۱۴۰۴/۰۴/۰۴

ستایش ایرانشهر / سروده ی هیربد سوشیانت مزدیسنا

>

. ستایش ایرانشهر

>

سیامک به پوران چو «فرواک» داشت / نژاده: ژیان بود ُ تن: پاک داشت

ازو شد به هر سوی گیتی، روان / ز ایران، جهان شد به جانش جوان

که نیکو: خوی ُ خیم ُ مهر ُ خرد / سپاس است ُ پیمان ُ دوستی بَرَد

به رادی، به راستی، به آزادگی / دگر شرم ُ آزرم ُ تابندگی

که ورزنده فرّه به کردار خویش / امید ُ هنر را به نیکی ُ کیش

دو فرزندِ فرواک، بهتر فره / چو «ویگرد» دهقان ُ «هوشنگ»، سره

که هوشنگ شد بر جهان شهریار / و ویگرد را بر کشاورز، یار

نواده ازیشان بهین تخم ماه / فشاننده زهدان دهقان ُ شاه

درستی به ناف ُ نژاد ُ تبار / به پیوند فرّ کیانی سپار

اهورا فرستاده نرّیوسنگ / هویدا فروغ بغانه ز سنگ

چو هوشنگ ُ تهمورس ُ جمّ ِشید / فریدون ِ اَثپین ُ ایرج پدید

نواده چنان را منوچهر زاد / به زرتشت، تَخم ُ تبار ُ نژاد

چنین شد بزرگی، بهی، فرّهی / ز دین ُ ز ایران به شاهنشهی

کزین فرّه ایران نشاید شکست / نگردد بدین دودمان هم گسست

ز ایران بداند به نیکی جهان / نژاده سراسر کهان ُ مهان

اهورا میانه چو دل را سزید / به گیتی همان بوم ِ ایران گزید

تپش‌های پاینده در پیکرست / زمین را یگانه یکی گوهرست

شناسنده اندر شمار ُ به رای / برومند ُ سرور، همه رهنمای

که در هفت کشور، میانه چو اوست / چهارم چو دل باشدش پیش دوست

به ارج ُ به ورج ُ گرامیتر است / به شش کشور کهتران، مهتر است

پزیرنده ی مَزدِیسنا وُ شاه / که فرّه به مهمان آن، رفته راه

به پیمان ُ پیوند ُ پویندگی / کیان را به کشور بُود بندگی

خدایان ایران ُ شاهنشهان / به هفتان ِ گیتی سراسر مهان

ز فرّه فراگشته برقی چو باد / درخشنده دین شد بِدان بامداد

ازآن دین چو دانش به کاشانه شد / به ابزارِ برتر، سر ُ شانه شد

برآزمود نیرو به پایندگی / ز راه اهورا گشایندگی

که کاری که پیکر بپوید همی / همایش ز نیروی هر مردمی

پناهنده باشند ُ هم بی گزند / پزیرای ایران به رای بلند

به آموزش ُ دانش ُ بس هنر / به ابزارِ جنگ ُ هژبران نر

توانا و آباده هر پیشه اش / چو آزاده دارد به اندیشه اش

بریده نگردد ازآن سروری / چه میهن چه مردم ز دین‌باوری

همان مایه دارد ز بنیاد خویش / به دور از کژی شد، به اندازه پیش

گزیننده ویژه به هنجار ُ هنگ / گهی بزم ُ رامش، گهی رزم ُ جنگ

شگفتی بدیدند فرستادگان / و سرگشته، خسته، چو درماندگان

کز ایران: خردمند، فرزانگان / گسستند گستاخ ِ بیگانگان

به چشمان ِ رومی ُ هندی ُ چین / پسندیده‌تر، فرّ ایران زمین

شناسای دانا به بیش ُ کمی / ستاییده‌تر شد به گیتی همی

به گفتار و انگارِ فرزانگان / که در شهر ایران گشاده زبان

به رنگ ُ نگارست ز آزادگی / به آیین مزدا گرایندگی

ایریمن بباشد به نیکومنش / به داد ُ به دین است که اندر کنش

چو بیگانه آید به ایران به جنگ / نه یار است، که پتیاره باشد به رنگ

هماوردِ کیش است ُ کشور و خوی / به خوبی ندارد خرد، آبروی

چو ایران بماند به آن رنگِ خویش / به دادارِ‌ مزدا وُ آیین ُ کیش

نکو مینَوی را به مهمان شود / زدوده بدیها ز ایران شود

که کشور به ویرایش ُ خرمی / بیاراست بوی خوشش هر دمی

به خوبی چنان بخت ُ چهر ِ نکوی / به پاکی بپیراست هر شهر ُ کوی

تن میهن و مردمان است درست / گوارش، خورش را به اندازه جُست

گر رنگ بیگانه آید به تن / نژندش بپژمرده آن تهمتن

جداگانه خیم ُ به چند دستگی / گسسته بهی ها وُ همبستگی

همش کیش دشمن وَ اهرمنی / که مهمان بدها و بس ریمنی

پس آنگه همه شهر ایران گزند / ببیند چو سوزد «اوستا» وُ «زَنْد»

شکاننده، آشفته، پر درد ُ رنج / به اندام میهن، نه رامش نه گنج

یگانه بباید که آزادگان / جدایی گرفته ز بیگانگان

ایاری ِ بهدین به بوم اندرون / به دوری ز بیدادِ بددین ِ دون

میانه به مزداپرستان کدام / هرآنکو نه‌دارد دو رویی به دام

سرآمد، سراسر به ایزد نماز / یکی گشته با او به راز ُ نیاز

جدایی ز دیوان ُ هر بدکنش / که دوزخ نخواهد از آن بدمنش

به یادش بلندای پایه: بهشت / که نیک ُ  نه آلوده مهرش سرشت

میان جهانها به بالا وُ زیر /همین مام میهن بُود ناگزیر

گزرگاه مهمان چو روزی که پنج / به رنج ُ به گنج است سرای سپنج

هرآنکس که کوچد به بوم دگر / که آسوده گردد به سودا مگر

اگرچه به میهن کم است فرّهی / دل ُ یاد او، بسته دین ِ بهی

چو ایران نباشد جهان بی خداست / به گیتی، مهی را، ز ایران سزاست

چه خوش گفت ایزد به اسپنتمان / به گیتی نبودی اگر خان ُ مان

سراسر سوی شهر ایران شدی / که خوشتر و بهتر ز سامان بُدی

یکایک بر ُ بوم آزادگان / نخست شایگان، آذرآبادگان

چو آسور ُ بغداد ُ مرو است چنین / دگر بلخ ُ نیسای نیکو زمین

هرات است ُ کابل وَ میسان همی / که دشت ُ‌چکادش نباشد کمی

فراوان به چشمه چو گرجیسِتان / دگر همچو ارمن دگر سیستان

ری ُ میزن آن بوم که نامش عمان / دماوند ُ گنگ ُ ارنگ، مرزِمان

>امید عطایی فرد<

هیچ نظری موجود نیست: