رزم زبانها (۱)
من آنم که در پای خوکان نریزم* مر این قیمتی لفظ دّر دری را [ناصرخسرو]
از زمان صدر اسلام شاهدیم ایرانیان سرشناسی که به دین نوین میپیوستند، نام خویش را به عربی تغییر میدادند. با این همه، عبدالحسین زرین کوب می نویسد : <ایرانیان حتی آنان که آیین مسلمانی را پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قران را هم نمیتوانستند به تازی بخوانند... با چنین علاقه ای که مردم ایران به زبان خویش داشته اند شگفت نیست که سرداران عرب، زبان ایران را با دین اسلام و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از میان بردن و محو کردن خط و زبان فارسی کوششی ورزیده باشند>. [دو قرن سکوت].در تاریخ بخارا آمده که: <مردمان بخارا به اول سلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بودی در پس ایشان بانگ زدی: بکنیتان کنیت. و چون سجده خواستندی کردی بانگ کردی: نگون یانگونی کنیت>.
شاهرخ مسکوب میگوید که <تنها در دو چیز ما به عنوان ایرانی از مسلمانهای دیگر جدا میشدیم؛ در تاریخ و زبان>. البته برخیها عامل سومی نیز به نام مذهب شیعه را به این دو افزوده اند. اگرچه عادت بر آن بوده است که اسلام ایرانی و ملی گرایی ایرانی را بر پایه تشیع و یاوری آن مذهب بدانند اما انکار نمیتوان کرد که در میان اهل سنت، دستکم در زمینه زبان پارسی نیز دستاوردهای بزرگی به یادگار مانده است. مولانا و سعدی و حافظ رسمن شیعه نبودند. از اینها گزشته یکی از چهار پیشوا و بنیانگزار مکتب تسنن یعنی ابوحنیفه که ایرانی نژاد بود با استناد به سوره شعرا (آیه ۲۶) که <این قرآن در کتابهای پیشین هم فرود آمده بود> جایز میداند که عبادات عربی به زبان پارسی بیان شود. هرچند که از سوی دشمنانش متهم به مجوس گرایی میگردد.
«جاحظ» در يكي از مقالات خود در كتاب «البيان و التبين» از قول «شعوبيه» چنين مينويسد: خوب ميدانيم كه خطيبترين مردم جهان، ايرانيانند و خطيبترين مردم ايران، پارسيانند. و شيرينزبانتر و خوشاداتر و با تولاتر و در دوستي پايدارتر، مردم «مرو» هستند و نيز در لغت پارسي دري، از همه فصيحتر، ايشانند؛ چنانكه مردم قصبه اهواز در لغت پهلوي، فصيحترين ايرانيانند. شعوبيه گويند: هركه بخواهد به كنه فن لغت برسد و به لغات غريب پي برد و در لغت غور كند، بايد «كتاب كاروند» برخواند. و هر كس بخواهد به عقل و ادب پي برده به علم مراتب واقف شود و عبرتها و امثال و كلمات گرانبها و معاني عالي بداند، «كتاب سيرالملوك» را برخواند... و هركس كه اين كتابها بخواند، به غور اين عقول آگاه گردد و غرايب اين حكمتها بداند و دريابد كه بيان و بلاغت تا كجاست و تا كجا اين صناعات تكامل پذيرفته است؟... ولي شما (تازيان) شتربانان و گوسپندچرانان بودهايد... و از آن روي كه شما با اشتران همزبان بودهايد، بدان خوي گرفته زبانتان درشتي پذيرفته و مخارج صوتتان غليظ و خشن گشته است تا بدانجاكه چون با همنشينان سخن سر كنيد، از نعره و فرياد چنان باشد كه كسي با مردم كر سخن سر كند! [سبكشناسي، جلد يكم، ص 150]
«محمدي ملايري» مينويسد: اينكه زبان «فارسي دري» را به معني فصيح ياد كردهاند، بدين سبب است كه اين زبان، گذشته از اينكه زبانِ دفتر و ديوان و به خصوص ديوانِ رسايل بوده و خود ميبايستي زباني آراسته و پيراسته باشد، زبان دانشمندان و نويسندگان و اهل ادب و قلم نيز بوده. [تاريخ و فرهنگ ايران، جلد چهارم، ص 93]
در سال ۸۲ قمری صالح پسر عبدالرحمان سیستانی که پس از کشته شدن استادش «زادان فرخ» به دبیری دیوان خراج رسیده خدمتی بزرگ به تازیان میکند؛ وی دیوان عراق را از پارسی به عربی برمیگرداند. صالح در هر دو زبان نویسنده ای توانا و از رموز لغوی و فنی آگاه بود. بعدها عبدالحمید بن یحیا پیشوای نثر دیوانی عربی پیوسته میگفت: < خداوند صالح را پاداش نیک دهد که منتی بزرگ بر گردن دبیران عرب دارد>. اگرچه «مردانشاه» پسر «زادان فرخ» با صالح بحث و جدل فراوانی میکند و حتا ایرانیان پیشنهاد یکسدهزار درهم به او میدهند تا از تغییر زبان دیوان خودداری کند اما صالح که گوش به فرمان حجاج دارد نمیپزیرد. و مردانشاه این جمله تاریخی را به او میگوید:< خداوند بیخت را از جهان برافکند؛ همچنان که بیخ زبان ما را برافکندی>.
یعقوب لیث صفاری دستور داده بود کسی به زبان تازی شعر نگوید. در زمان امیر منصور سامانی، متن عربی «تاریخ طبری» از سوی وزیرش «بلعمی پسر» به پارسی ترجمه گردید. همچنین نسخهای از «تفسیر طبری» در چهل جلد از بغداد به بخارا فرستاده شد. شاه سامانی که خواندن این کتاب برایش دشوار بود از علمای ماوراءالنهر فتوا خواست که: ــ آیا روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم؟
ــ ــ روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی، مگر آن کس را که تازی نداند. خدای عزوجل گفته: «من هیچ پیغامبری نفرستادم مگر به زبان قوم او». و دیگر آنکه، این زبان پارسی را از قدیم بازدانستند؛ از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر، همه پیغامبران و ملوکان روی زمین به پارسی سخن گفتندی. و اول کسی که سخن گفت به زبان تازی، اسماعیل پیغامبر بود؛ و پیغامبر ما از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند. و اینجا بدین ناحیه زبان پارسی است و ملوکان این جانب، ملوک عجم هستند.
روایت بالا نشانه ان است که زبان پارسی از پایگاه و پیشینه ای بس برتر نسبت به زبان تازی برخوردار بوده است. دفترها و پژوهشهایی از زمانهای دیرین تا امروز در دست داریم که این واقعیت را تایید و به ویژه از واژگان پارسی در قرآن یاد میکنند. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: • تاریخ ایران /کمبریج، فروپاشی ساسانیان • تاریخ و فرهنگ ایران / ملایری، جلد پنجم • دیوان دین / حبیب الله نوبخت • نقش ایران در فرهنگ اسلامی/ علی سامی/ ص ۴۲۹ تا ۴۷۵ • فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی/ محمدعلی امام شوشتری • "رساله المتوکلي" نوشته جلال الدين محمد سيوطي/ برگردان محمدجعفر اسلامي. • "واژه هاي دخيل در قرآن مجيد" نوشته آرتور جفري/ برگردان فريدون بدره اي • "تفسیر المیزان" نوشته علامه طباطبایی
<گسترش اسماعیلیه ایرانی اهمیت نقشی را که زبان فارسی در قیاس با زبان عربی داشته است ثابت میکند. تا فراسوی فلات بلند آسیای میانه و تا دوردست سرزمینهای چین هرکجا جامعه اسماعیلی وجود داشت زبان فارسی هم زبان مقدس عبادی و زبان مشترک دینی بود>. [تاریخ ایران کمبریج، جلد۴] ابوالعباس اسفراینی در زمان محمود غزنوی نامه های دیوانی را که تا آن زمان در ایران به زبان عربی نوشته میشد به پارسی بازگردانید. اما دوباره احمد بن حسن میمندی عربی را به جای پارسی نشانید. «شمس تبريزي» ميگويد: زبان پارسي را چه شده است؟ بدين لطيفي و خوبي؛ كه آن معاني و لطايف كه در پارسي درآمده است، در تازي درنيامده است... هر علم که بگوید عربی یا غیره، بگویم: پارسی بگو تا بگویم.[مقالات، ص 226]
«ویلیام مارسه» استاد عربی در مدرسه زبانهای شرقی پاریس، ریشه نثر فنی در ترسل عربی را در نثر فارسی و نویسندگانی چون ابن مقفع میداند. همپا و شاید فراتر از نثر، این سروده پارسی بود که جایی برای شعر عربی نگزاشت. زماني كه ديگر نيزه هاي پارسي، راه فرهنگ و تمدن ايراني را به روي ديگر كشورها نمي گشود، اين زبان پرتوان و شيواي پارسي بود كه سروده هاي فردوسي و حافظ و سعدي و ديگران را در جهان، تنين مي افكند. حافظ ميگويد كه سرودههايش را در اين سرزمينها و شهرها ميخواندند: چين، هند، كشمير، بنگاله، پارس، عراق، حجاز، شام، روم، ري،تبريز، سمرقند و بغداد. حافظ درباره ي سروده هاي آسماني خويش ميسرايد:
عراق و پارس گرفتي به شعر خوش حافظ* بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريزست
شكرشكن شوند همه طوطيان هند* زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
فكند زمزمه ي عشق در حجاز و عراق* نواي بانگ غزل هاي حافظ شيراز
حافظ حديث سحر فريب خوشت رسيد* تا حد چين و شام و به اقصاي روم و ري
به شعرحافظ شيراز ميرقصند و ميخوانند* سيه چشمان كشميري وتركان سمرقندي
این رقابتها در شرایطی رخ داد که در نهایت زبان عربی از ارج دینی برخوردار بود. «عبدالعزیز سالم» درباره قومیت عربی مینویسد: <قرآن کریم نخستین ماخذی است که در آن کلمه عرب به وضوح جهت بیان چنین معنایی به کاررفته است... به دلیل فرو رفتن عرب جاهلی در گرداب منازعات و جنگهای داخلی، در آن بخش از اشعار جاهلی که به دست ما رسیده است کلمه عرب برای بیان معنای قومی ملیت عربی به کار نرفته است. از آن هنگام که اعراب پیش از پایان عصر جاهلی در برابر ایرانیان قرار گرفتند نخستین بار در خود نوعی نفرت نسبت به ایرانیان احساس کردند. عنتره در شعر خود این نفرت را چنین بیان میکند: «این شتر از آب دحرض و وسیع نوشید و از آن پس از آبهای دیلم متنفر شد»... کلمه عربی ده بار به عنوان صفت زبان واضح و فصیحی که قرآن به آن زبان نازل شده، استعمال گردیده است. و یک بار نیز این کلمه جهت توصیف شخص پیامبر ص در کلام خدا به کار رفته است... تردیدی نیست که اسلام در ایجاد هویت قومی در میان عربها تاثیر خاصی داشته است. آنان از زمان ظهور اسلام و پیدایش حکومت عربی اسلامی به مباهات و تفاخر نسبت به نژاد و ملیت عربی خود پرداختند>. [تاریخ عرب قبل از اسلام، چاپ ۱۳۸۰]بازار حدیث سازی در ستایش و نکوهش زبانهای تازی و پارسی داغ بود: <در اوایل قرن دوم هجری تلاش برای ساختن یک خدای ایرانی در برابر خدای عربی که به فارسی سخن میگوید و در یک پیامبر عجمی حلول کرده، در متون کلام فرقه ها به چشم میخورد... اقدامات شعوبیه در زمینه احیا و اعتبار زبان فارسی تا آنجا نتیجه بخش بود که در قرن چهارم هجری زبان عربی در ایران اعتبار و نفوذ خود را از دست داده بود... دیلمی این حدیث جعلی را از قول پیامبر رواج داد که اگر خدا قصد انجام کاری را کند که احتیاج به خوشرویی دارد آن کار را به زبان فارسی دری به فرشتگان میگوید و کار مستلزم غضب را با زبان عربی سفارش میدهد>. [شعوبیه: نهضت مقاومت ملی ایران، ۱۳۷۱]