۱۳۸۹/۰۸/۰۲

مادها

امید عطایی فرد


یادداشت: سرزمین و مردم «ماد» از دیرباز در میان جهانیان، نامدار و بلندآوازه بود و افسانه هایی اسرارآمیز درباره آن رواج داشت. پاره ای از پژوهشگران، افسونگری به نام مدوز (Medus) در اسطوره های یونانی را در پیوند با سرزمین ماد می دانند.
میرجلال الدین کزازی: از گونه ای دیگر
یونانیان کهن، ماد را سرزمین مغان می دانسته اند و مغان را دارای دانشهایی رازآمیز و شگرف. واژه Mage به معنی جادوگر با «مغ» یکی است. نام «مده» (Medee) دلدار «ژاسون» که او را در یافتن «پشم زرین» یاری داد و نماد نیرنگبازی و فسونکاری است، نیز به گمان من از ماد گرفته شده است.یونانیان کار را وارونه کرده و گفته اند که «مِدِه» پس از دستانهای بسیار خویش، به «آسیای برین» رفت. در آنجا با پادشاهی نیرومند پیوند گرفت و از او پسری به نام «میداس» (Midas) یافت که مادها از تخمه ی اویند.
یادداشت: جایگاه «مده» در شهر «کولخیس» در شرق دریای سیاه و شمال ماد بود. وی ارابه ای داشت که چند اژدهای پرنده آن را می کشیدند. نمایه ی این ارابه را می توان بر جام «حسنلو» که از کناره های دریاچه ی ارومی به دست آمده، نگریست. از سوی دیگر، «میداس» را شیفته ی زر دانسته و می گفتند به هر چه دست می زد، طلا می گردید. این داستان برخاسته از یک واقعیت تاریخی است: مادها نخستین کسانی بودند که پیشه طلاسازی و زرگری را در جهان رواج دادند. در یک برآیند می توان گفت که تاریخ ماد، بسی دیرین تر از آن است که پنداشته میشود. زیرا:
1-از هزاره ی سوم ق.م.مردمان هوری، لولوبی، کوتی، کاسی، اورارتویی در سرزمینی که بعدها «ماد» خوانده شد، زندگی می کردند و با یکدیکر همبستگی فرهنگی و نژادی داشتند.
2-در یادکرد جغرافیایی فهرستهای کهن، این برابری ها دیده شده است:
گوتیوم(کوتیان): اورارتو، ماننا، ماد، پارس.
اومان ماندا: کیمریان، اسکیت ها، مادها.
3-نام این دولتها و سرزمینها همبسته با یکدیگر است: میتانی، ماتای، آماته، ماناش، ماننا، مهری. همه ی اینها در پهنه ای می زیستند که از غرب دریای خزر تا دریاهای سیاه و مدیترانه را در بر می گرفت.
4-اگر چه در تاریخهای کنونی که برپایه ی نوشتار مورخانی چون هرودوت بنا شده، فهرست پادشاهان ماد انگشت شمار است، اما با نگرش به نگاشته های دیگر مورخان، پرده از رازهای بزرگی برداشته می شود:
«گزنفون» از قول «کواکسار» پادشاه ماد می نویسد: من به اصل و تبار پادشاهی، اشتهاری عالمگیر دارم. نسبم به قدیمترین زمان تاریخ بشر می رسد.
سین سلوس (Syncellus) که در 800 ق.م می زیسته از هشتاد و شش شاه مادی نام برده بود. «دیودوروس» از نبرد «نینوس» با کشور ماد یاد کرده. بنا به خبر «کتزیاس» زمان نینوس هزار و دویست سال ق.م برآورد شده. «اوزه بیوس» زمان نینوس را هزار و سیصد سال پیش از بنای شهر روم ذکر می کند. بنای شهر روم در 750 ق.م تاریخ دارد؛ پس زمان نینوس به 2050 ق.م می رسد.[1]
به گفته ی پژوهندگان تاریخ ماد، این شهریاری در اوج نیرومندی خود، این سرزمینها را زیر فرمان داشت: پارس، ارمنستان، آشور، سیستان، انشان، خراسان (هرات، خوارزم، سغد) و هیرکانی.
«محمودی بختیاری» در کتاب «کورش در بابل» سرزمین «هیرکانی» را با «گرگان» یکی نمی داند بلکه آن را گرجستان می شمارد. این نگرش را میتوان درست دانست زیرا «گزنفون» در «کورش نامه» اشاره کرده که هیرکانیها همسایه ی آشوری ها و لیدی ها بودند.
آیا از مادها در داستانهای باستانی ایران، نشانی به جای مانده است؟ با نگرش به گفتار فردوسی فرزانه، پاسخ: آری می باشد. پیش از پرداختن به شاهنامه، نخست یادآور می شویم که به نوشته ی «پلینی» مورخ رومی، «سرمت» ها نیاکان مادها بودند. نام این قوم برخاسته از «سرم» یا «سلم» پسر فریدون است که از کناره های پایین دریای خزر (آمل، تمیشه، کوس) روی به خاور (غرب) نهاد. سپس سخن از نبردهایی است که میان کوچندگان (سلم و تور) و بازماندگان (ایرج و منوچهر) در برمیگرد. بررسی نام رزمگاه ها و کسان، بسی روشنگر است:
کشیدند لشگر به دشت نبرد// «آلانان دز» را پسِ پشت کرد
به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه// و زان تیرگی کاندر آمد به ماه
پس پشتش اندر یکی حِصن بود// برآورده سر تا به چرخ کبود
چنان ساخت کآید بدان حصن باز// که دارد زمانه نشیب و فراز
همی این سخن «قارن» اندیشه کرد// که برگاشت مر «سلم» روی از نبرد
«آلانی در»ش باشد آرامگاه// سزد گر برو، بربگیریم راه
که گر حصن و دریا بود جای اوی// کسی نگسلاند ز بُن پای اوی
یکی جای دارد سر اندر سحاب// به خارا برآورده از قعر آب
نهاده زِ هر چیز گنجی به جای// برو نَگفنَد سایه پرّ همای
همانگونه که خواندیم، سلم دارای دز یا دژی بود به نام «آلانی که از سنگ خارا ساخته شده و گرداگردش را آب فراگرفته بود. اینک ببینیم که درباره ی دژهای ماد چه گفته اند.
دیاکونوف: تاریخ ماد
از نبشته های آشوری چنین برمی آید که در خاک ماد، نقاط مسکونی مستحکمِ دژ گونه ای به نام «آلانی دنوتی» و نقاط مسکونی کوچک دیگری در اطراف آن به نام «آلانی سهروتی» وجود داشته اند و ساکنان نقاط اخیر الذکر، به هنگام ضرورت می توانستند به درون حصار دژ پناه ببرند... دژهای مزبور ساختمانهای محکمی بودند بر ارتفاعات و صخره های طبیعی و یا گاهی بر خاکریزها و تپه های مصنوعی. گرداگرد آنها لااقل یک دیوار و یا گاهی چندین حصار متحدالمرکز کشیده شده بود... حصار اصلی و شاید کنگره ها، همچنانکه در «اورارتو» نیز متداول بود با سنگ ساخته می شد و بدنه ی حصارهای دیگر با خشت خام. غالباً دژها را طوری می ساختند که خندق و یا مسیر طبیعی رودخانه ای، دفاع آن را تکمیل کند.
یادداشت: پسوند «دنوتی» را به معنای مستحکم دانسته اند (آلانان دنوتی). اما شاید برگرفته از واژه ی ایرانی «دانو» به معنای آب دریا یا رود باشد. بنابراین معنایش می شود: دژ دریایی. به نوشته «بهرام فره وشی» نام رود «دانوب» ایرانی است و بسیاری از رودهای قفقاز شمالی به واژه دُن don ختم می شود.[2]
نکته ی دیگر آنکه در زبان «لولوبی» یا «مهرانی» که از مردم ماد بودند، دژ به گونه ی «کین» یا «کینگی» (Kingi) خوانده میشد و به آسانی می توان دریافت همان «کنگ دژ» در داستانهای ایرانی است.
در دنباله داستان «سلم» آمده که برای وی از «دز هوخت کنگ» نیروی پشتیبانی فرستاده می شود. نام سپهدار کنگ که نبیره ی ضحاک (اژدهای سه سر) بود، بیشتر به دو گونه ثبت شده: «کتکوی» و «کرکوی». همانندی نام کاکوی با «کاکوس» هیولای سه سر در اسطوره های یونان در خور نگرش است. یکی از شاهان جنوب ماد (700 ق.م) «کاکی» نام داشت. «کرکوی» یادآور بوم «کارکاشی» است و نیز «مده» (نام-نژاد ماد) برادرزاده ی افسونگری به نام کرکه Circe بود.
یکی از پهلوانانِ «منوچهر» را «اندیان» می خواندند که نام کهن دره «سپیدرود» یعنی «اندیا» را به یاد می آورد. اسم پهلوان دیگر به نام «شیروی» شاید پسوند آرتاسارو (اردشیر)باشد. برای نمونه شاه یکی از بخشهای ماد (828 ق.م) چنین نامی داشت.
پس از شکست سلم، قوم وی همچنان کوچ خویش را دنبال می کنند و سرانجام در سرمین روم، نشیمن و آرام می گیرند. پس از پیروزی منوچهر، سرزمینها و سرکرده هایی بسیار، نام وی را بر خود می نهند. ریشه ی اوستایی نام وی، «مانوش» یا «منوش» و گونه های دیگرش: میس، مایشو، میشوا، مسو، که نگاشته مورخان پارسی است، در خور سنجش با این بوم هاست: مان، میسو(مسو)، میسیا، موساسیر، مانیچ و غیره. همچنین نام این پادشاهان گویای گستره ی فرهنگی و مرزی ایران بزرگ است. مِنِس (Menes) نخستین شاه مصر (3200 ق.م( منوئه(شاه اسطوره ای کرت)، مانیش توسو(پادشاه اکد 2400 ق.م)، منوس (نخستین انسان ژرمن ها)، منو (نخستین انسان و نیای قوم آریا در میان هندیان).
در زمان «نوذر» فرزند منوچهر برای نخستین بار سخن از «پارس» به میان می آید که «شبستان شاهی» در آنجا بود. پس از «نوذر» کرانه های پایین دریای خزر(ساری، آمل، دهستان، گرگان و ..) که از زمان «فریدون» کانون آریاها بود، جای خود را به «پارس» می دهد؛ سرزمینی که به پایتختی شهر «استخر» با زاب (زو) پسر «تهماسب» بر پرده ی تاریخ نمایان می گردد. نام این پادشاه در اوستا به گونه «اوزَوَ» (Uzava) و در نوشتارهای پهلوی هوزوب (Huzub) آمده است. اینک می نگریم به نامهایی که با این شهریار می توانند در پیوند باشند: اوزیبا(شهر زیویه)، زاب (رود)، زابان(کشوری بر کرانه زاب کوچک)، زاموآ (سرزمینی با شهرهای زهاب، میاندوآب، بانه، سنندج و سلیمانیه. در زبانهای غربی ایران واک های «م» و «ب» به یکدیگر دگردیس می شد. بنابراین شاید «زابوآ» نیز خوانده می شد)، ایران زو (پادشاه نیرومند ماننا در 720 ق.م)، آزا (نام فرزند «ایران زو»).
ماد میانگاه پارسی ها بود؛ در جنوب : پارس، در غرب: پارسوا، در شرق: پارت، جای داشت. در شمال ماد، در میان دیگر تیره ها، به نام پارسی ها نیز بر می خوریم. هر سه نام مجازاً به معنی پهلو و کناره است.[3] استخری در «مسالک و الممالک» از چند جایگاه در سرزمینهای خزر و روس یاد کرده که نام «فارس» داشتند.
ل.و.کینگ: تاریخ بابل
گفته اند علت اینکه «نبوکدنصر» در لشگرکشی ها و جنگهای خود، مطالبی ننوشته، این بوده است که وی شاید آنها را بنا به دستور «ماد» به عنوان فرمانروای خود انجام می داده است.[4] «کیاکسر» از خویشان او بود و سهمی که بابل در کشمکش «ماد» با «لیدی» داشت، شاید با توجه به آن فرضیه، توجیه شو.د... رود «هالیس» به عنوان مرز ماد و لیدی تعیین شد که به گفته «هرودوت» تا اندازه ای بر اثر میانجیگری «نبوکدنصر» تنظیم گردید.[5] دخالت بابل شاید به سود ماد انجام گرفته باشد و امکان داد که «کیاکسر» می توانست از نبوکدنزار (نبوکدنصر) بیش از یک بی طرفی خیرخواهانه را در صورت نیاز، انتظار داشته باشد.
/////////////////////////////////////////////////
پی نوشت
1.تاریخ مطالعات دینهای ایرانی، 212 تا 217.
2.ایرنویج/نامهای ایرانی پیرامون دریای سیاه.
3.تاریخ ماد، 68.
4.در تاریخهای پارسی نیز «بخت النصر»، سردار و گماشته ی شاه ایران در بابل نمودار شده است.
5.پادشاه بابل بایستی نبوکد نصر بوده باشد؛ هر چند نامی که هرودوت به صورت «لابونتوس» به دست داده، با تعبیر بهتری تحریفی از «نیونیدس» است./ل.و.کینگ.
///////////////////////////////////////////////////
بن مایه
عطایی فرد، امید. 1384. ایران بزرگ، انتشارات اطلاعات، رویه های 95 تا 102.
با سپاس از یزدان صفایی

۲ نظر:

شادمهر گفت...

درود بر استاد ارجمند

وارون آنچه که در باور مردم جا افتاده ( بواسطه دین اسلام ) بیش از نیمی از واژگان عربی ریشه ی کردی دارد که اگر بخواهیم پارسی را بر آن بیافزاییم براستی زبان عربی جز بنساخته ای تدریجی ( که آنهم بدست خود ایرانیها بعنوان دستور زبان عربی بتدریج شکل گرفت ) نبود !
از " مدینه " که از مدی : ماد گرفته شده تا " رب " که برگرفته از ره بان در پارسی ست بهتریت سرآغاز این جستجوی شگفت انگیز است !

ناشناس گفت...

افزون بر این انصاف را رعایت کرده و می گویم که در آن صحرای سوزان که مردمانش تا صحراها آبادانی و درخت و چشمه نمی بینند جز اخ و تف کردن ( بخاطر گرما)و ال ال گفتن توام همراه با واژگان ته حلقی مثل ح . ع .و هر ته حلقی دیگر که حالت تهوع را بیشتر یادآور می کند تا گفتمان!
تصور کنید چنین صداهایی با دستور زبان
این فرهنگ و آن فرهنگ
چه آش شعله قلم پیچیده و نچسبی را ارائه می دهد ...
باری شاید سزای ما بوده که به این همسایه ی ... تنیده شویم تا بار دیگر فاجعه ی خشک سری های اواخر ساسانی بر ما آشکار شود و درس گیریم... درود