سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا
هوم سپید
بگفتا اوستا که «هوم سپید» / شگفتی درختی به گیتی پدید
به دریا که خوانی تو «فرّاخ کرد» / به مردم توگفتی که کوخ، کاخ کرد
که «گو-کرن» باشد به ویژه به نام / ازو زندگانند به یاری ُ کام
کرانه به نزدیک «ارد-ویسور» / که رود «اناهید»ُ بزم است ُ سور
ز هوم سپید، مرده، زنده شود / به گاه ِفرشگرد به خنده شود
ز کینش ز اهریمن بد سرشت / به ژرفا درافکند وزغ را به زشت
ز دیوان که اهرمن آورده بود / به زور ُ به تن برترش داده بود
درخت خدا را به خوردش دهد / همان زندهگر را به مرگش دهد
به پاس ُ پدافند هوم سپید / نگهبان، دو ماهی دو سویش پدید
هماره یکی از دو ماهی بدوی / که دیو وزغ را که رو در به روی
خورش، مینوی هست به ماهی به کام / که «کر-ماهی» یا «ارز آبی» به نام
نما تا فرشگرد بسان خران / بزرگتر نهنگ را تو «خر-ماهی» خوان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر