۱۳۸۹/۰۵/۲۴

معمای مصدق/3

شاهپور غلامرضا پهلوی:
بازگشت برادر من به کشور را از سوئی سرهنگ نصیری و ژنرال زاهدی تدارک کردند، که فرمان شاه را در دست داشتند و مردم را از تصمیم شاه آگاه کردند، و از سوی دیگر توسط روحانیان، نظیر آیة الله کاشانی، که خواستار بازگشت شاه به کشور بودند، تدارک کردند. این رویداد خود گویای اهمیت نقش مقامات عالی مقام دینی آن زمان است. بسا تصمیم آنها بر بازگرداندن شاه به کشور کمتر بخاطر علاقه به شاه و بیشتر از بیم کمونیستها بود که در صحنه سیاسی ایران آن روز بس حاضر بودند . دانشجویان دانشکده افسری به میان مردم رفتند و وضعیت را برای مردم تشریح کردند و آنان را به عمل بر انگیختند. 50 سال بعد من می توانم تأیید کنم که بازگشت برادر من به کشور ثمره اراده واقعی مردم بود.
با وجود این، باید بگویم که سیا به بازگشت شاه ذیعلاقه بود. مصدق اعضای نزدیک به حزب توده را وارد حکومت خود کرده بود. بقای حکومت او بمعنای نفوذ روز افزون مسکو در امور داخلی ایران بود ... سیا بودجه مخصوصی را برای برانگیختن تظاهرکنندگان بسود شاه اختصاص داده بود. اما نیازی به صرف همه آن نشد زیرا لازم نبود به مردم پول داده شود برای آنکه خواستار بازگشت شاه خود شوند. این امر را رئیس سیا، روزولت، افشا کرد.
اما این امر مانع از آن نشد که بخاطر مداخله ای که واقع نشد، و به سیا نوعی حق اخلاقی بر شخص شاه می بخشید، سیا به خود ببالد . بمدت نزدیک به 30 سال، سیا زندگی سیاسی ایرانیان را زهر آلود کرد. با این ادعای دروغ سیا می خواست به ایران و شاهش فشار بباورند که مدیون او هستند این برداشت سیا به مذاق مصدق و طرفداران او بیشتر خوش می آمد تا قبول شکستی که مردم ایران به آنها وارد کردند. ترجیح می دادند ثابت کنند که قدرت را بخاطر آن از دست دادند که امریکائیها تصمیم گرفتند شاه را بر تخت سلطنت باز نشانند... این رویه مصدق و هواداران او کار را بر سیا، در اشاعه ضد اطلاعات آسان کرد. مدارک در اختیار سیا که طبقه بندی فوق سری یافته بودند و 50 سال بعد می باید واقعیت را آشکار کنند، بنا بر آگاهی که بتازگی پیدا کرده ایم، در آتش سوزی گم شده اند! .
« به ذائقه من، با مصدق به بخشندگی رفتار شد. در 27 اوت توسط ژنرال زاهدی، با منتهای ادب، توقیف شد - خود او نیز یکی از وزرای کابینه های سابق مصدق بود - . مصدق زندانی شد و در 24 نوامبر 1953 محاکمه شد. محاکمه او به یک کمدی واقعی بدل شد. او نخست صلاحیت دادگاه را رد کرد . می خواست بصفت نخست وزیر و توسط مجلس، داوری شود . خود را همچنان نخست وزیر می دانست و خواهان یک محاکمه سیاسی بود...بازیگر کمدی که او بود توانست هنر خویش را نشان دهد . دادگاه تماشاخانه شد. در صحنه نمایش او هم می خنداند و هم می گریاند، هم متأثر می کرد و هم تلخکام . با هنرمندی تمام، او که روی سخنش اساسا با خارج بود، موفق شد خود را شهید راه مردم سالاری نمایان گرداند و تصمیمهای ضد مردم سالاری ضد مشروطیت و ضد وطن دوستی را از یادها ببرد ... او یک وطن دوست بزرگ بود اما منافع حیاتی کشور خویش را، در لحظاتی بس مهم، از یاد برد ... -
http://www.mossadeq.com/languages/farsi/mos-gholamreza.html

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر شما استاد عطایی عزیز وگلم خوبی شما خسته نباشی ممنون ازشما بابت همه زحماتی که دراین چند سال کشیده اید
سپاس گذارم از شما که خیلی چیزهااز شما اموختم خوشحال هستم که گفته شمارا به دیگران انتقال دادم تا انهاهم ازنظر فکری اگاه شوند. وبلاگ شما همیشه حرف برای گفتن است .

(پاینده ایران بزرگ) به درود اقای امید عطایی عزیز