یگانگی یا وحدت وجود
یا رب مددی کز خودی خود برهم؛ از بد ببرم وز بدی خود، برهم
در هستی خود، مرا ز خود بیخود کن؛ تا از خودی و بیخودی خود، برهم
توحید به عرف صوفی ای صاحب سیر؛ تخلیص دل از توجه اوست به غیر
[عبدالرحمان جامی]
توحید نه آن است که او را یگانه دانی؛ بلکه توحید آن است که با او یگانه گردی. [خواجه عبداله انصاری]
در اوپانیشاد با اشاره به اینکه «من» و هویت فردی در ماه هشتم بارداری شکل میگیرد، میخوانیم که پروردگار بزرگ: جان همه، و لطیفتر از هر لطیف است. تو: اویی، و او: تویی... زمانی که به سبب معرفت، تو: او میشوی، با روح اعلا و ذات مطلق یگانه میگردی.
من و ما و تو و ما هست یک چیز؛ که در وحدت نباشد هیچ تمییز
هر آن ک او خالی از خود چون جلا شد؛ اناالحق اندر او صوت و صدا شد
[محمود شبستری]
از عالم توحید، تو را چه؟ از آنکه او واحد است تو را چه؟ چو تو سدهزار بیشی. هر جزوت به طرفی. هر جزوت به عالمی. تا تو این اجزا را در واحدی (یگانگی) او درنبازی و خرج نکنی، تا او تو را از واحدی خود همرنگ کند، سَرت بماند و سِرّت!... اگر بالای ارش روی و اگر زیر هفت طبقه زمین، هیچ سود نباشد. در ِ دل میباید که باز شود. همه عالم در یک کس است. چون خود را دانست، همه را دانست... صـُوَر، مختلف است و اگر نه، معانی یکی است... مردی میباید که دردی باشدش که وهم و خیال و تردد (دو دلی) را بسوزد و بر هم دراند... توحید آن است که بدانی همه چیزها از آن ِ خداست و به خداست و بازگشت به خداست. [شمس تبریزی]
از دید سرخپوستان فرزانه، جهان دارای سه قانون است:
1. آنچه ما را در بر گرفته، اسراری بیکرانه میباشد. رازهای هستی برای راهجو پایانی ندارد.
2. باید بکوشیم از این رازها سر درآوریم؛ بی آنکه امیدی به کامیابی کامل داشته باشیم.
3. به خویشتن نیز بسان یکی ازاین اسرار بنگریم و با فروتنی بدانیم که انسان با هر چیزی یکسان و یگانه است؛ خواه سنگریزه باشد یا مورچه! [کاستاندا: هدیه عقاب]
همانگونه که در سرآغاز آفرینش، همه آفریدگان با اهورامزدا یگانه بودند، در رستاخیز نیز: اهوراییان با یزدان جاودانه میشوند. [بن دهش] بی مرگی امشاسپندان (فرشتگان زرتشتی) به سبب آن است که هم اندیش، هم گفتار و هم کردار هستند. و اگر مردمان نیز چنان باشند، به دور میمانند از پیری و بیماری و فرسودگی. [زادسپرم]
نسفی درباره رسیدن به وحدت وجود، از چنین پایه هایی یاد کرده است:
1/ کفر: پوششی که مانع دیدن خدا و غیر خدا شود.
2/ توحید: چیزهای بسیار را یکی کردن از دو طریق توحید علمی و توحید عملی.
3/ اتحاد: یکی شدن میان دو چیز (انسان و یزدان).
4/ وحدت: یگانگی. برخلاف پایه های پیشین، در این پایه کثرتی وجود ندارد. وجود، یکی بیش نیست و آن، وجود خدا است. [انسان کامل]
سهروردی توحید را بر پنج پایه میداند:
1- توحید و مقام عوام: «لا اله الا الله» توحید عوامست که نفی الوهیت میکنند از ماسوی الله؛ و اینان اعم عوامند.
2- توحید خواص: ورای این، گروهی دیگرند که به نسبت با اینان، خاصند. و توحید ایشان: «لا هو الا هو» عالیتر باشد از بهر آنکه گروه پیشین، نفی الوهیت کردند و گروه دوم جمله هویتها را نفی کردند در معرض هویت حق تعالا. و گفتند که: جز اوی، او را کسی دیگر نتوان گفت که اویی ها همه از اوست؛ پس اویی مطلق، او را باشد.
3- توحید «لا انت الا انت»: این عالیتر از آنست که حق را «هو» گفتند. هو غایب را گویند و اینان (گروه دوم) همه تویی ها را در معرض تویی شاهد خویش نفی کردند و اشارت ایشان به حضورست.
4- توحید «لا انا الا انا»: این گروه بالاترند و گفتند کسی که دیگری را خطاب «تویی» کند، او را از خود، جدا داشته باشد و دویی از عالم وحدت دورست. ایشان (گروه چهارم) خود را گم کردند و گم گرفتند و توحید حق جل و علا «لا انا الا انا» گفتند.
5- توحید مقام لاهوت: محقق ترین ایشان (عارفان) گفتند که اثنیت و انانیت و هویت، همه عبارت زاید بود ذات قیومیت را. هر سه لفظ را در بحر طمس غرق کردند. و اینانرا مقام رفیعتر است. و مردم تا با این عالم، علامتهای ناسوت (مادی) دارد، به مقام لاهوت (مینوی) نرسد. بالای آن، مقامی دیگر نیست. [صفیر سیمرغ]
اینجاست که به ژرفای عرفان فردوسی درباره یزدان پی میبریم؛ چه او نیز خدا را به دور از وصف و شرح و صفت میداند و میگوید:
ز نام و نشان و گمان برترست/نگارنده ی برشده گوهرست
امید عطایی فرد omidataeifard.blogspot.com