از: امیدعطایی فرد
از دیگر هنرهای استاد بزرگ «رسام ارژنگی»، سرودههای دلنشین اوست که در زمینههای عاشقانه، میهنانه، مردمانه (اجتماعی ـ انتقادی) و غیره میباشد. وی در دیباچه دیوان اشعارش که در سال ۱۳۳۳ به چاپ رسید اشاره میکند که از پانسد سال پیش به این طرف، همه نیاکانش نقاش و پیکرتراش بوده و اغلب، طبع شعر داشتهاند. اما دریغ که از آن سرودهها چیزی به جای نماند. خوشبختانه شعرهایی از استاد رسام ارژنگی که به مناسبتهای گوناگون سروده شده، در دسترس است که از گونهي میهنیاش یاد میکنیم:* چوبة دار ثقتالاسلام (تفلیس، ۱۳۳۰ قمری/ یادبود کشتگان مشروطه) * شاه عباس صنعت دوست (۱۳۰۵ خورشیدی) * به روان عارف (تبریز،۱۳۱۲/ یادبود عارف قزوینی) * کاخ داریوش (تخت جمشید، ۱۳۱۲) * پرتو قمر (تبریز،۱۵ اسفند۱۳۱۲/ ستایش قمرالملوک وزیری) * سربازان میهن (۱۳۱۹/ اپرا در یک پرده) * شبگیر سوم شهریور بیست (۱۴ شهریور ۱۳۲۰/ درباره اشغال ایران به دست روس و انگلیس) * سوم شهریور ۱۳۲۰ (۱۱ مهر ۱۳۲۰/ نکوهش ایرانیان از برای رسوایی اشغال کشور) * پرستشگاه ایران (۱۲ دی ۱۳۲۰) * شیر اسیر (۱۳۲۱/ نکوهش دشمنان ایران از برای تبعید پهلوی اول) * ناله مام میهن (۲۳ فروردین ۱۳۲۲) * پیام هممیهنان به نادر افشار (۱۵ خرداد ۱۳۲۲) * مهد زرتشت: آذربایگان (۲۲ آذر ۱۳۲۴/ نکوهش پان ترکیسم) * ۲۱ آذر (۱۶ دی ۱۳۲۵/ به یادبود نجات آذربایجان از چنگ تجزیهطلبان) * ای تبریز (۱۳۲۶/ ستایش میهنپرستان تبریز و هنرهای این شهر) * بهار شاه (۱۳۲۷/ شادباش نوروزی به پهلوی دوم ) * ۱۵ بهمن ۲۷ (هفدهم بهمن ۱۳۲۷/ شکرانه رهایی پهلوی دوم از تیراندازی) * جشن سده (۱۳۲۷/ بزرگداشت آیین کهن ایرانی) * سرباز ایرانی (۱۳۲۸/ ستایش پاسداران ایران زمین) * پیام من به مام میهن (۱۳۳۰) * پنجاه سال چپاول (۱۳۳۰/ نکوهش شرکتهای نفتی) * دیوان بلخ لاهه (۱۵ تیر ۱۳۳۰/ نکوهش دیوان لاهه در هواداری از شرکت نفت انگلیس) * زنده جاویدان (۱۳۳۰ / ستایش فردوسی) * خرس و روباه (۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۱/ نکوهش روس و انگلیس) * یعقوب دلاور (۱۳۳۱/ ستایش یعقوب لیث صفاری) * وطن تو (۱۳۳۲) * پاسخ بابک به خلیفه (۱۳۳۲/ ستایش مرگ دلاورانه بابک خرمدین).
آنچه که مایه درس و آموزش جوانان آذری میبایست باشد، ایرانگرایی و پارسیدوستی استاد رسام ارژنگی، این فرزند دلاور و پر تب و تاب تبریزیست. وی در شعر «مردم بیچاره ایران» با یادکرد از سرداران آذربایجان، از ایرانیان میپرسد:
کشور ایران! تو را یک نادر افشار نیست؟
همچو اسماعیل شه، یک سرور و سالار نیست؟
در همه کشور دو تن چون باقر و ستار نیست؟
زندگانی اینچنین آلوده با ننگ، عار نیست؟
{نگاره نادرشاه/ استاد رسام ارژنگی}
و در شعر دیگری (ایران از این بدبختیها زیاد دیده) میسراید:همچو اسماعیل شه، یک سرور و سالار نیست؟
در همه کشور دو تن چون باقر و ستار نیست؟
زندگانی اینچنین آلوده با ننگ، عار نیست؟
{نگاره نادرشاه/ استاد رسام ارژنگی}
زادة ایران نبایستی که گردد ناامید
زانکه گاهی درد دیده، گاه درمان دیده است
ای جوانان، کار باید کرد، کار سودمند
کشور بدبخت ما بسیار خسران دیده است
تا به کی همچون زنان بر خود آرایش دهید
مرد آن باشد که جنگ و خون و میدان دیده است
دختران پیش ما بودند چون «گـُردآفرید»
مام ایران جانفشانیها از آنان دیده است
رسام ارژنگی یک روشنفکر به معنای راستین بود که همة دشواریها و نارساییها را به گردن حکومت نوپای پهلوی نمیانداخت، بلکه بار امانت را بر دوش مردم ایران میدانست. به جای غرق شدن در بنگ و الکل و سرودن یاوه و اداهای روشنفکرنمایانه، بسی رنج و همت داشت تا به یاری هنرهای بیمانندش، آرمانهای ایرانی را بگستراند؛ نه آنکه در کالبد جوانان ایران، زهر جهانوطنی را تزریق کند. در پایان به دو سروده دیگرش مینگریم:زانکه گاهی درد دیده، گاه درمان دیده است
ای جوانان، کار باید کرد، کار سودمند
کشور بدبخت ما بسیار خسران دیده است
تا به کی همچون زنان بر خود آرایش دهید
مرد آن باشد که جنگ و خون و میدان دیده است
دختران پیش ما بودند چون «گـُردآفرید»
مام ایران جانفشانیها از آنان دیده است
گرگ نادان
ما بسان گرگ نادان جان هم افتاده ایم
اختیار دوستان بر دست دشمن داده ایم
خویش را آزاد میخواهیم در آزار خلق
ادعا داریم: ما وارسته و آزاده ایم
تا فریب دشمن دیرینه ی خود خورده ایم
بر فنای میهن و ملت همه آماده ایم
در نهاد مردم ما نیست حس انتقام
دوستی با دشمنان کردیم از بس ساده ایم
کی تمیز و نیک و بد این چشم مست ما دهد
ما که خود بین ستمکاریم و مست باده ایم
در سخن فرزند ایرانیم پاکان جهان
در عمل بر دیو و بر اهریمن و دد زاده ایم
ما هزاران گرسنه داریم در ایران خویش
سفره خود را برای دیگران بگشاده ایم
خائن و خادم یکی در چشم خواب آلود ماست
ما بنای داد بر روی غرض بنهاده ایم
در نبرد ناتوانان همچو شیران نریم
رزمگاه زورمندان چون شغال ماده ایم
نیست ایمان و عقیده در دل ناپاک ما
گه سر میز قمار و گه بر سجاده ایم
شاه فرزانه هزاران پند بر ما میدهد
ما بسان پیکر بی جان ولی ایستاده ایم
درس ایران دوستی از پیشوا باید گرفت
او بود آزاده «رساما» نه ما آزاده ایم
(امرداد 1321)
پرستشگاه ما ایران
چو رستم در نبرد زندگانی جنگ باید کرد
جهان را از برای تنگ چشمان، تنگ باید کرد
فریب چاپلوسی های بیگانه نشاید خورد
چو آهن جا برای خود درون سنگ باید کرد
مرا ترک و تو را تاتار می خوانند دشمن ها
در این روز سیه آواز هم آهنگ باید کرد
جدائی در میان ملت ایران بیندازند
خردمندا بسی پرهیز زین نیرنگ باید کرد
فروشد هر که میهن را به سیم و زر بیگانه
سر او را بسان مار زیر سنگ باید کرد
نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین
ز بهر نام پاک خود فرار از ننگ باید کرد
چه تبریزی چه تهرانی چه شیرازی چه کرمانی
همه بر پیکر خود جامه یکرنگ باید کرد
پرستشگاه ما ایران بود ما جمله سربازانش
هر آن کس دشمن وی شد به دار آونگ باید کرد
چه شد آن شیر مردان باقر و ستار تبریزی
همیشه پیروی از آن دو با فرهنگ باید کرد
گر این چرخ کج بنیاد با ما سرکشی سازد
به زیر پای او را رام همچون خنگ باید کرد
کشد گر دشمن بد خواه لشگر از برای ما
ورا از کشور خود دور صد فرسنگ باید کرد
نخواهی گر به زیر پنجه بیدادگر مردن
بسان شاهباز او را به زیر چنگ باید کرد
نباشد کس چو پیشاهنگ با کفش و کله رسام
دل و جان و خرد را پیش آهنگ باید کرد
(۱۲دی۱۳۲۰)
آذریهای اصیل و حلالزاده هرگز این بزرگان میهنپرست و اهل فرهنگ و ادبشان را فراموش نخواهند کرد: احمد کسروی تبریزی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، محمدامین ریاحی خویی، بهمن سرکاراتی، ژاله آموزگار، محمدعلی سجادیه و...اختیار دوستان بر دست دشمن داده ایم
خویش را آزاد میخواهیم در آزار خلق
ادعا داریم: ما وارسته و آزاده ایم
تا فریب دشمن دیرینه ی خود خورده ایم
بر فنای میهن و ملت همه آماده ایم
در نهاد مردم ما نیست حس انتقام
دوستی با دشمنان کردیم از بس ساده ایم
کی تمیز و نیک و بد این چشم مست ما دهد
ما که خود بین ستمکاریم و مست باده ایم
در سخن فرزند ایرانیم پاکان جهان
در عمل بر دیو و بر اهریمن و دد زاده ایم
ما هزاران گرسنه داریم در ایران خویش
سفره خود را برای دیگران بگشاده ایم
خائن و خادم یکی در چشم خواب آلود ماست
ما بنای داد بر روی غرض بنهاده ایم
در نبرد ناتوانان همچو شیران نریم
رزمگاه زورمندان چون شغال ماده ایم
نیست ایمان و عقیده در دل ناپاک ما
گه سر میز قمار و گه بر سجاده ایم
شاه فرزانه هزاران پند بر ما میدهد
ما بسان پیکر بی جان ولی ایستاده ایم
درس ایران دوستی از پیشوا باید گرفت
او بود آزاده «رساما» نه ما آزاده ایم
(امرداد 1321)
پرستشگاه ما ایران
چو رستم در نبرد زندگانی جنگ باید کرد
جهان را از برای تنگ چشمان، تنگ باید کرد
فریب چاپلوسی های بیگانه نشاید خورد
چو آهن جا برای خود درون سنگ باید کرد
مرا ترک و تو را تاتار می خوانند دشمن ها
در این روز سیه آواز هم آهنگ باید کرد
جدائی در میان ملت ایران بیندازند
خردمندا بسی پرهیز زین نیرنگ باید کرد
فروشد هر که میهن را به سیم و زر بیگانه
سر او را بسان مار زیر سنگ باید کرد
نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین
ز بهر نام پاک خود فرار از ننگ باید کرد
چه تبریزی چه تهرانی چه شیرازی چه کرمانی
همه بر پیکر خود جامه یکرنگ باید کرد
پرستشگاه ما ایران بود ما جمله سربازانش
هر آن کس دشمن وی شد به دار آونگ باید کرد
چه شد آن شیر مردان باقر و ستار تبریزی
همیشه پیروی از آن دو با فرهنگ باید کرد
گر این چرخ کج بنیاد با ما سرکشی سازد
به زیر پای او را رام همچون خنگ باید کرد
کشد گر دشمن بد خواه لشگر از برای ما
ورا از کشور خود دور صد فرسنگ باید کرد
نخواهی گر به زیر پنجه بیدادگر مردن
بسان شاهباز او را به زیر چنگ باید کرد
نباشد کس چو پیشاهنگ با کفش و کله رسام
دل و جان و خرد را پیش آهنگ باید کرد
(۱۲دی۱۳۲۰)
۱ نظر:
درود، نوشتار بسیار خوبی بود... در ضمن امیدوارم روزی تمام آذری ها پی ببرند که از نظر نژادی ترک نیستند، بلکه ایرانی های اصیل هستند.
خواهشمندم سری هم به وبلاگ من درباره حکایت مختصر یک جوان ایرانی در آلمان نازی بزنید.
http://hitlerism.blogfa.com/
ارسال یک نظر