۱۳۸۶/۱۲/۰۳

الفبا و واژه های ایرانی (بخش ۱)


به نام خداوند جان و خرد

درباره خط پارسی (ایرانی) به این نکته ها باید نگریست:
۱. ایران بزرگ دارای قومهای گوناگون و بنابراین گویشها و واکهای مختلف بوده است.
۲. بسیاری از واکها و آواها دیگر به کار نمیرود اما حرف و نشانه اش به جا مانده؛ مانند: «خو» که در واژه هایی چون خواب و خواهر هنوز هست و باید چنین کلماتی را امروزه خاب و خاهر نوشت. کلماتی چون خره (تابش، خورشید) و ورنه (فره) در بنیاد از «خورنه» گرفته شده اند که در یکی واک «خ» و در دیگری واک «و» افتاده است.
۳. ما باید حرفهای زیادی را کم کم از الفبای ایرانی کنار بگزاریم. مانند همین «بگزاریم» که به جای «ذ» با «ز» آورده ام. پاره ای واژه ها با هردو (ز + ذ) نوشته میشود مانند: زغال یا ذغال. واک «ذ» در بسیاری از موارد به «د» تبدیل شده؛ مانند: بوذ/ بود. یا واک «ط» که دیگر مکانها را با آن نمینویسیم مانند: توس و تهران. طناب همان تناب (تنیده شده) است و تنیدن را طنیدن نمینویسیم!
۴. اگر به پارسی نویسی و دوری از تازی نویسی روی آوریم نیازی نیست که واکهای: ظ و ض و ع و ث و غیره را به کار ببریم. به جای ظهر مینویسیم: نیمروز و به جای مریض مینویسیم: بیمار و...
۵. بسیاری از لغتهای تازی معرب و از ریشه ی ایرانی هستند مانند همین کلمه «لغت» که از لوگوی آریایی گرفته شده است.
۶. همه ی واژه ها باید با الفبای ایرانی نوشته شود مانند: موسا (به جای موسی)، اصلن (به جای اصلاً / البته چه بهتر واژه ی «هرگز» را به کار برد)، الاهی (به جای الهی) و...
۷. میبایست از دگردیسی و تبدیل واکها به یکدیگر آگاه بود. در این باره به کتاب «سبک شناسی» ملک الشعرای بهار بنگرید

امید عطایی فرد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

امیدا!
بیشتر سره گرایان براین باورند که8 وات را باید از الفبه ی پارسی زدود: ث،ح،ص،ض،ط،ظ،ع و ق. در بایستگی زدایش 6 وات نخست هیچ پرسمانی نیست، ولی برسر دو وات جای لختی گفتگوی بیشتر است: ذ و غ.
الف)ذ:
نخست آن که «ذ» ریشه ای کهن در واژگان پارسی دارد، دودیگرآن که کمابیش نیازی به زدودن آن نیست چه اگر «گذاشتن» را بخواهیم به ریخت «گزاشتن» نوشت، بن اکنون آن را («گذار»)، باید به ریخت «گزار» نوشت که این خود واژه ای است دیگر با چمی دیگر: 1.گذاشتن: قراردادن 2.گزاردن: توختن، توزیدن، اداکردن، اجرا کردن(که امروزه در میان پارسی گویان به نادرستی «پیاده کردن» گفته می شود!!!)
ب)غ:
کمابیش همه ی سره گرایان ان را پارسی دانسته و واج/gh/ را بدان می نمایند، نمونه را: غو (فرهنگ عمید، واژه یاب)، غورباغه(همان)، غُرس(در چم استوار و محکم باشد؛ نه «قرص» درچم گرده که این یک واژه ای است تازی)و بساواژگان دیگر.
نیز میتوان از واژگان کهن پارسی دستان زد:غنودن.
ولی نکته این است که در میان همه ی سره گرایان برجسته، استاد میر شمس الدین ادیب سلطانی، بر این باور است که در پارسی باستان ایرانیان واج/gh/ را به ریخت «ق» تازی وامیگفته اند، پس باید«ق» راپارسی انگاشت...

پ) سرانجام این بنده ی کهین بر این باور است که اگر همان الفبه پارسی کنونی بدون آن 8 وات نامبرده را به کار ببریم کمابیش دبیره ی پارسی بسیار ساده تر و سوده تر شده و بسیاری از دشواریها زدوده و بسیاری از پرسمانها گشوده خواهد آمد.