سال ۳۲ هجری. قیام «قارن» به یاری مردم هرات و بادغیس و قهستان. و کشته شدن او.
گروهی از اعراب راه گیلان و گرگان را در پیش میگیرند. سلمان و ابوهریره این گروه را همراهی میکنند.
سال ۳۵ هجری. کشته شدن عثمان. یکی از کسانی که در کشتن خلیفه دست داشت، اسیری ایرانی به نام «گیسان» بود.
سال ۳۷ هجری قمری. خلافت علی. محاصره نیشابور و تسلیم مردم نیشابور و مرو. و قرارداد صلح با «خلیدبن قره الیربوعی» فرستاده خلیفه چهارم. شورش در اهواز و فارس و خودداری مردم از پرداخت مالیات. سرکوب اهوازیان از سوی «معقل» و فارسیان و کرمانیان از سوی «زیاد بن ابیه». مقاومت خونین مردم شوشتر و خودکشی همگانی آنان برای آنکه به دست اعراب نیفتند و به بردگی نروند.
* نامه حسین بن علی به فرماندار ری: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر؛ و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است؛ ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. [حاج شیخ عباس قمی: سفینه البحار و مدینه الحکام و آثار ؛ رویه ۱۶۴]
سال ۴۱ قمری. خلافت معاویه. شورش هرات و بادغیس و پوشنگ. ویرانی پرستشگاه «نوبهار» بلخ به دست تازیان.
* بخشنامه محرمانه معاویه به «زیاد بن ابیه»: ۱. عجمها را باید به شدت خوار و ذلیل کرد. آنها باید به کارهای سخت و پست گماشته شوند. ۲. عجمها باید در فقر و فشار شدید اقتصادی باشند و حق تصدی مشاغل مهم نظامی و سیاسی را ندارند. ۳. عجمها باید در خط مقدم جبههها سپر دفاعی عربها باشند. ۴. عجمهای مسلمان حق امامت در نماز را ندارند و عربها نمیتوانند به آنها اقتدا کنند. ۵. عجمهای مسلمان حق ازدواج و ارث از عربها را ندارند اما عربها میتوانند زن عجمی بگیرند و از عجمها ارث ببرند. من خبر دارم که عمربن خطاب تصمیم داشته فرمانی مبنی بر قتل عام عجمها بنویسد اما تو به او گفتی: «این کار را نکن زیرا بیم دارم که علی بن ابیطالب، عجمها و موالی را که تعدادشان بسیار زیاد است، به یاری خواند». اگر تو عمر را از تصمیمش باز نمیداشتی، سنت عجم کشی امروز شایع و رایج بود. آنها آفت دین هستند...
نوروز ۵۴ قمری. خاک بخارا به خون کشیده شد. «عبیداله زیاد» سردار معاویه دستور داد هرچه روستا بود ویران و درختان را ریشهکن کنند. چهارهزار تن را به بردگی گرفتند. سپس سمرقند بود که سی هزار تن دیگر را به بردگی تازیان داد.
سال ۶۴ قمری. مرگ یزید بن معاویه. قیام مردم ری به رهبری «فرخان رازی». جنگ شدید و کشته شدن فرخان.
سال ۸۸ قمری. شهر «بیکند» در فراسوی رود جیهون با خاک یکسان شد. همه کشته شدند و یا به بردگی رفتند. «قتیبت بن مسلم» چند بار با مردم بخارا که از اسلام برگشتهاند جنگ میکند و سرانجام حکم میدهد هر ایرانی نیمی از خانه خود را با عربها تقسیم کند تا همیشه مردم بخارا زیر نظر باشند.
سال ۹۴ قمری. نوروز. قم. جمکران. در ناحیه «ابرشتگان» دو سرکرده عرب به نام عبدالله و احوص از سوی دهدار ایرانی «یزدان فادار» پیشواز و پزیرایی میشوند. روستای جمکران به ایشان و قوم و قبیله شان، موقت واگزار میگردد. همه گونه فرش و ظرف و ابزار، و رمههای گوسفند و اسب و گاو، و وسایل کشاورزی به عربها بخشیده میشود. اما آنها همیشه متوقع و زیادهخواه هستند. پس از درگزشت دهقان آنجا «یزدان فادار» و رفتارهای زننده و ستمگرانه تازیان اشغالگر، فرزندان دهقان و دیگر روستاییان به ستوه آمدهاند. اهالی جمکران به یکدیگر میگویند: ــ اگر این قوم عرب، بر این شوکت و دولت بمانند، بدین ناحیه غلبه میکنند و زمام اختیار را از دست ما میکشند. اگر تدارکی نکنیم و فرصت را غنیمت نشمریم، هلاک میشویم و برمیافتیم.
عبدالله نامه بومیان جمکران را میخواند: ــ ما شما را نمیخواهیم و مایل نیستیم که عربها در زادگاه ما اقامت داشته باشند. از اینجا بیرون بروید!
عربها با وقاحت و پررویی نمیپزیرند. مردم و به ویژه بچهها به هرگونهای که میتوانند مایه تحقیر و خواری تازیان را فراهم میکنند. سرانجام عربها یک هفته مهلت میخواهند تا املاک غصب شده را برگردانند.
جمکران. شب یلدا. مردم پس از جشن و سرور، در نیمههای شب به خوابی سنگین فرو رفتهاند. به دستور دو سرکرده عرب، صاحبان جمکران را که چهار برادر بودند، سر میبرند و بقیه بزرگان را نیز قتل عام میکنند. فردای یلدا مردم جمکران یا مسلمان میشوند و یا از آنجا میگریزند. سرکردهها بقیه قبیله و خویشاوندان خویش را به یادگار جمشیدشاه (جمکران) فرا میخوانند و انجا را قبضه میکنند.
گروهی از اعراب راه گیلان و گرگان را در پیش میگیرند. سلمان و ابوهریره این گروه را همراهی میکنند.
سال ۳۵ هجری. کشته شدن عثمان. یکی از کسانی که در کشتن خلیفه دست داشت، اسیری ایرانی به نام «گیسان» بود.
سال ۳۷ هجری قمری. خلافت علی. محاصره نیشابور و تسلیم مردم نیشابور و مرو. و قرارداد صلح با «خلیدبن قره الیربوعی» فرستاده خلیفه چهارم. شورش در اهواز و فارس و خودداری مردم از پرداخت مالیات. سرکوب اهوازیان از سوی «معقل» و فارسیان و کرمانیان از سوی «زیاد بن ابیه». مقاومت خونین مردم شوشتر و خودکشی همگانی آنان برای آنکه به دست اعراب نیفتند و به بردگی نروند.
* نامه حسین بن علی به فرماندار ری: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر؛ و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است؛ ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. [حاج شیخ عباس قمی: سفینه البحار و مدینه الحکام و آثار ؛ رویه ۱۶۴]
سال ۴۱ قمری. خلافت معاویه. شورش هرات و بادغیس و پوشنگ. ویرانی پرستشگاه «نوبهار» بلخ به دست تازیان.
* بخشنامه محرمانه معاویه به «زیاد بن ابیه»: ۱. عجمها را باید به شدت خوار و ذلیل کرد. آنها باید به کارهای سخت و پست گماشته شوند. ۲. عجمها باید در فقر و فشار شدید اقتصادی باشند و حق تصدی مشاغل مهم نظامی و سیاسی را ندارند. ۳. عجمها باید در خط مقدم جبههها سپر دفاعی عربها باشند. ۴. عجمهای مسلمان حق امامت در نماز را ندارند و عربها نمیتوانند به آنها اقتدا کنند. ۵. عجمهای مسلمان حق ازدواج و ارث از عربها را ندارند اما عربها میتوانند زن عجمی بگیرند و از عجمها ارث ببرند. من خبر دارم که عمربن خطاب تصمیم داشته فرمانی مبنی بر قتل عام عجمها بنویسد اما تو به او گفتی: «این کار را نکن زیرا بیم دارم که علی بن ابیطالب، عجمها و موالی را که تعدادشان بسیار زیاد است، به یاری خواند». اگر تو عمر را از تصمیمش باز نمیداشتی، سنت عجم کشی امروز شایع و رایج بود. آنها آفت دین هستند...
نوروز ۵۴ قمری. خاک بخارا به خون کشیده شد. «عبیداله زیاد» سردار معاویه دستور داد هرچه روستا بود ویران و درختان را ریشهکن کنند. چهارهزار تن را به بردگی گرفتند. سپس سمرقند بود که سی هزار تن دیگر را به بردگی تازیان داد.
سال ۶۴ قمری. مرگ یزید بن معاویه. قیام مردم ری به رهبری «فرخان رازی». جنگ شدید و کشته شدن فرخان.
سال ۸۸ قمری. شهر «بیکند» در فراسوی رود جیهون با خاک یکسان شد. همه کشته شدند و یا به بردگی رفتند. «قتیبت بن مسلم» چند بار با مردم بخارا که از اسلام برگشتهاند جنگ میکند و سرانجام حکم میدهد هر ایرانی نیمی از خانه خود را با عربها تقسیم کند تا همیشه مردم بخارا زیر نظر باشند.
سال ۹۴ قمری. نوروز. قم. جمکران. در ناحیه «ابرشتگان» دو سرکرده عرب به نام عبدالله و احوص از سوی دهدار ایرانی «یزدان فادار» پیشواز و پزیرایی میشوند. روستای جمکران به ایشان و قوم و قبیله شان، موقت واگزار میگردد. همه گونه فرش و ظرف و ابزار، و رمههای گوسفند و اسب و گاو، و وسایل کشاورزی به عربها بخشیده میشود. اما آنها همیشه متوقع و زیادهخواه هستند. پس از درگزشت دهقان آنجا «یزدان فادار» و رفتارهای زننده و ستمگرانه تازیان اشغالگر، فرزندان دهقان و دیگر روستاییان به ستوه آمدهاند. اهالی جمکران به یکدیگر میگویند: ــ اگر این قوم عرب، بر این شوکت و دولت بمانند، بدین ناحیه غلبه میکنند و زمام اختیار را از دست ما میکشند. اگر تدارکی نکنیم و فرصت را غنیمت نشمریم، هلاک میشویم و برمیافتیم.
عبدالله نامه بومیان جمکران را میخواند: ــ ما شما را نمیخواهیم و مایل نیستیم که عربها در زادگاه ما اقامت داشته باشند. از اینجا بیرون بروید!
عربها با وقاحت و پررویی نمیپزیرند. مردم و به ویژه بچهها به هرگونهای که میتوانند مایه تحقیر و خواری تازیان را فراهم میکنند. سرانجام عربها یک هفته مهلت میخواهند تا املاک غصب شده را برگردانند.
جمکران. شب یلدا. مردم پس از جشن و سرور، در نیمههای شب به خوابی سنگین فرو رفتهاند. به دستور دو سرکرده عرب، صاحبان جمکران را که چهار برادر بودند، سر میبرند و بقیه بزرگان را نیز قتل عام میکنند. فردای یلدا مردم جمکران یا مسلمان میشوند و یا از آنجا میگریزند. سرکردهها بقیه قبیله و خویشاوندان خویش را به یادگار جمشیدشاه (جمکران) فرا میخوانند و انجا را قبضه میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر