگاه كواكب نموده شد، چنانكه آفتاب از سر حمل روان شد و زحل و مشتري با ديگر كواكب آنجا بودند، به فرمان ايزد تعالي حالهاي عالم ديگرگون گشت، چيزهاي نو پديد آمد، مانند آنكه در خورد عالم و گردش بود، چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم، از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن كه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند.
و چنين گويند كه چون گيومرث اين روزها آغاز تاريخ كرد هر سال آفتاب را و چون يك دور آفتاب بگشت در مدت سيصد و شصت و پنج روز به دوانزده قسمت كرد هر بخشي سي روز، و هر يكي را از آن نامي نهاد و به فريشته]اي[10 باز بست از آن دوانزده فرشته كه ايزد تبارك و تعالي ايشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را كه سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانروزي است سال بزرگ نام كرد و به چهار قسم كرد، چون چهار قسم از اين سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب است آيين و رسم ملوك بجاي آوردن از بهر مباركي و از بهر تاريخ را و خرمي كردن به اول سال، هر كه روز نوروز جشن كند و به خرمي پيوندد تا نوروز ديگر عمر در شادي و خرمي گذارد، و اين تجربت حكما از براي پادشاهان كردهاند.
• آمدن موبد موبدان و نوروزي آوردن:
آيين ملوك عجم از گاه كيخسرو تا به روزگار يزدجرد شهريار كه آخر ملوك عجم بود چنان بوده است كه روز نوروز نخست كس از مردمان بيگانه موبد موبدان پيش ملك آمدي با جام زرين پر مي، و انگشتري و درمي و ديناري خسرواني و يك دسته خويد سبز رسته و شمشيري و تير و كمان و دوات و قلم و استر و بازي و غلامي خوبروي و ستايش نمودي و نيايش كردي او را به زبان پارسي به عبارت ايشان. چون موبد موبدان از آفرين بپرداختي پس بزرگان دولت درآمدندي و خدمتها پيش آوردندي.
• آفرين موبد موبدان به عبارت ايشان:
«شها به جشن11 فروردين به ماه فروردين آزادي گزين يزدان و دين كيان، سروش آورد ترا دانايي و بينايي به كارداني، و ديرزيو با خوي هژير و شادباش بر تخت زرين، و انوشه خور به جام جمشيد، و رسم نياكان در همت بلند و نيكوكاري و ورزش داد و راستي نگاهدار، سرت سبز باد و جواني چو خويد، اسپت كامگار و پيروز و تيغت روشن و كاري به دشمن و بازت گيرا و خجسته به شكار، و كارت راست چون تير12، و هم كشوري بگير نو، بر تخت با درم و دينار، پيشت هنري و دانا گرامي، و درمخوار، و سرايت آباد و زندگي بسيار!»
چون اين بگفتي چاشني كردي و جام به ملك دادي و خويد در دست ديگر نهادي و دينار و درم در پيش تخت او بنهادي و بدين آن خواستي كه روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول ديدار چشم بر آن افگنند تا سال ديگر شادمان و خرم با آن چيزها در كامراني بمانند، و آن برايشان مبارك گردد كه خرمي و آباداني جهان در اين چيزهاست كه پيش ملك آوردندي.
ـــــــ پينوشتها:
(1). متن «بتواند». (2). «و» را خط زده بالاي آن «پس» نوشتهاند. (3). به خط جديدي «را» در بالاي سطر اضافه شده است. (4). «از» به خط ديگري اضافه شده است. (5). در نسخة دانايان. در بالا به خط ديگري «يان» اضافه شده است. (6). به خط جديد بالاي «بوده» يك «را» اضافه شده است. (7). در متن افتاده ولي در پاصفحه هست. (8). متن: ثبات نو بر كرد تا تابش. (9). در متن نيست، اصلاح مجتبي مينوي. (10). در متن نيست. (11). در متن: بخشش. (12). «تير» بالاي سطر نوشته شده است.
{منسوب به خیام نیشابوری • ويراستار: علي حصوري}