۱۳۸۸/۱۲/۱۵

پشت پرده شعر نو (3)

مجتبا پورمحسن:

حدیث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ تا کودتای ۲۸ مرداد، حکایت مردمانی است که علاقه‌ی وسیعی به خلق اسطوره‌ها و شکست در برابر آن‌ها دارند. اتفاقی که «شکست» را ترجیع‌بند تاریخ معاصر ما کرده است. (این وضعیت را یک دوست شاعر در عبارت زیبای «جنگ جهانی شکست» صورت‌بندی کرده است.) در سطر سطر کتاب «یک هفته با شاملو» می‌توان کیش شخصیتی شاملو را دید. هم‌‌چنان که در ابتدای کتاب آمده، شاملو پیش از انتشار کتاب، به ویرایش آن پرداخته است. هر چند که خیلی از نزدیکان شاملو در محافل خصوصی‌‌، فاش کرده‌اند که حدود نیمی از این کتاب به قلم خود شاملو نگاشته شده است... سطر سطر کتابِ «یک هفته با شاملو»، تلاشی است برای تثبیت موقعیت احمد شاملو به عنوان مرکز جهان. تلاشی که در قالب‌های متنوع حماسه‌سرایی، مدح، مدح شبیه به ذم و... صورت می‌گیرد. ما تمام عقب‌ماندگی‌مان را به واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نسبت می‌دهیم، اما لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم که این آرمان‌گرایان عرصه سیاست و بت‌های سیاسی نیستند که آرمان را می‌سازند، آن‌ها صرفاً مصرف‌کنندگان فرهنگ آرمان‌سازی و آرمان‌خواهی هستند. اگر آرمان‌های پوشالی عشق‌های عمومی را محور اصلی آثار او بدانیم؛ «آیدا» فراتر از یک کاراکتر‌، دروغ بزرگی است که چند دهه‌ به ناف ما بسته شد. آن‌هایی که انفعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز را به آرمان‌ستیزان چند دهه‌ی اخیر نسبت می‌دهند، کاش اندکی هم به خالقان آرمان‌های تحقق نایافتنی بیندیشند.
شاملو در مقدمه‌ی نسبتاً مفصلی که بر ترجمه‌ی اشعار لورکا در کتاب «همچون کوچه‌یی بی‌انتها» نوشته، هیچ اشاره‌ای به یکی از جنجالی‌ترین وجوه زندگی لورکا یعنی تمایلات همجنس‌خواهانه‌اش نکرده است. شاید آن نیمه از وجود شاملو که میل شدیدی به جذب «توده‌ی» مردم داشت، می‌ترسید که یارانش (‌توده‌ای که قرار بود او قهرمانش باشد‌) شهامت پذیرش همجنس‌خواهی لورکا را نداشته باشند‌، لورکایی که قرار بود بدیل قهرمان وطنی‌شان باشد. شاملو صرفاً سراغ آن دسته از شاعرانی رفته که یا تفکری چریکی درباره‌ی شعر دارند و یا این‌که شاملو در ترجمه (همان اقتباس) چنین تصویری را در جهان آنان قرار داده است... او میانه‌ای با شاعرانی که آثارشان از ارزش ادبی بالایی برخوردارند، ندارد.
شاملو می‌گوید حافظ به دلیل این‌که در قرن هشتم زندگی می‌کرده نمی‌توانسته «اندیشه‌ای علمی» داشته باشد. این فرض چه اساسی دارد؟ اصلاً اندیشه‌ی علمی یعنی چه؟ اگر منظور او از علم، همان درک عامیانه است که به علوم تجربی اطلاق می‌شود، اندیشه‌ورزی فلسفه هیچ سنخیتی با علم ندارد. اگر هم منظور او این است که در آن سال‌ها، هنوز فلسفه‌ی مدرن وجود نداشت، باید پرسید آیا تفکر حافظ در قرن هشتم کهنه‌تر است یا استدلال خود شاملو درباره‌ی حافظ؟ شاملو اکثر حافظ پژوهان را جزم‌اندیش می‌داند و تحقیقاتش را «غیر‌علمی» معرفی می‌کند، اما خود او ‌غیر‌علمی‌ترین‌ و ‌جزم‌اندیشانه‌ترین‌ حکم‌ها را درباره‌ی حافظ و حافظ‌پژوهان صادر می‌کند. درباره‌ی شیوه‌ی «تصحیح» شاملو، صاحب‌نظران قبلاً بسیار سخن گفته‌اند. اما من می‌توانم از خودم بپرسم کدام یک از سطرهای مقدمه‌ی شاملو بر حافظ از حداقل استدلال برخوردار بوده است؟
مقطع زمانی که احمد شاملو درباره‌ی فردوسی اظهار‌نظر می‌کند، بسیار مهم است. او در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه برکلی، با استناد به تفکرات کمونیستی، فردوسی را به باد انتقاد می‌گیرد. او معتقد است که فردوسی، ناعادلانه ضحاک را مستبد معرفی می‌کند. اما همه‌ی دفاع آقای شاملو از ضحاک مستبد، مبتنی بر جزوه‌های آموزشی مرام کمونیستی است:
«برای مبارزه با جهل و تعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به "شاهنامه" پیدا کرده‌ایم. شاهنامه پر از جعل واقعیت‌هاست... فردوسی، هم نژاد‌پرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کرده است عبارت است از دفاع از طبقه و گروه خودش...»
از نظر شاملو، فردوسی نباید شخصیت ضحاک را منفی نشان می‌داد چون ضحاک، به زعم شاملو، طبقات اجتماعی را از بین برده بود و با ممانعت از تضاد طبقاتی؛ احتمالاً آرمان کمونیسم را برگیتی گستراند! همان‌طور که گفتم تاریخ ایراد این سخنان خیلی مهم است. سال ۱۳۶۹، تفکر کمونیسم در احتضار کامل به سر می‌برد. بلوک شرق و شوروی، آماده‌ی اعلام رسمی اضمحلال کمونیسم بودند. با این همه احمد شاملو، که خود را شاعر و روشنفکری پیشرو می‌دانست با استناد به تفکرات جزم اندیشانه‌ی کمونیستی، فردوسی را متهم به نژاد‌پرستی می‌کرد. اگر یک سیاستمدار ناآگاه این استدلال را درباره‌ی شاهنامه‌ی فردوسی می‌داشت چندان مهم نبود. اما واقعا تاسف انگیز است که یک شاعر، اثری ادبی مثل شاهنامه را با تفکراتی سیاسی بسنجد. چطور احمد شاملو، ضحاک مستبد را تطهیر می‌کند و او را به دلیل هم‌سویی با مرام اشتراکی نیک می‌پندارد؟ اصلاً به فرض هم شاملو چنین اعتقادی داشته باشد، کدام منطقی به شاملو حق می‌دهد که دریافت خودش از ضحاک را همه‌ی حقیقت بداند و به فردوسی حمله کند؟ منطق مرام اشتراکی؟! این تفکرات ماهیتاً تفاوتی با اعتقادات من درآوردی کسانی که حسین بن علی را مارکسیست معرفی می‌کردند، ندارد. همان‌هایی که اسلام را مدافع مرام اشتراکی معرفی می‌کردند و حتا اعلام می‌کردند که خدا هم سوسیالیست است. بی‌آنکه از خود بپرسند نقش پر‌رنگ مالکیت خصوصی در اسلام، چه ارتباطی به عقاید سوسیالیستی دارد؟ …..