۱۴۰۳/۰۵/۲۰

ایریمن یشت

 گزارش و سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا

.

ستایش ایریمن

.

{۱}

نمازم به ایریمن ِ ایزدست / که دیو ُ پری را به مانثَر زدست

ایریمن بدادست همه مردمان / پزشکی که دردش رود از میان

چنین گفت اهورای مینوپزشک / اگر که نبودی به گیتی، پزشک

نگشتی ز مردم زداینده درد / نه دارو ُ درمان، همی بادِ سرد

بدانگه که سازنده بودم جهان / درخشان ُ زیبا به هر دیدگان

بیامد به چشم بدش اهرمن / نگه کرد به هرزه به هر سوی من

ز روی پلیدی ُ پتیارگی / کزو مرگ ُ بیماری، آکندگی

به پیدایی آمد به یکسدهزار / یکی را بکاهی تو از آن شمار

بگفتم به ایریمن پُرپسند / به درمان، کسان را که پیش ُ پس‌اند

به پاداش ِ تو، بادپایان هزار / همان اسپ ُ توسن به گشت ُ گزار

دگر اشترانی به کوهان، بزرگ / جوان، گاوِ خرما به رنگ ُ سترگ

ستوران کوچک به هر سر، هزار / ببخشم به تو، از تو دیوان، نزار

ز من، من اهورای جان آفرین / ایریمن بباشد بسی آفرین

به ارج ُ به نیکی، نیایش به اوست / به درمان مردم، مرا یار ُ دوست

کند بانیاز را بسی بی‌نیاز / همان بی نیاز هم نه یازد به آز

{۲}

ز پیغام یزدان به فرمانبری / شتابنده آمد به پیغمبری

بگفتا «نریوسنگ» به ایریمنا / بپوید به پیکار اهریمنا

ایریمن به کامی که بود ایزدی / شتابش سوی «پُرسه ی ایزدی»

به ان کوه ُ جنگل که نامش بُـدی / پر از آرزو وُ پسندش شدی

نرینه ببردی چو گاو ُ ستور / همان اسپ ُ اشتر به آن راه دور

شمارش به هر یک، سه در سه بِدان / همان نُـه به بَرسَم نهاده به خوان

به پیرامُن خود کِـشد نُـه شیار / بدیها نه بر شهر ُ بر شهریار

نیاید چو مرگ ُ چو پوسیدگی / نه تبّ ُ نه بیماری، گندیدگی

همانا «جئینی» ُ دیو ُ پری / همه جادوان در گزندآوری

که اهرمن آورده پتیارگی / به خش ُ شیار است به افتادگی

{۳}

به پایان ِگیتی به روز ِپسین / به هرمزد روز از مه فَروَدین

ز مزدا بخواهد سپندارمَد / بزهگر ز پادافره آرمد

ز دوزخ که زندان اهریمن است / رهانندگی را به ایریمن است

به گیتی چو سی ساله شد سوشیان / به یاری ِ راهش سوی مینوان

یکی از زمین ُ یکی آسمان / به همسان، به نیروی «گرّودمان»

جهان را فرشگرد ُ در تازگی / همان روشنانی به شایستگی

ایریمن به بندی که دارد به دست / بَدان را نباشد توان ِگسست

که ایشان به دوزخ به گستردگی / به نادیده بندی، به هر بندگی

روان را، ز تن چون به مینو برفت / برآویخته بندی به او هم شگفت

همانند آن دام ُ آن ریسمان / که ماهی بگیرند ُ هم ماکیان

ایریمن گدازد به کوه ُ به دشت / همان رود ِآهن چو آتش گزشت

فرو گشته مردم به آتشفشان / چو گرمای شیر است به پاکان، نشان

مگر آن دروغان ُ بدکارگان / به سوز ُ به زارند چو آوارگان

به یاری ِ ایرمن بیاید اشا / بگوید به مردم به چاره گشا

نباشید به کشتار جاندار ُ سود / نباید به بیهوده گردن پسود

{سروده ی امید عطایی فرد}

هیچ نظری موجود نیست: