۱۳۸۷/۰۸/۰۴

حافظ مهرآیین (بخش ۹)


م.ص. نظمی افشار
عدد هفت
مولانا مي‌فرمايد:
هفت شهرِ عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خمِ يك كوچه‌ايم
در ايران باستان عدد هفت از تقدس برخوردار بوده است. از جملة موارد استفادة عدد هفت مي‌توان به موضوعات زير اشاره كرد: هفت امشاس‍پند در آيين مزديسنا، هفت مرحلة عرفانِ مهري، اعياد و جشن‌هاي ايراني كه هفت روز طول مي‌كشيده، هفت روز هفته، هفت خان رستم، و… ابوريحان بيروني گزارش داده است كه: در زمان ابومسلم خراساني(قرن دوم قمري) شخصي بنام ”به‌آفريدبن‌ماه‌فروردين“ در روستاي خواف نيشابور قيام كرد. او اصلا از اهالي زوزن(تربت حيدريه) بود. از خراسان به مدت هفت سال به چين رفت و چون از آنجا باز آمد پيراهني با خود آورد كه به رنگ سبز بود و در مشت جا مي‌گرفت(ابريشم بوده). او مدعي بود كه از جانب خدا به او وحي رسيده و اين پيراهن سبز را به او پوشانده و به زمين فرستاده‌اند. او زردشت را تصديق مي‌كرد و اغلب دستورات كيش او را براي پيروان خود برگزيد. او خواندن هفت نماز را براي پيروان خود واجب كرد. همچنين كتابي به زبان فارسي براي پيروان خود آورد و در آن دستور داد تا به سوي قرص خورشيد بر يك زانو سجده كنند و همواره در همه جا به آفتاب توجه نمايند. (حبيبي، تاريخ افغانستان. ص 278).
ادوارد براون نوشته است كه اطلاعات دربارة بهافريد كم است. شايد اهم عقايد او امتيازي است كه نسبت به عدد هفت قايل مي‌باشد.    
(غزل شمارة 61)
عجب علمي است علمِ هيئت عشق/ كه چرخ هشتمش هفتم زمين است
 (غزل شمارة 65)
عشقت رسدبه فرياد،ار خودبسان حافظ
هرهفت شعبه خواني از چارده روايت
آنطور كه در دیوان حافظ ویراسته پژمان بختياري آمده(ص 65) در نسخه‌هاي قديمي مصرع بيت دوم به شكل فوق است در حالي كه در بعضي نسخ جديد آمده است: قرآن ز بر بخواني در چارده روايت.
شعر اصلي  اشاره به طيِ مراحل هفتگانه طريقت دارد در حالي كه شكل دوم يكي از اسنادي است كه نشان مي‌دهد حافظ كتاب مقدس مسلمانان (قرآن مجيد) را از حفظ بوده است. ظاهرا شكل دوم الحاقي است و پس از دورة حافظ بيت اصلي تحريف شده و به اين شكل نوشته شده است.
 (غزل شمارة 74)
زين قصه هفت گنبد افلاك پرصداست
كوته نظرببين كه سخن مختصرگرفت
ممكن است ارتباطي بين اين بيت و مفهوم صداي كيهاني وجود داشته باشد مي‌بايست در بارة آن تحقيق شود.
 (غزل شمارة 132)
گفتم دعاي دولت تو وردِحافظ است
گفت اين دعاملايكِ هفت آسمان كنند
در منطق‌الطيرِ عطار آمده است كه: چون مرغ‌ها خواستند سيمرغ  (شاه‌مرغان) را ببينند و در مقامِ تفحص برآمدند، انديشيدند كه هدهد از راه و جاي سيمرغ آگاهست. پيش او رفتند كه راه را بپرسند.
گفت ما را هفت وادي در رهست/ چون گذشتي هفت وادي درگهست 
در تصوف .... مقامات طريق هفت است و عالم نفس را هفت اقليم و عالم عشق را هفت شهر و هفت وادي ..... در مهرپرستي هفت پايه يا مقام هست و براي هر پايه مجاهداتي در راه پرخوف و خطر براي رهروان در پيش است. در نجوم هفت سياره شناخته‌اند و در هيئت بطلميوسي به هفت آسمان قائل بوده‌اند و زمين را هفت طبقه دانسته‌اند. زرتشت هفت بار خواب مي‌بيند. براي رهاندن كاووس از بند، رستم از هفت خان مي‌گذرد تا ديو سپيد را مي‌كشد. جامِ جم هفت خط داشته بدين گونه: 1- چورپور 2- پرده 3 – سپاه 4- شير 5- پارسا 6- كاسة گرد 7 – پدر ... شايد اقتباس عدد هفت در مراحل طريقت نيز از اين هفت خط باشد.
در آيين مزديسني شمارة ايزدان را هفت دانسته‌اند و در آن دين هفت امشاسپند منشا اثرات بسيار هستند. همچنين جهان را به هفت اقليم در جغرافياي قديم تقسيم كرده‌اند و آسمان را هفت طبقه دانسته‌اند. در امپراتوري قديم روم سلسلة هفت مقام معمول بوده است و در نوروز مراسم هفت سين بر پا مي‌كنند. در تصوف هفت وادي است. روزهاي هفته را هفت گرفته‌اند. در افسانه‌ها هست كه گردونة خورشيد را هفت اسب زيبا مي‌كشند. خشايارشاه هفت خواجه، هفت نديم، هفت رايزن، هفت دوست و هفت زن زيبا داشته است. در روايات بني اسرائيل است كه يوشع پيامبر، لقمان را به رودخانة اردن فرستاد تا هفت بار در آن غسل كند تا از بيماري برس شفا يابد. ايوب هفت سال به بيماري مبتلا بود. دور حصار شهر اريحا هفت كاهن به مدت هفت روز در شيپور دميدند. تا روز هفتم نيز هفت بار به دور حصار گشتند تا ديوار فرو ريخت.   
اعراب در دورة جاهليت هفت بار به دور كعبه طواف مي‌كردند. خاخام‌هاي يهودي در مراسم مذهبي به صفوفِ هفت نفري به راه مي‌افتادند. مسلمانان براي مردگان شب هفت مي‌گيرند و اين رسم در ميان ايرانيان و مصريان نيز بوده است. براي بهدينان هفت دستور در دين بهي داده شده است: 1- پاك داشتن تن و روان 2- دوست‌داري حقيقت 3- كردار خوب 4- وفاداري و فروتني 5 – آباداني زمين 6 – كاشتن درخت و پرورش دام 7 – نگه‌داري از حيوانات سودمند و نابود كردن جانوران زيانكار. (شناسایي راه و روش علم و فلسفه ص 3۴ تا41).
خاقاني شرواني سروده است:
چون تو هر هفت كرده آيي جور/ بر تو هر هفت زيور اندازد