۱۳۹۴/۱۱/۰۲


مام نامه
به نام خداوند مام آفرین - به مادر درود و بسی آفرین
دوسد روز و هفتاد، مهمان اوی - همی پرورش از تن و جان اوی
چو کودک ز تنگه درآمد درشت - نباید به مادر سخن گفت درشت
همش درد و زاری به زایندگی - دهد شیر و شهدش به پایندگی
به جنگ است با بیم و دشمن چو ببر - به چنگ است رخشنده مهرش چو گبر
چو خور و مه است هر دو چشمان اوی - چه گرم و چه نرم است دامان اوی
به لالای مادر بگردیم به خاب - چو مستان ز بوی گل و هم شراب
بگیرد دو دست و شود پا به پای - نه خورد و نه خفت در شب دیرپای
چو شمعی بسوزد به اهستگی - چو پروانه چرخد به پیوستگی
به هر دست و انگشت برآرد هنر - گهی همچو آهو گهی شیر نر
به چشم و به ابرو، لب و هم زبان - بیاموخت مادر به کودک، زبان
ز نام و نشان گوید و هم شمار - ز راه و ز چاه و ز مور و ز مار
به نیکی و یاری بود رهنمون - ز بیم جدایی سرشکش چو خون
چو استاد باشد چو آموزگار - بسان خداوند و پروردگار
به هر جا رود زیر پایش بهشت - چو سروی خرامان به اردیبهشت
ز گهواره تا گور، نامش بریم - همان جام شادی به کامش بریم
{امید عطایی فرد - یادبود ۲۵ آذر ۲۵۷۴ شاهنشاهی- روز مادر
ای مام من، ای نام من، ای مام بی همتای من
ای جام من، ای کام من، ای مام بزم آرای من
نرم است نوای گرم تو، گرم است نگاه ناز تو
باشد سروشت بشنوم، ای مام خوش آوای من
ای جان جانان در جهان، ای مهتر از هر مهتران
روح و تنم تو داده ای، ای مام بس دارای من
ای تاج من، ای تخت من، شاهنشه خوشبخت من
لشگرگهت پاکی و مهر، ای مام نیکو رای من
زانوزنان اهریمنان، اندر پی ات هم ایزدان
پردیس: خاک پای تو، ای مام چابک پای من
گفتم مرا با خود ببر، تا من نگردم در به در
گفتی که زود است ای پسر، ای مام خرم جای من
زین پس شمارم روز و شب، در بام و شام در تاب و تب
تا کی بیایم سوی تو، ای مام خوش سودای من
امید عطایی فرد
۱۶ آذرماه ۲۵۷۴ شاهنشاهی