۱۳۸۸/۰۵/۰۶

ایران. اسلام. عرب (۱۶)


اکابر عرب(۱)
 اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان رسول تخلف کنند و نه هرگز برخلاف میل او میلی از خود اظهار کنند... اعراب در کفر و نفاق از دیگران سختتر و به جهل و نادانی احکام خدا سزاوارترند. و برخی از اعراب مردمی منافقند که مخارجی را که در راه جهاد دین میکنند بر خود ضرر و زیان میپندارند. [سوره توبه، آیه ۹۷ و ۱۲۰]
گردنکشان و اکابر عرب که راهبری بادیه نشینان در هجوم به ایران را داشتند، که بودند و چه پیشینه ای داشتند؟ ابوبکر در سرکوب قبایل مرتد بیش از هر چیز از شمشیر سردارانی چون خالد ابن ولید استفاده کرد . خالد در قبایل و ولایات عربستان عاملین قتل نمایندگان پیغمبر را کشت و اجسادشان را به آتش کشید... و آنان که به شادی مرگ پیغمبر دست رنگ کرده و دف زده بودند همه را بکشت و به آتش بسوخت و بفرمود تا سرهایشان گرد کنند و پایه ی دیگ کنند و آتش در تن های ایشان زد ؛ همه را بسوخت ... همه بیچاره شدند و رسول به نزد ابوبکر فرستادند و گفتند : ما باز گشتیم از آنچه می گفتیم ؛ پس از این نماز کنیم و زکات دهیم ؛ و همه آن کنیم که تو فرمایی ؛ این مرد ( خالد ابن ولید ) را باز خوان. [قصص الانبیا ء، رویه 455 + تاریخ طبری، دفتر چهارم، رویه ی 1409 + الفتوح، رویه 15]
«م. ا. ندوشن» درباره خالدبن ولید مینویسد: در خونخواری و شهوترانی و بیباکی و مال اندوزی کمتر نظیری برای او شناخته شده است. «ندوشن» همچنین با اشاره به قوادی، جعل، مکاری و گستاخی و بی ادبی «شعبه مغیره» آورده است: یکی از نابکارترین عربهاست... سراسر زندگیش در خطی حرکت میکند که نمونه بارز ابن الوقتی است... در دوران جاهلیت مرتکب سیزده قتل شده بود... در جنگ قادسیه سعد وقاص او را به نمایندگی نزد رستم فرخزاد میفرستد. [فصلنامه هستی، تابستان ۱۳۷۲]
اما «م. ناصرالدین صاحب الزمانی» که سعد وقاص را سردار نامی اسلام خوانده، در دیدگاهی یکسره وارونه مینویسد: شعبه بن مغیره با سادگی یک عرب بیابانی به سوی اردوگاه پرطمطراق و پر تشریفات سپهبد ساسانی رهسپار میشود... خونسرد و بی اعتنا از کنار فرشهای گرانبها درمیگزرد. در گوشه ای از سراپرده رستم بر روی خاک مینشیند و با شرط پزیرش دین، به رستم سلام اسلام میدهد. [دیباچه ای بر رهبری]
دولتهای متمدن دارای آداب و رسوم سیاسی و دیپلماتیک هستند و رفتار سفیر تازی که با پیراهنی پاره و همچون اوباش شمشیر به گردن وارد بارگاه رستم میشود نه تنها افتخار نیست بلکه نشانه بیشعوری عربهاست. تشریفات و شکوهمندی نشانه احترام به طرف مقابل (هرچند دشمن) میباشد. آیا مردم عادی نمیکوشند که از مهمانشان به بهترین گونه پزیرایی کنند؟ آیا دین در گرو سلام کردن یا نکردن است؟! که مغیره مانند حیوانات سرش را پایین بیندازد و بدون سلام وارد بارگاه شود و زمانی که رستم به قول صاحب الزمانی به او «خوشامد» میگوید، در پاسخ، «سلام و مژده سلامت اسلامی مشروط را به وی ابلاغ میدارد» که: اگر دین پزیری علیک السلام!! این مغیره ی مورد ستایش صاحب الزمانی همان است که به قول ندوشن در زمان عمربن خطاب زنا میکند و بعدها در مجلس مناظره میان هواداران معاویه و حسن مجتبا به امام دوم شیعیان میگوید که او و پدرش علی به قتل عثمان راضی بودند و او را به ظلم کشتند. و حتا به علی بن ابیطالب اتهام میزند که زبان دراز بود، میخواست رسول اسلام را بکشد، با ابوبکر به زور بیعت کرد و به او زهر داد، برای کشتن عمر حیلت کرد و...
در مقالات شمس تبریزی از زبان صحابه میخوانیم: <ما و یاران، کشتن خویشاوندان را جهت محبت مصطفا چنان سهل میداشتیم که کشتن مگسان و شپشان.> و این روایت را نیز از زبان رسول آورده که عمربن خطاب: <پسر را بکشد جهت اقامت حد زنا که تا در فساد را ببندد. و پدر را بکشد جهت آنکه در مصطفا طعن کرد>.
ابن خلدون مینویسد: <سعدوقاص شماره مردم آنسوی مداین را به دست آورد؛ جمعیت مزبور سدوسی و هفتهزار تن بودند که سی و هفتهزار تن آنان از روءسای خانواده ها به شمار میرفتند. ولی همینکه آن کشور در تصرف عرب و چنگال قهر و غلبه واقع شد پس از اندک زمانی منقرض شدند و چنان هلاک گردیدند که گویی به وجود نیامده بودند>.

۵ نظر:

اسپنتمان گفت...

با درود بر استاد...
اگر دین پذیری علیک السلام؟؟؟
مشروط بودن دوستی به فرمان پذیری، چیزی همستار با باور و آیین ایرانیان کهن بوده چنانچه میبینیم در جنگ رستم و اسفندیار همین افته شوند جنگ آن دو گشت (مشروط بودن دوستی زابلیان و ایرانیان به پذیرش رستم آیین دولتی اسفندیار را)
مگر بند کز بند عاری بود
و رستم فرخ زاد نیز به بند آیین نو در نخواهد آمد و این می آغازاند تراژدی بزرگ ملی ایرانیان را

مهرداد گفت...

تارنمای پانترک ستیز با نوشتاری پیرامون ترکیه:فاحشه خانه ی اسراییل به روز است

شاهکار آریایی گفت...

آزادی به راحتی آب خوردن
به شاهکار آریایی بیایید

نوشین گفت...

به این 10 روستای زیبا و ناشناخته ایران هم سری بزنید

... فکر مي‌کنيد چند نفر مي‌دانند اين روستا گوشه‌اي از بهشت است؟ چند نفر خبر دارند در ده کيلومتري شمال غرب اين روستا در رشته کوه‌هاي «گواز»، چشمه‌هاي داغ آب معدني شفابخشي از دل کوه، بيرون مي‌جوشند که از فراواني ترکيبات گوگردي و آ‌هني، شيري‌رنگ شده‌اند؟ چند نفر وصف قلعه عظيم و اسرارآميز اين روستا را شنيده‌اند؟ خيلي کم! خيلي خيلي کم! و به همين دليل است که برخي ترجيح مي‌دهند امسال هم راهي ماسوله شوند و بيشتر وقت تعطيلاتشان را در ترافيک جاده روستا بگذرانند و در انبوه جمعيت، فرصت خلوت کردن با طبيعت را از دست بدهند تا ما روزنامه‌نگارها در پايان تعطيلات با تأسف گزارش کنيم: «ماسوله گنجايش اين همه گردشگر ورودي را ندارد! به بقيه ايران هم سري بزنيد!».... بروزم

مسعود گفت...

درود بر شما آقای عطایی فرد

من مدتی است نوشته های شما را دنبال می کنم و بسیار استفاده می کنم.

من یک نوشته و یا کتاب قابل استناد درباره تاریخ پرچم شیر و خورشید ایران می خواهم. کتاب احمد کسروی رو خوندم ولی به نظرم کامل نیست. اگر امکانش هست مطلبی در این باره به من معرفی کنید. اگر در وبلاگ خودتون باشه بسیار و اگر جایی دیگر باشه ازتون سپاسگزار میشم.

بدرود. پاینده ایران