گزارش: هیربد سوشیانت مزدیسنا
پیدایش دریاها
{} پس از پایان باران بزرگ، بادها آبها را مالاندند و به هر سو پس راندند. پدیدار شد سه دریای بزرگ به نام: پوئیدیگ (خلیج پارس)، کمرود (کاسپین)، سیاه بن (مدیترانه و دریای سیاه). همچنین سی دریای کوچک پدید آمد. و نیز دو چشمه – دریا به نامهای: چیچست و سو- ور. دریاچه ی چیچست ژرف و نمکین، با آب بدون زندگی و بی تازش است که بر کرانه اش آتشکده ی آزرگشسپ را نشانده اند. دریاچه ی سو- ور هر ستبری (آشغال و زباله) را به کرانه ها می افکند و خویشتن را روشن و پاک نگه میدارد. همچو چشمی که هر گرد و ریمن (آشغال) را به گوشه ی پلک میبرد. ژرفایش چنان است که چیزی به بن و انتهایش نمیرسد. در کرانه اش آتشکده ی برزین مهر (آزر سودی مهر) را نشانده اند.
{} دریای فراخ کرد (اقیانوس جنوبی)، یک سوم این زمین را در بر دارد. آبهایی که پاکی شان بیش از پلیدی شان است: سه سال، ابهایی که پاکی و پلیدی شان برابر است: شش سال، آبهایی که پلیدیشان بیش از پاکی شان است: نُه سال به دراز میکشد تا دوباره پالوده شوند و به دریای فراخ کرد بازگردند.
{} دریای فراخ کرد در نیمروز (نیمکره جنوبی زمین) است. دریای شور پوئیدیگ (خلیج پارس) به میانجی دریای سدویس (دریای پارس / عمان) با آن همکرانه است. دریای سدویس که پهلوی دریای فراخ کرد جای دارد، با ستاره سدویس در پیوند است و خویشکاری کرانه ها و دریاهای نیمروزی را بر دوش دارد. هنگامی که ناپاکی و ستبری از دریای شور (پوئیدیگ) به دریای فراخ کرد میرود، به بادهای بلند و بزرگ، بازپس زده میشود تا آنچه روشن و پاک است، در دریای فراخ کرد و چشمه های اردویسور (رودهای پاک) شود.
{} اردویسور آب پاکیزه به همه ی آبهای آسمان و زمین می ارزد بجز اروند رود.
{} دریای سدویس که ستاره ی سدویس بر فرازش در گردش میباشد، سرور آبهای گود میباشد.
{} گردش آبها در کاهش و افزایش، از فراز آمدن و فرو شدن کره ی ماه است. از پیشگاه ماه، دو باد فراز میتازد که یکی برکشنده (مد) و دیگری فروکشنده (جزر) آبها میباشد.
{} از سوی شمال دو رود تاختند؛ یکی: وه رود به خراسان (شرق)، و دیگری: اروند رود (ارنگ) به خوروران (غرب). ان دو رود پس از پیچ و خم هایشان به دریای فراخ کرد میرسند و می امیزند. از سرچشمه ی آنها که سلسله البرز است، هجده رود ناوپیما روانه شد که در زمین فرو میروند و دوباره در خونیرس (قاره ی میانی) آشکار میشوند. از ایشان است سودبخشی گیتی و بیش زیستن آفریدگان.
{} دریای کم رود به اباختر (شمال) در تبرستان است. دریای سیاه بن در کرانه های روم است. از دریاهای کوچک: آبگیر گود زره و دریای کیانسه در سیستان است که در آغاز، خزنده و مار و وزغ در آن نبود و آب شیرین داشت.
{} دریاچه ها همانند چشم مردم، چشمه ی آبها هستند.
{} دریاچه ی چیچست: در آزربایگان است؛ با آب نمکین و بی زندگی که در ان هیچ جانداری نیست. بن و ژرفای این دریاچه به دریای فراخ کرد پیوسته است.
{} دریاچه ی خسرو: چهار فرسنگی چیچست است.
{} دریاچه ی سو بر: در ابرشهر بوم (نیشابور) بر سر کوه توس است. دارای سود بهری، نیک خاهی، بهی، برکت و رادی میباشد.
{} دریاچه خارزم: ایزد اهرش ونگ به ان توانگری، خواسته و دارندگی، شادی، بایستگی و خرمی داده است.
{} دریاچه ی فرزدان: در سیستان، و ته و بن چشمه ی آن به دریای فراخ کرد پیوسته است. گویند هرگاه مردی پرهیزگار پیشکشی در آن می افکند، پزیرفته میشد اما چیزی که ناپرهیزگار پیشکش میکرد باز به بیرون می افکند.
{} دریاچه ی زر اومند: به همدان است.
{} دریاچه اسواست: آبی پاکیزه دارد که همواره به دریاها میتازد.آن آب برای آراستن در فرشگرد (زنده سازی رستاخیز) بایسته است. آنگونه روشن و فرهمند است که میگویند: فروغ خورشید برآمد یا دریاچه ی اسواست را دیدم؟
{} دریاچه ی اورویش: بر هوگر بلند است.
{} دریاچه ی دمندان: چشمه ی دوزخ میخانند و همواره از ژرفایش دود بر می آمد. هرچیزی در آن می افکندند نمی پزیرفت و تنها جانوران را فرو میبرد.
{} در آغاز به سبب بوی گندی که دریاهای شور داشتند تا یک هاسر (هزار گام دو پایی) نمیشد به نزدیکی انها رفت. اندک اندک در پی نابودی پلیدی و ریمنی، آن گند و شوری کم و کمتر شد.
پیدایش رودها
{} اورمزد از نیمه ی اباختر (شمال) دو رود را از البرز فرا تاخت: یکی به خوروران (غرب) شد که اروند رود میخانند. دیگری به خوراسان (شرق) شد که وه رود مینامند. از پس این دو رود، هجده رود ناو پیما از همان سرچشمه در خونیرس پدیدار شدند و رودهای پرشمار دیگری از اینها جدا و روانه شدند. از ایشان بوده است سودبخشی جهان و بیش زیستن آفریدگان.
{} از برای دوستی و یاوری، مینوی اروند رود از اورمزد خواست که: نخست همه گونه خشنودی و نیکی را برای وه رود بیافرین و سپس به من بی مرگی بده. مینوی وه رود نیز از اورمزد همانگونه برای اروند رود خواهش کرد. سپس هر دو همنیرو تاختند. آنها پیش از امدن اهریمن بی تازش و ایستا بودند. هنگامی که در رستاخیز، دروغ نابود شود دوباره بی تازش خاهند شد.
{} رود ارنگ (اروند، سرچشمه ی دجله): از البرز میتازد و به بوم آسور می آید و به بوم گیپتوس که مصر نیز میخانند، میگزرد. آنجا رود نیو (نیل) مینامند.
{} زنده رود: به کوه پنجستان میگزرد و باز به ارنگ رود میریزد.
{} رود دجله: از دیلمان می آید و در خوزستان به دریا میریزد.
{} رود فرات: سرچشمه اش از مرز روم است؛ از آسورستان میگزرد و به دجله میریزد. آن سرچشمه را شاهنشاه منوچهر برگشاد و همه ی آبهای سرچشمه را به گونه ی یک رود درآورد. گویند که: میستاییم فرات پر از ماهی را که منوچهر برای نیکی روان خود برکند و آب را ستانید و به خاک، خورانید.
{} رود دائیتی: از ایران ویج (آران) می آید و به گاوستان (گام) میشود. خرفستر در ان از همه ی رودها بیشتر است. رود دائیتی سرور آبهای تازنده است.
{} داراجه رود: به ایران ویج است و خانه ی پوروشسپ پدر زرتشت بر کرانه اش بود. از این رو داراجه سرور رودباران است زیرا زرتشت در انجا زاده شد.
{} هراز رود: به تبرستان و سرچشمه ی آبهایش از کوه دماوند است.
{} سپید رود: در آزربایگان است. گویند که زهاک در آنجا از اهریمن و دیوها آیفت خواست.
{} تورت رود (ترتور): رود کور نیز میخانند و از دریای سیراو بر می آید و به دریای گرگان میریزد.
{} زهابک رود (زاب): از آزربایجان می آید به دریای پارس میریزد.
{} اوله رود (اولای): سرچشمه اش از سپاهان (اسفهان) است که در آنجا مسرگان رود خانده میشود؛ به خوزستان میگزرد و به دجله رود میریزد.
{} وه رود: از خراسان به بوم سند میگزرد و در هندوگان به دریا میریزد. در آنجا رود مهران میخانند.
{} هری رود: از ابرسین کوه میتازد.
{} رود هلمند: در سیستان و سرچشمه اش از ابر سین کوه است. این رود جز ان است که افراسیاب پایمال کرد.
{} افراسیاب هزار چشمه از دریای کیانسه را پایمال کرد مانند چشمه ی «زر اومند» که بجز هلمند رود تفتان است.
{} واتئنی رود: به سیستان و سرچشمه اش از کیانسه بود. افراسیاب آن و شش رود ناو پیمای کیانسه را پایمال و مردم کرانه هایش را بیرون کرد. چون اوشیدر (موعود مزدایی) فرا رسد، رود واتئنی دوباره به بلندای یک اسب باز میتازد و روانه میشود.
{} رود خانشیر: کومش.
{} زیشمند رود: در سرزمین سغد بوده و در رود خجند باز میریزد. خجند رود که به میانه ی سمرقند و فرغانه میرود، جخ شرت خانده میشود.
{} میهن رود: آب چهرو میهن به کنگ دژ است.
{} مرو رود: فرهمند در خراسان از ابر سین کوه میتازد.
{} بخل رود: از ابر سین کوه بامیان در می اید و به وه رود میریزد.
{} تورمید رود (ترمذ): به وه رود باز می ریزد.
{} وندیش رود: در پارت است که سکان نیز میخانند.
{} کاسه رود: به رود شهر توس می پیوندد و آنجا کسف رود خانده میشود. در سند (سین آباد؟) نیز کاسه رود میخانند.
{} مینوی مرو رود و هلمند رود ناخرسند از پلیدی و بدی، نمیخاستند در جهان روانه شوند؛ اما اورمزد به ایشان گفت که زرتشت را خاهد آفرید تا پس از تازش اهریمن هوم و زوهر (مایع مقدس) بر ایشان بریزد و پرهیز (دعا) بگوید.
ابر و باران
{} ابر (بخار) افزاری مینویی است که با چشم گیتی نمیتوان دید و گرفت. چون ایزد تیشتر با نیروی باد، آب را به اندروای (جو زمین) آراست، ابر به مینویی به هر جا رسید و آبهایش سرشک به سرشک، با آن افزار بارید. اگر چنین نمیبود، آب به اندروای می ایستاد و به هر بوم و بر نمیرفت. و نه قطره قطره، که یکباره و یک پارچه میبارید.
{} این که به اندروای پیداست و مردمان ان را ابر میخانند، کف آب است؛ مانند کفی که بر سر دیگ گرد می آید. و چون بسیار روی هم آید، به گونه ی سرشک و قطره فرو میریزد. میشود ابر هم خاند زیرا هر آب که به اندروای میشود، ابر مینویی و نادیدنی همراهی اش میکند و در خود میپزیرد. ابر آن مینویی است که آب مادی را همراهش میبرد؛ باشد که هم ابر و هم آبریز بخانند.
{} در آغاز افرینش، از سوی خوروران (غرب)، ابر پیدا شد زیرا باد به آنجا آب را تازانید. آنجا را بن کده ی ابر میخانند. درباره ی ابر نیکو گفته شده که از آب، فراز آفریده شد بس دلپزیر که چون بر مردمان ببارد، چنان ایشان را خوش آید که تن را از جان باشد.
{} به آغاز افرینش، ابر از دست راست خورشید برامد؛ درست مانند جام می. سی شبانه روز باران ساخت که زهر خزندگان و گزندگان را از کار بیفکند. و دریای فراخ کرد از ان ابر و باران پدید آمد. با تکاپوی دیوها، آن باران نخستین تباه و تکه تکه شد. تندر و آزرخش پیدا آمد و بارانی ساخته شد که دریاهای شور، از ان بود.
{} اکنون نیز ایزد تیشتر سه بار در سال در کارزار با دیوها، آب را میستاند و سه باران در سه زمان می اندازد: یکی زمان کاشت؛ دوم زمان خوشه چینی؛ سوم زمان رسیدن دانه ها. هرچند که از تبهکاری دیوها، فره بودی و بی بودی، گزند و زیان، باران: تکه به تکه میبارد.
{} هر گاه «خر سه پای» در دریای فراخ کرد به جنب و جوش در می اید، همه ی آب دریا را می آشوبد و به نشیب های دریا می افکند. ایزد تیشتر با یاری فروهر پرهیزگاران و نیز دیگر ایزدان مینوی، فرود می اید؛ جام بزرگ باران را به دست دارد که «ابر خنب» برای پیمانه کردن میخانند. جام را بر آب مینهد و میگرداند و پر میکند (گرداب)؛ میجنباند و برمیگیرد و به آسمان میشود. باد به همکاری ایزد تیشتر می آید و آن آب را به آسمان فرا میکشد و می ایستاند؛ مانند گردباد که خاک و گرد را به هوا می افرازد. آب را باد کشور به کشور میبرد و مینوی ابر به پزیره اش می آید و میباراند. هرگاه که گردباد، آب را از دریا به هوا میبرد، مردمان میگویند که ایزد تیشتر با ان افزار، آب را میستاند.
{} چون باد از دریای شور، آب را ستاند و برکشد، آن شوری و گندیدگی به دریا به جای میماند. ان آب خوشگوار را بسان مه فراز میبرد تا در آسمان سراسر ستبر شود و سرشک سرشک میبارد. اگر دیوها به پتیارگی برسند، مه را سرد و آب را خشک میکنند تا نبارد. گاهی سرشک و قطره را فسرده و یخ زده میکنند تا تگرگ ببارد. گاهی باران را به جایی بی سود پس میرانند تا ببارد؛ باشد که زمین شور یا همان دریا و یا به کشتزاری به فره بودی ببارد و در جایی که بایسته است، نبارد.
{} در این هال، آتش وازشت که در ابر آفریده شده به دشمنی با دیو اسپنجروش، آب را گداخته و گرز بر سر آن دیو میزند. از سوزش گرز آتشین و گدازش آب، روشنی در ابر پدید می آید که آزرخش میخانند. چون گرز بر سر دیو کوبیده شود بانگی سهمگین میکند که غرانه (تندر) مینامند.
{} آتش وازشت همان تن آتش گیتی را دارد که با آب در ابر است. فروهر او فره ای میباشد که از روشنان بیکران برایش رسیده است. تیشتر و دیگر ایزدان مینوی که یاور او هستند با دیو اپوش (آب پوش) و همکارانش به همان آیین نبرد میکنند. اگر دیوها پیروز شوند آن باران را تکه تکه و به زیان آفریدگان میبارند. و یا نمیگزارند به سود آفریدگان ببارد. اگر ایزدان پیروز شوند با سودمندی و به اندازه میبارد که بیش از یک روز و نیم نمیشود. باران بیشتر از جادوان و دیوها و کیگان است.
{} اگر ایزد تیشتر با نیروی باد، آب را به آسمان ببرد، هرچه در گرداب و گردباد گرفتار میشود با آب دوباره بر زمین میبارد؛ مانند: سنگ و ماهی و وزغ.
{} آنچه که مردمان ابر میخانند آن سنگ (کریستال یخ) است که با تابش آتش و گرمای اندروای (جو زمین)، گرم شده و باز میبارد.
{} آتشی فرو افتنده که مردم برق میخانند نیز از جنس سنگ است. از دریا با آب به فراز میشود و چون به دست دیوهای دشمن با ایزد تیشتر می افتد، به جادویی ان را تفته و تباه میکنند؛ با گرمی و خشکی یا سردی و خشکی بسیار، پلید میکنند و به زیان مردم به جهان باز میگردانند.
{} رنگین کمان با رنگهای آبی، زرد، سبز، سرخ و نارنجی، نشانه ی بند امدن باران است که رویاروی درخشش سپید تیشتر میباشد که وخش ایزدی نام دارد.
{} چرایی و سود باران، نیاز به نوشدن جهان در زدودن خشکسالی است تا به یاری نم و دم، درمان شود و روینده گردد. بنیاد نیروی باران، برگرفته است از کشش و گسترش «رای»مندی که آب فرو ریخته را وارونه ی چهر و سرشتش، از پایین با نیروی گرما و زور باد، به سوی بالا فرا میبرد؛ و دوباره اب را همسو با چهر و سرشت ان، رو به پایین بازمیگرداند.
{} دریای وورکش (فراخ کرد) آبگاه باران بوده و مرز فرازین باران: ابر – پایه است. سالاری باران آوران، ستاره ی تیشتر میباشد که با همیاری ستاره ی سدویس، آب دریاها و رودها را با ابزار باد، به دم (بخار) و سپس به ابر دگرگون مینماید و به بالا میفرستد.
{} به یاری ایزد بهمن است که ابرها بالاتر و به سپهر (جو زمین) میروند. فره ی دینی و کیانی یاور ایزد اردویسور اناهید هستند برای هرچه فراتر رفتن ابرها به سپهر. با همکاری اتش، پتیارگان (بدآوران) مانند دیوها و جادوگران و پری ها، که سرکرده شان دیو اپوش و دیو اسپنجگر میباشند، کشته و از باران به دور رانده میگردند.
{} برز که ایزد مادینگان است، با همکاری چشمه های نیکو و فروهرهای پارسایان، برای آب مندی شهرها و روستاها و دیگر جایها، به اندازه، باران را فرو میریزد و پخش میکند.
{} جنس باران از آب و ابزارهایش: باد و دم (بخار، مه) و ابر هستند. ریز و درشتی چکه های باران که تگرگ و برف را میسازد، از برای پزیرش سرشتهای گوناگون و بن مایه های باد است. زمانی که باد: گرم سرشت باشد، چکه ای ریز را میسازد. زمانی که باد: نم سرشت باشد (رطوبت)، چکه های درشت را میسازد. زمانی که باد: سرد سرشت باشد، برف را میسازد. زمانی که باد: خشک سرشت باشد، تگرگ را میسازد و باران نمی باراند.
{} کاهندگان باران، دیوهای اپوش و اسپنجگر دروغ کار، و بسیاری دیگر از دیوها و جادوگران و پری ها، مردم بدچشم و زفت و ستمگر و ویرانگر، و داوران دروغ پردازند که با نگرش بد به ابر، باران را میکاهند.
{} افزایندگان باران، همانا ستودگان پیشگفته و دیگر ستودگان یزدان اند و نیز: آتش بهرام، مردم راد و خردگزین، نیکونگر، پاکدامن و آموزندگان راستی. سود باران بسی گسترده و برخاسته از افرینش اورمزدیست و زیان باران که بسی کمتر رخ میدهد، برآیند آمیزش اهریمن با جهان است.
{} بیش از هر کسی، شاه است که با فرمانهای نیکو و نیروی دادگرانه اش، بر سود باران می افزاید و زیانهایش را میکاهد. فرمانروای گستاخ sastarih و ستم پیشه، با بیدادگری هایش، زیانهای باران را میگستراند.
{} سازندگان باران، ایزدان اند که با نیروی سودمندشان، آن را افزایش میدهند. پیروی از آیینهای دین بهی، خوشنودی ایزدان و رنج دیوان را به دنبال دارد. خاموشی دیوان بیش از هر چیز برای باران سازی سودمند است.
................................... ص 210 / بخش 1/دینکرد 3
{} در دین از هفده گونه آب سخن میگوید:
یکم: شبنم است که بر گیاهان مینشیند.
دوم: رودهای کوه تاز.
سوم: باران.
چهارم: آب چاه که آرامترین آب است.
پنجم: منی و نطفه ی جانوران و مردمان.
ششم: گمیز و شاش جانوران و مردمان.
هفتم: خدو و آب دهان جانوران و مردمان.
نهم: آبی که در پوست جانوران و مردمان است.
دهم: خون جانوران و مردمان.
یازدهم: روغنی که در جانداران است.
دوازدهم: آبی که در جفتگیری جانوران و مردمان است.
سیزدهم: خووی و عرق جانوران و مردمان.
چهاردهم: آبی که در زهدان جانوران و مردمان، بچه در آن پرورش می یابد.
پانزدهم: آبی که به اندازه یک سرشک و قطره در ته و زیر ساقه ی گیاهان میباشد.
شانزدهم: آبی که درون گیاهان آمیخته است و آب تن تخمه میخانند.
هفدهم: شیر گوشفندان و مردمان.
این همه گونه آب، با وخشایی و یا تن کردی (مینوی و مادی) باز به رودها و دریاها خاهند آمیخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر