۱۴۰۳/۰۶/۲۵

انغران یشت

.

اَنَغ‌ران یشت

هیربد سوشیانت مزدیسنا

.

نیایش «اَنَغران»، همان روشنان / بی آغاز ُ بی جنبش ُ بی کران

به امشاسپندان چو همسایه است / به فرّه چنینست که بی سایه است

سرایی نه از چوب ُ سنگ است ُ خشت / ز یزدان، هنر را به گوهر، شگفت

فراسو به این آسمان ُ زمان / به زرّ ُ به گوهر، یکی خانمان

انغران تو گرودمان هم بِدان / چو سیمرغ ِ تابان، پس ِ آسمان

شگفتی بگویند ز گرّودمان / نه میرد کسی در پس زایمان

فرشگرد که «روز ِ شمار»اش شود / به سوی «سپهرِ ستاره» رود

همانگه زمین هم به بالا، به خیز / به آن روز که خوانند ورا رستخیز

هیچ نظری موجود نیست: