م.ص. نظمی افشار
عياري
از قرن دوم قمري گزارشات عديدهاي از وجود گروههايي با نام عيار از جا به جاي ايران به خصوص خراسان در تاريخ ايران ضبط است. از ايشان با نام جوانمرد و فتيان نيز نام رفته است. اين گروهها در تمام شهرهاي ايران با آداب و رسوم و تشكيلات خاص خود وجود داشتند و در هنگامهها و غوغاها و امور جنگي و سياست و اوضاع اجتماعي و حوادث تاريخي موثر بودهاند. در جريان منازعات سياسي و جنگهاي بين امين و مامون پسران هارونالرشيد هنگامي كه طاهر ذواليمينين بغداد را محاصره ميكند، پنجهزار تن از عياران بغداد به حمايت از امين برميخيزند. آنها در حالي كه زنگها و صدفهايي در گردن داشتند به جنگ سپاهيان مامون ميشتافتند. عياران مبادي خاص مسلكي داشتند. از صفات ايشان: اول خرد، دوم راستي و سوم مردم داري بود.
سالوك جوانمردان مزدكي بودند كه عقيده داشتند به هر جا بروند دارايي توانگران را به زور بگيرند و ميان بينوايان پخش نمايند. جمع آن سالوكان است. اين واژه از فارسي به عربي رفته معرب شده صعلوك گشته و محرف شده در نهايت به سالك تبديل گشته است (شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 39)
بزرگان صوفيه، تصوف و جوانمردي را با هم ترويج ميكردند. چنانكه مولف قابوسنامه، جوانمردي و تصوف را در يك باب (بابِ 44) مورد بررسي قرار داده است. گواه ديگر در اين مورد فتوتنامههايي است كه به صورت كتابهاي مستقل از عرفاي بزرگ در دست است. مرحوم سعيد نفيسي در كتاب «سرچشمة تصوف در ايران» از 22 فتوتنامه كه نويسندگان آنها عرفاي معروفي بودهاند نام برده است، از آن جمله: فتوت نامههاي منثور فارسي: نجمالدين زركوب، شيخعلاالدولة سمناني، امير سيد علي همداني، ملاحسين كاشفي، كمالالدين عبدالرزاق. و فتوتنامههاي منظوم فارسي: فريدالدين عطار و ناصر سيواسي.
(غزل شمارة 225)
(غزل شمارة 46)
عياري
از قرن دوم قمري گزارشات عديدهاي از وجود گروههايي با نام عيار از جا به جاي ايران به خصوص خراسان در تاريخ ايران ضبط است. از ايشان با نام جوانمرد و فتيان نيز نام رفته است. اين گروهها در تمام شهرهاي ايران با آداب و رسوم و تشكيلات خاص خود وجود داشتند و در هنگامهها و غوغاها و امور جنگي و سياست و اوضاع اجتماعي و حوادث تاريخي موثر بودهاند. در جريان منازعات سياسي و جنگهاي بين امين و مامون پسران هارونالرشيد هنگامي كه طاهر ذواليمينين بغداد را محاصره ميكند، پنجهزار تن از عياران بغداد به حمايت از امين برميخيزند. آنها در حالي كه زنگها و صدفهايي در گردن داشتند به جنگ سپاهيان مامون ميشتافتند. عياران مبادي خاص مسلكي داشتند. از صفات ايشان: اول خرد، دوم راستي و سوم مردم داري بود.
سالوك جوانمردان مزدكي بودند كه عقيده داشتند به هر جا بروند دارايي توانگران را به زور بگيرند و ميان بينوايان پخش نمايند. جمع آن سالوكان است. اين واژه از فارسي به عربي رفته معرب شده صعلوك گشته و محرف شده در نهايت به سالك تبديل گشته است (شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 39)
بزرگان صوفيه، تصوف و جوانمردي را با هم ترويج ميكردند. چنانكه مولف قابوسنامه، جوانمردي و تصوف را در يك باب (بابِ 44) مورد بررسي قرار داده است. گواه ديگر در اين مورد فتوتنامههايي است كه به صورت كتابهاي مستقل از عرفاي بزرگ در دست است. مرحوم سعيد نفيسي در كتاب «سرچشمة تصوف در ايران» از 22 فتوتنامه كه نويسندگان آنها عرفاي معروفي بودهاند نام برده است، از آن جمله: فتوت نامههاي منثور فارسي: نجمالدين زركوب، شيخعلاالدولة سمناني، امير سيد علي همداني، ملاحسين كاشفي، كمالالدين عبدالرزاق. و فتوتنامههاي منظوم فارسي: فريدالدين عطار و ناصر سيواسي.
(غزل شمارة 225)
ما جفا از تو نديديم و تو خود نپسندي/آنچه در مذهبِ اربابِ فتوت نَبُوَد
خيره آن ديدهكه آبش نبرد گرية عشق/تيره آن دل كه دراو نورمحبت نبود
بزرگان صوفيه ابتدا داوطلبان آيين فتوت را در صورتيكه شرايط اوليه در آنها جمع بود، در جرگة جوانمردان ميپذيرفتند و خرقهاي به نام ”خرقهالتصوف“ بدانها ميپوشانيدند و بعدا اگر استعداد بيشتري در هر يك از آنها مييافتند بسوي عرفان ارشادش ميكردند. گروهي از مشايخ تصوف ايران از جمله ابوحامد احمد بن خضروية بلخي متوفي در 240 قمري، ابوحفضعمربنسلمة حدادِ نيشابوري، متوفي در 264 قمري و ابوالحسن بناحمدبنسهل صوفيِ پوشنگي درگذشته به سالِ 384 قمري، نخست از جوانمردان بودهاند. هر يك از جوانمردان داراي پير و مرشدي نيز بودند. داشتن پير به قدري اهميت داشته كه وقتي جوانمردان ميخواستهاند شديدا به كسي توهين كنند وي را بيپير ميخواندند. طالب جوانمردي در حاليكه شالي بر روي شانه داشته چهل روز پير خود را خدمت ميكرده است و اگر خدمت چهل روزة او مورد قبول واقع ميشد، طي تشريفات خاصي شالي را كه به شانهاش آويخته بود به كمرش ميبستند و با اين ترتيب براي كسب استقلال وطن و خدمت به خلق، كمر بسته ميشد. استاد سخن فردوسي طوسي در مورد كمر بستن و كمربسته شدن در داستانهاي زال و رودابه و آوردن گيو، كيخسرو را به ايران، ميسرايد:خيره آن ديدهكه آبش نبرد گرية عشق/تيره آن دل كه دراو نورمحبت نبود
كمر بستة شهرياران ُبَود به ايران پناهِ سواران ُبَود
بيامد كمر بسته گيو دلير يكي باركش بادپايي به زير
(فردوسي و مكتب فتوت. ص 12 الي14)
تازيان، جوانمردان را كه گاهي با لباس مبدل و تغيير قيافه و سلاح پنهان براي كسب خبر و يا نجات ياران و همرزمان خويش به قلمرو دشمن ميرفتند عيار ميخواندند. اين لغت در زبان عربي داراي ريشه نيست و از جمله هزاران لغتي است كه از فارسي به عربي افزوده شده است. اصل اين واژه در پهلوي قديم ”اديوار“ بوده و بعدها اييوار و اييار و در زبان دري عيار شده است. (فردوسي و مكتب فتوت. ص 17). عياران فرماندهان خود را به نام سرهنگ ميناميدند.(سيماي استان سمنان. ص 419)بيامد كمر بسته گيو دلير يكي باركش بادپايي به زير
(فردوسي و مكتب فتوت. ص 12 الي14)
(غزل شمارة 46)
خيال زلفِ توپختن نهكار خامان است/كه زيرسلسله رفتن طريق عياريست
(غزل شمارة 49)گر چه در بازاردهر ازخوشدلي جز نام نيست
شيوة رندي و خوشباشيِ عياران خوش است
(غزل شمارة 150)چه عذر بختِ خود گويم كه آن عيارِ شهر آشوب
به تلخي كشت حافظ را و شكر در دهان دارد
(غزل شمارة 191)كدام آهن دلش آموخت اين آيينِ عياري
كز اول چون برون آمد، ره شب زنده داران زد