۱۳۸۷/۰۸/۱۸

حافظ مهرآیین (بخش ۱۱)


م.ص. نظمی افشار
حجاب
    در حديثي نبوي منقول است كه خداوند هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت در راه ذاهب دارد(انَ للهَ سَبعِن اَلفِ حِجابا مِن نور و ظُلمته) و چنانكه شخص هفتاد سال عمر نمايد و از پانزده سالگي كه تكاليف شرعي بر او واجب مي‌شود به عبادت پردازد هر سال بيش از هزار حجاب در پيش دارد. سالك بايد پرده‌ها و حجاب‌ها پاره كند، سدها شكند، از نقش‌ها نفريبد و از مشكلات طريقت نهراسد. (شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 24). 
در شرح زندگي مقنع كه در حدود سال 160 قمري در ماوراالنهر دعوي پيغمبري و خدايي كرد آمده كه: مقنع همواره نقابي از طلاي ناب يا به قول ديگر پرند سبز بر روي مي‌كشيد تا پيروانش از نور چهره و تابش سيمايش در گزند نباشند، مخالفان او مي‌گويند كه وي كراهت منظر و چهر مكروه خود را بدان وسيله مي‌پوشانيد. «حبيبي» نويسندة «تاريخ افغانستان» در اين باره نظر مي‌دهدكه: بعيد نيست كه اين روي‌پوش او تقليدي باشد از ”پنام“(بر وزن كلام) زردشتي كه موبدان روبندي را با اين نام در مراسم ديني خود بر روي مي‌كشيدند تا به آتش مقدس، نفس و بخار دهن نرسد. شهيد بلخي در اين باره سروده است:
بتا نگارا، از چشم بد بترس همي/ چرا نداري با خويشتن همي تو پنام
(غزل شمارة 41)
اي شاهدِ قدسي كه كشد، بندِ نقابت؟/ وي مرغِ بهشتي كه دهد دانه و آبت؟
 (غزل شمارة 124)
ز مُلك تا ملكوتش حجاب بردارند/ هر آنكه خدمتِ جامِ جهان‌نما بكند
 (غزل شمارة 195)
حجابِ راه تويي حافظ ازميان برخيز/خوشاكسي‌كه در اين راه بي حجاب رود
پرده
(غزل شمارة 19)
دلم ز پرده برون شد كجايي اي مطرب
بنال هان كه از اين پرده كار ما به نواست
 (غزل شمارة 58)
راز درون پرده چه داند فلك خموش/اي مدعي نزاع تو با پرده‌دار چيست
 (غزل شمارة 74)
ساقي بيا كه يار ز رخ پرده بر گرفت
كار چراغ خلوتيان باز درگرفت
آن شمع سرگرفته دگرچهره برفروخت
وين پير سالخورده جواني ز سرگرفت
آن عشوه داد عشق‌كه مفتي ز ره برفت
وآن لطف كرد دوست كه دشمن حذرگرفت
بار غمي كه خاطر ما خسته كرده بود
عيسي دمي خدا بفرستاد و برگرفت
(غزل شمارة 106)
ساقيا جام ميم ده كه نگارندة غيب/نيست معلوم كه در پردة اسرار چه كرد
 (غزل شمارة 107)
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي/غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
(غزل شمارة 110)
دوستان دختر رز توبه ز مستوري كرد/    شد برِ محتسب و كار به دستوري كرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاك كنيد/تا نگويند حريفان كه چرا دوري كرد
 (غزل شمارة 126)
ما از برونِ در شده مغرور صد فريب/ تا خود درون پرده چه تدبير مي‌كنند
 (غزل شمارة 129)
چو پرده‌دار به شمشير مي‌زند همه را/    كسي مقيمِ حريمِ حرم نخواهد ماند
 (غزل شمارة 133)
هر كه شد محرمِ دل در حرمِ يار بماند    /وانكه اين كار ندانست در انكار بماند
اگر از پرده برون شد دلِ من عيب مَكُن/شكرِ ايزد كه نه در پردة انكار بماند
 (غزل شمارة 134)
حالي درونِ پرده بسي فتنه مي‌رود/ تا آن زمان كه پرده درافتد چه‌ها كنند
مي خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب/بهتر ز طاعتي كه به رويِ ريا كنند
 (غزل شمارة 138)
كس چو حافظ نكشيد از رخِ انديشه نقاب
تا سرِ زلفِ عروسانِ سخن شانه زدند
استاد مسعود فرزاد در شرح مغني‌نامة حافظ مي‌نويسد:”... انسان از يك طرف طالب آن است كه پايدار باشد و از طرف ديگر ناپايدار ساخته شده و در اين امر از خود اختياري نداشته است. عقلِ انسان مي‌كوشد علت اين تضاد را كه در واقع عبارت از راز هستي است پيدا كند ولي راز همواره خود را در پس پردة ابهام و دور از دسترس عقلِ بشري پنهان مي‌كند“.
 (غزل شمارة 171)
مُردم در اين فراق و در آن پرده راه نيست/يا هست و پرده‌دار نشانم نمي‌دهد
 (غزل شمارة 206)
به جانِ دوست كه غم پرده بر شما ندرد/گر التفات بر الطافِ اهلِ راز كنيد
 (غزل شمارة 233)
دركارِ گلاب و گل، حكمِ ازلي اين بود
كاين شاهدِ بازاري، وان پرده نشين باشد
فروغيِ بسطامي مي‌فرمايد:
مردان خدا پردة پندار دريدند    / يعني همه جا غيرِ خدا هيچ نديدند
سهام‌الدولة بجنوردي رجل معروف عهد ناصري در جريان يكي از سفرهايش به شهرِ مشهد مقدس در مسير راه، شبي به مكاشفه‌اي مي‌پردازد كه موضوع آن با درك عرفاي ايراني از مفهوم واژة پرده در ارتباط است، او مي‌نويسد: ”... در اول شب جمعي را ديدم در حركتند، بعضي از مشرق به مغرب و بعضي از مغرب به مشرق، زماني دراز متحير و متفكر اين مطلب بودم كه اين سرگرداني از چه خواسته و طالب و مطلوب كيست؟ ناگاه:
سروش غيبم به گوش گفت پنهاني/    چه حيرت است تو را با همه پريشاني
در جواب گفتم: مي‌دانم ”همه كس طالب يارند چه هشيار و چه مست“ . ليكن طلب اين نوع عوام كوركورانه است. گفت: تفاوت ندارد. مقصود خدا آمد، اينها همه راه است“.
گفتم:كاشكي پرده برافتادي ازآن منظر حسن/تا همه خلق ببينند نگارستان را
گفت: اين امكان ندارد. آنوقت طالب و مطلوب يكي خواهد شد. در صورت بي‌پردگي احتياج از ميان خواهد رفت و عالم كثرت مبدل به وحدت خواهد گرديد و نظام عالم بر هم خواهد خورد.(سفرنامة سهام‌الدولة بجنوردي. ص 145)
خاقاني شرواني سروده است:
بردار پرده از رخ و از ديده‌هاي ما/نوري كه عاريه است به خورشيد وا فرست
اين بيت در بخش نور نيز مورد استفاده قرار گرفته است ليكن اهميت آن در روشن شدن موضوع عرفان به حدي است كه يك بار ديگر هم در اين بخش از آن استفاده كردم.

هیچ نظری موجود نیست: