۱۳۸۹/۰۴/۲۴

عرفان چیست؟ /1

عرفان چیست؟ عارف کیست؟




مردی نباشد آنکه کنی جنگ با کسان
با خویش جنگ کردن، مردی و رستمیست
[مولانا]


عرفان یعنی شناخت خویش و دریافتن جهان یا جهانهایی که در آن به سر میبریم. اندرز اهورامزدا به مردمان این است که: مرا بشناسید؛ زیرا هرکس مرا بشناسد، از پی من می آید. اما اهریمن، این نماد نادانی و جهالت درخواستی وارونه از مردمان دارد و نمیخواهد شناخته شود.[کتاب پهلوی مینوی خرد] خدایی ِ اورمزد را آنکس افزایش دهد که بلا را از درویشان دور نگه دارد. چیزداران باید بیچیزان را یار باشند. آگاهان، ناآگاهان را بیاموزند. [گزیده های موبد زادسپرم] نماد و نشان اهورامزدا در زمین، فرد پرهیزکار است. روان پرهیزکار، خویشاوند خداوند به شمار می آید. [روایت پهلوی] نشان «مرد خدا» آن است که او را ببینی از خدا یاد آید. [شمس تبریزی]
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن؛ که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
[حافظ]
سرسلسله درویشان و عارفان «سپیتمان زرتشت» که شش هزاره پیش از هخامنشیان میزیست، در سرودهایش (گات ها) بارها از درویشی (و نه دریوزگی) و خویش سازی به گونه مهمترین کارها یادکرده و این سه اندرز جاودانه را به یادگار نهاده است: منش نیک، گویش نیک، کنش نیک. و در پرتو این سه پند بود که خود به دیدار جهان اهورایی راه یافت.
در مقالات شمس تبریزی آمده که حکمت بر سه گونه است:
1. حکمت گفتار: ویژه عالمان.
2. حکمت کردار: ویژه عابدان.
3. حکمت دیدار: ویژه عارفان.
علامت عارف آن است که مانده نگردد از یادکرد دوست (یزدان) و سیر نشود از دوستی او... علامت عارف سه چیز است:
1- دل مشغولی به فکرت
2- تن مشغولی به خدمت
3- چشم مشغولی به قربت.
عزیزالدین نسفی میگوید: ای درویش. از تو تا خدا راه نیست و اگر هست، راه تویی؛ خود را از میان بردار تا راه نماند... اهل حکمت میگویند از تو تا خدا، راه (سلوک) به طریق طول است؛ مانند مراتب درخت (تنه و شاخ و برگ و میوه و...) با تخم درخت. اهل تصوف میگویند به طریق عرض است؛ مانند نسبت حروف کتاب با کاتب. اهل وحدت میگویند از تو تا خدا راه (فاصله) نیست؛ نه به طول و نه به عرض، بلکه مانند نسبت هر حرف با مداد است. (مماس بودن مداد یا آفریدگار با حرف یا آفریده).
باید که نیت سالک در ریاضات و مجاهدات، آن باشد که تا آدمی شوند و مراتب انسانی در ایشان تمام ظاهر شود. سالک باید که بلندهمت باشد و تا زنده است در کار باشد و به سعی و کوشش مشغول بود که علم و حکمت خدا نهایت ندارد.
نسفی آرمان یک رهرو و سالک را رسیدن به آزادی و فراغت میداند و درباره شناخت واجب الوجود (یزدان)، مردم را بر سه طایفه و گروه بخش کرده است:
1. اهل تقلید (طایفه عوام): اعتقاد این طایفه، به واسطه حس و سمع است.
2. اهل استدلال (طایفه خاص): به طریق دلایل قطعی و برهان یقینی است. (علم الیقین)
3. اهل کشف یا اهل وحدت (طایفه خاص الخاص): از تمام حجابها گزشته و به مشاهده خدا رسیده اند. (عین الیقین)
و در بخش بندی دیگری:
1. خدا: انبیا و اولیا مظاهر خدا هستند.
2. عقل: حکما و علما مظاهر عقل اند.
3. نفس: سلاطین و ملوک مظاهر نفس اند.
4. طبیعت: عوام و صحرانشینان مظاهر طبیعت اند.
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون؛ کجا به کوی طریقت گزر توانی کرد
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی؛ چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن؛ در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ؛ کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
[حافظ]


امید عطایی فرد omidataeifard.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: