در بينش استورهاي مزدايي، سه امشاسپند از شش امشاسپند اصلي، ايزدبانو هستند: سپندارمذ (فزاينده آرامش)، خرداد (دهنده خوره يا فره) و امرداد (دهنده بيمرگي). ايزدبانوان همانند ايزدمردان، پرشكوه و شايستة ستايشند. در پرتو چنين فرهنگي، زن ايراني از ارج و احترام برخوردار بود. در يسنا (هاي 38) آمده: اي اهورامزدا؛ زنان را ميستاييم. زناني راكه از آن تو بهشمار آيند و از بهترين اشه (عشق پاك) برخوردارند، ميستاييم.
زماني كه سپيتمان زرتشت در هشتهزاروپانسد سال پيش، در گـاتها ( قطعه هاي ادبي و عرفاني) از برابري زنان و مردان سخن راند و دختر خويش پوروچيستا را در گزينش همسري شايسته، آزاد گذاشت، زن ايراني تا چند هزار سال پس از پيامبر آريايي، و پيش از كاميابي مزدكيان، داراي شخصيت و ارزش اجتماعي بود:
اي جوانترين دختر زرتشت؛ مزدا آن كس را كه به منش نيك و اشه (عشق) باور پايدار دارد، به همسري تو ميبخشد. پس با خرد خويش، همپرسي (رايزني) كن... و با آگاهي، برگزين. / (يسنا، هاي 53، بند 3)
جورج كامرون : ايران در سپيده دم تاريخ
در «ايلام» مانند سراسر مشرق زمين در روزگاران نخستين حوزة فعاليت زن محدود به خانه نبود. زن نيز مانند مرد اسناد امضاء ميكرد، به دادوستد ميپرداخت، ارث ميبرد، وصيت ميكرد كه پس از مرگش چگونه به تقسيم مرده ريگ او بپردازند، دادخواست به دادگاه ميآورد و... ترتيب به ارث بردن تاج و تخت پادشاهي بر پاية مادرتباري بوده است، يعني حق جلوس بر تخت شاهي از طريق نسب مادري قابل تعقيب بود.
يوزف ويسهوفر : ايران باستان
چنانكه از متون تخت جمشيد پيداست، تمام زنان دربار سلطنتي، افراد با فعاليت مثبت، متهور و كارآمد و مصمم بودند. در جشنها و ضيافتهاي سلطنتي شركت ميكردند يا خود، مهماني ميدادند. به سراسر كشور مسافرت ميكردند. دستوراتي صادر مينمودند و بر املاك و كارگران نظارت داشتند.
افلاتون : رساله آلكيبيادس
اگر چه ثروت اسپارتيان در مقام سنجش با ديگر يونانيان، بي كــران مينمايد ولي اگر با دارايي ايرانيان و شاهان ايراني سنجيده شود، ناچيز مينمايد. من به گوش خود از كسي كه به دربار شـاه ايران رفته بود و مردي شايان اعتماد بود، شنيدم كه ميگفت: نخست از زميني پهناور و حاصلخيز كه يك روزه راه بود، گذشتيم و آنجا را مردمان «كمربند ملكه» ميناميدند. سپس به جايي رسيديم كه «نقاب ملكه» خوانده ميشد و از زمينهاي حاصلخيز ديگري گذشتيم كه عايدات هر يك، صرف جزئي از زيور ملكه ميشود و به نام آن زيورش ميخوانند.
پي ير برايان : تاريخ امپراتوري هخامنشيان
شاهزادهخانمهاي دربار لااقل چون راهبهها در يك سلول به حالت منزوي، روزگار به سر نميآوردهاند. بـه طوركلي، زنـان اريستوكـراسـي (نجيب زاده) پـارسـي ميبايستي تعليم و تـربيتي جـداگانـه و ويـژه ببينند. كنت كورس از حضور زناني در موكب داريوش سوم ياد ميكند كه وظيفه تربيت و تعليم فرزندان پادشاه و شايد اختصاصا دختران جوان را داشتهاند. كتزياس نمونة ركسان Roxane (خواهر تري توخمس داماد اردشير دوم) را ذكر ميكند و دربارة او مينويسد كه بسيار زيبا بود و در كشيدن كمان و پرتاب زوبين دستي توانـا داشـت. ايـن يادآوري جالب نشان ميدهد كه دختران جوان نيز مانند پسران تعليم و تربيت نظامي سنتي ميديده اند و به ورزشهاي بدني ميپرداخته اند... اگر به اين مطالب اضافه كنيم كه «زن جنگجو» بخشي از سنتهاي عاميانه (فولكلوريك) ايراني است، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه دختران جوان اريستوكراسي پارسي به هيچ وجه براي زندگي منزوي و دربسته آماده نشده بودند، حتا اگر در قصرهاي شاهي يا در خانه هاي شوهران خود، اقامتگاه هاي جداگانه (اندرون) نيز داشتهاند.
برگرفته از کتاب: پادشاهی در استوره و تاریخ ایران/امید عطایی فرد
۱ نظر:
من خیلی خوشهالم که کتابهای شما را می خوانم درود بر شما
ارسال یک نظر