۱۳۸۸/۰۴/۲۵

ایران. اسلام. عرب (۱۳)


عارفان علیه عابدان(۱)
مسلمان گر بدانستی که بت چیست* یقین داشتی که دین در بت پرستیست
 [شیخ محمود شبستری]
به گفته شاهرخ مسکوب: برخلاف علما، عرفا نه تنها افسانه ها و حماسه ملی ایران قدیم را طرد و نفی نمیکردند و آن را ترهات مجوس و مایه گمراهی و مکروه و حرام نمیدانستند بلکه به آن توجه داشتند. یکی از ارکان فلسفه اشراق سهروردی به اصطلاح خودش حکمت خسروانی بود؛ اندیشه و فرزانگی ایران پیش از اسلام. [هویت ایرانی و زبان فارسی]
خرقه سپید یا کبود فرزانگان دوره اسلامی و سلوک هفتگانه و بسیاری از آیینهایشان برخاسته از عرفان مهری و مزدایی بوده است. در تذکرت الاولیا آمده که حسین بن منصور حلاج که به جرم زندقه کشته شد، روزی چیزی مینوشت. کسی از او پرسید که چه مینویسد؟ و حلاج پاسخ داد: <چیزی مینویسم که با قرآن مقابله کنم>. حافظ با اشاره به دار زدن منصور حلاج میگوید: <جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد>.
حافظ، پارسي گويي را زبان عرفان مي داند و آگاه است كه زبان هاي بيگانه از بيان راز و رمزهاي عرفاني ناتوانند:
تركان پارسي گو، بخشندگان عمرند* ساقي بده بشارت پيران پارسا را
گر مطرب حريفان اين پارسي بخواند* در رقص و حالت آرد صوفي با صفا را
حجاب سازان حافظ پژوه نمي گويند كه چرا حافظ به جاي يادكرد از تازيان و خلفاي راشدين و امثالهم، در غم و حسرت دوران جم و كاووس و خسروان ديگر است؟
تازيان را غم احوال گران باران نيست* پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم
ساقي بيار باده و با مدعي بگو* انكار ما مكن كه چنين جام، جم نداشت
 گفتم اي مسند جم، جام جهان بينت كو* گفت: افسوس كه آن دولت بيدار بخفت
 حال خونين دلان كه گويد باز* وز فلك خون جم كه جويد باز
 كي بود در زمانه وفا جام مي بيار* تا من حكايت جم و كاووس كي كنم
آشنايي و دلبستگي حافظ به شاهنامه و پيروي او از منش فردوسي، از اين سروده ها آشكار مي شود:
همان مرحله است اين بيابان دور* كه گم شد در او لشگر سلم و تور
 همان منزلست اين جهان خراب* كه ديدست ايوان افراسياب
 كجا رفت پيران لشگركشش* كجا شيده آن ترك خنجركشش
 گوي خوبي بردي از خوبان خلخ شاد باش* جام كيخسرو طلب ك افراسياب انداختي
 شوكت پور پشنگ و تيغ عالمگير او* در همه شهنامه ها شد داستان انجمن
 شاه تركان چو پسنديد و به چاهم انداخت* دستگير ار نشود لطف تهمتن چكنم
 سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل* شاه تركان فارغست از حال ما كو رستمي
 شاه تركان سخن مدعيان مي شنود* شرمي از مظلمه ي خون سياوشش باد
 شكل هلال هر سر مه مي دهد نشان* از افسر سيامك و طرف كلاه زو
 ز دست شاهد نازك عذار عيسا دم* شراب نوش و رها كن حديث عاد و ثمود
 ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد* دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
 شهر ياران بود و جاي مهربانان اين ديار* مهرباني كي سر آمد شهرياران را چه شد
 در عرفان ایرانی مانند مقالات شمس تبریزی، «کعبه دل» به جای «کعبه گل» مینشیند. «آذرکیوان» سرکرده گروه «مه آبادیان» یا آذرهوشنگیان (مرگ: ۱۰۲۷ قمری) در پاسخ به یکی از فقهای اسلام که پرسیده بود چرا او و پیروانش از کشتن جانوران و خوردن گوشت خودداری میکنند، گفته بود: <خداپژوهان را اهل دل گویند و دل را کعبه حقیقی. پس آنچه بر محرم کعبه آب و گل حرام است بر محرم کعبه حقیقی به طریق اولی روا نیست یعنی اکل حیوانی و ذبح جانور>. [دبستان مذاهب، چاپ ۱۳۶۲، ص ۳۳] در همان کتاب اشاره شده به «پره کیوان یزدانی» که از عرفای فرقه «بیراکی» در هند به شمار میرفت. وی در احمدآباد (گجرات):< موذنی را دید که بالای بام مسجد رفته اذان به انجام رسانید. چون فرود آمد کیوان پره پرسید: «پاسخ یافتی»؟ موذن گفت: «از که»؟ گفت:‌ «آن را که میخواندی»! و چون به بندر سورت که از بندرهای مشهور هند است رسید حاجیی را دید که از راه دریا به بندر پیوست. کیوان پره از او پرسید: «از کجا می آیی»؟ گفت: «از خانه ی خدا». کیوان پره سرود که:«خدا را دیدی»؟ جواب داد: «نه». پس گفت: «مگر در خانه نبود»؟ حاجی متحیر بماند>.