.
رشن یشت
سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا
.
ستایش به داور که رشن است خدای / به پردیس ِ پاکان هم او رهنمای
ترازوی «داد»ش نه بیش ُ نه کاست / درست است ُ نیک است ُ جوینده راست
بسنجد سراسر به آنچه گزشت / بداند یکایک همه سرگزشت
که با «مهر» ُ «اشتاد» نشیند به «پل» / به پیشواز ِ پاکان، به ناز ُ به گل
«پل ِ چینوَد» بچید مردمان / به دوزخ، به برزخ، به گرّودمان
به گیتی چو دادآوری است به رشن / نیایش به شایستگی اش به جشن
که بی خواب است آن مینوی راستی / پدافند گیتی زِ هَر کاستی
به هر آفریده، به هر مردمان / نه باید ز دیوان، گزند ُ زیان
که رشن ایزدِ راست، اندر سَخُن / به مردم بخواهد ز بیخ ُ ز بن
پشیمان ُ پاکیزه از هر گناه / به رشن است ستمدیده را در پناه
روان را به آمارِ نیکی-بدی / کدامین به مردم چو رهبر بُدی
به گیتی هرآنکس کند داوری / به کژّی نه باشد به رشن، یاوری
که داور چو باشد به رای ِ دروغ / ز ایزد نه باشد نه جای ُ فروغ
گلایه بگوید خجسته «سروش» / که گیتی ز تنگی برآید به جوش
مباشد مرا هم به مهمانی اش / هرآنجا که راستش نه تو دانی اش
میان ِ همه ایزدان-مینُوی / به امشاسپندان، به رشن است نُوی
به راستاترین ایزدش برده راز / به آیین ِ پیشکش، ز راه ِ نیاز
به نام ِ دلیرانه ی ایزدان / که مردم رهانَد ز دست بَدان
ز مرگ ُ ز بیماری ُ جادوان / پری ُ دروغ ُ ستمکارگان
درفشی که دشمن، برافراخته / به تیغ ِ درخشنده اش آخته
سپاهی توگفتی همه گرگ ُ مار / که در خون ریختن ندارد شمار
تو یاری، تو ای رشن ِ راستی-سرشت / تو پاک ُ سپندی ُ مینو-بهشت
تو داناترین ُ تو بیناترین / فراسوترین را شناساترین
براندازی دزدان، تو بهتر همه / چه از مردمان ُ چه بهر ِ رمه
تو را یاوری است به آزادگی / ز ما گر نه باشی به آزردگی
{سروده ی امید عطایی فرد}
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر