خوانندگان ارجمند، در پی درج مقاله ای گمراه کننده از مرتضا ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی) در وبلاگ روزنامک به نکاتی درباره این مقاله اشاره کردم که مورد هتاکی و سپس حذف نقد من از سوی مدیر روزنامک (مسعود.ل) که دارای اخلاق روزنامه نگاری نیست، قرار گرفت. برای آگاهی شما نقد سانسورشده ی خود را فرستاده ام تا به داوری بنشینید. / امید عطایی فرد
۱. خودکشی کیخسرو نه به سبب بن بست سیاسی بلکه برای برداشتن واپسین گامی بود که در عرفان ایرانی : فنا در راه حق خوانده میشود. و هیچ ربطی به فلسفه سیاسی ندارد. (بنگرید به : عرفان در ایران باستان/ دکتر کیایی نژاد/ انتشارات عطایی) به راستی چطور ممکن است کسی که به پایه پیامبری و دیگر مدارج والا رسیده، به بن بست برخورد کند؟ کیخسرو میتوانست بدون خودکشی هم از تخت پایین بیاید. همان کاری که لهراسپ انجام داد و خود در سالهای پایانی عمرش در آتشکده نوبهار معتکف شد. قبل از کیخسرو پادشاهان نیکویی چون فریدون و منوچهر نیز بوده اند که طبق منطق آقای ثاقبفر میبایست خودکشی میکردند!! بخصوص که کار فریدون در کشتن زهاک، بزرگتر از کارهای کیخسرو بود.
خودکشی کیخسرو جای تردید دارد: به موجب دینکرد کیخسرو به نهانگاهی منتقل شد و آنجا تا رستاخیز تن وی بی مرگ خواهد ماند. (حکمت خسروانی، ص ۱۷۲). هاشم رضی مینویسد: کیخسرو در سلوک و تزکیه بدان مرحله رسیده بود که طباع تام یا فره وشی یا روان مینوی خود را در زمان حیات از تن بیرون برده و به جایگاه مینوی جاودانان و قدسیان، عروج و با آنان دیدار کند.
۲. اینکه نظارت زمینی تا انقلاب مشروطیت به فکر هیچ ایرانی نرسیده بود، بی پایه است. آیا رایزنی داریوش بزرگ و یارانش را فراموش کرده اید که درباره دو نظام دیگر: گروه سالاری (الیگارشی) و مردم سالاری (دموکراسی) در تاریخ هرودوت آمده است؟ پاسخ هوشمندانه داریوش هخامنشی به دوستانش، ایران را چندین سده ابرقدرت جهان نگه داشت. آیا در دوره اشکانیان که دو مجلس کهستان و مهستان مراقب شاهنشاه ایران بودند، شامل نظارت زمینی نمیشود؟!! مفهوم متاخر نظارت زمینی در غرب بیشتر در حد همان مفهوم مانده و باندهای قدرت و کارتلها اجازه نمیدهند آرای مردم بر ضد منافع آنان به جریان افتد. در جهان باستان به ویژه ایران، پادشاهی، تکامل جمهوری بوده! پیش از شهرنشینی، مردم روستایی یا کوچ نشین، با رای خود کدخدا یا رییس قبیله را برمیگزیدند اما با پیدایش شهرها و سپس کشور، نوع دیگری از حکومت اجتناب ناپذیر مینمود. دیگر اینکه با آمدن این مفهوم جدید چرا هنوز در اروپا شاهد نظامهای پادشاهی هستیم؟ زیرا روشنفکران یا مردم آنجا تعارضی میان دموکراسی و پادشاهی نمیبینند. ایراد من به ثاقبفر در تهمت فساد سیاسی به زرینترین بخش تاریخ میهنم است. ایشان بفرمایند در کشوری که یک سرش چین و سر دیگرش روم بود چگونه میشد نظارت زمینی یا همان جمهوریت کذایی را پیاده کرد؟ امروزه روز که ده ها جور بوق و کرنا داریم هنوز مردم دنیا نامزدهای ریاست جمهوری را به درستی نمیشناسند وای به آن زمان که بدون رادیو و تلویزیون و روزنامه و دیگر رسانه ها که چندسد میلیون ایرانی باید شجره نامه و کارنامه نامزدها به آگاهیشان میرسید. دیگر اینکه در همه ی کشورها ابزار فشار و مرجعی برای تعیین صلاحیت نامزدها وجود دارد. همین صافیها و فیلترها نظارت زمینی را هوایی میکند!!
۳. آیا آن نظام سیاسی در شهرک آتن (و نه کل یونان) براستی دموکراسی از نوع امروز بود؟!! زنان و بردگان حق رای نداشتند. و همین نظام نیمچه دموکراسی هم به نوشته«اومستد» و «گیرشمن»، ارمغان داریوش بزرگ به یونانیها بود. اگر دانشمندان ایرانی به نظریات سیاسی افلاتون و ارستو توجهی نشان نمیدهند به این دلیل است که فلسفه سیاسی و نظام کشورداری در ایران آریایی را کاملتر و بهتر میدانستند. ارستو که برده را افزار جاندار میدانست نمیتوانست مورد پسند ایرانیانی باشد که به آزادگی انسانها ارج مینهادند. مفهوم نظارت زمینی یعنی اینکه چند نفر یا گروه روی زمین به کارهای فرمانروا نظارت داشته باشند. هر کسی که از الفبای سیاست و کشورداری آگاهی داشته باشد میداند که مردم عوام قادر نیستند شبانه روز به کلیات و جزئیات کشورشان توجه و نظارت داشته باشند بلکه این وظیفه را نمایندگان و موکلان مردم بر عهده دارند. بنابراین در هیچ جای دنیا نظارت زمینی به آن معنی مورد نظر شما وجود ندارد و فرد یا نهادی خاص به این کار میپردازد. مردم انتخاب میکنند و نه نظارت. دیگر اینکه جناب ثاقبفر از یاد برده اند که «نظارت» با «دخالت» تفاوت دارد.
۴. کیخسرو نه با توس بلکه با فریبرز عموی خود بر سر تاج و تخت رقابت دارد و این اختلاف نظر از رویارویی گودرز و توس سرچشمه میگیرد. کیخسرو با گشودن دژ بهمن برتری و شایستگی خود را برای پادشاهی نشان میدهد. آیا همین آزمون نشانه نظارت زمینی نیست؟! (یک نوع شرط بندی میان توس و گودرز) آقای لقمان نه شما و نه آقای ثاقبفر تاریخ هرودوت را به درستی نخوانده اید. درباره این مفاهیم به قول شما «جدید» آمده که اتانس یکی از هفت یار داریوش بزرگ میگوید: پیشنهاد میکنم حکومت پادشاهی را کنار بگزاریم و مردم را صاحب اختیار سازیم چراکه در واقع نام و عنوان مردم و دولت یکی است. (ص ۲۱۸، ترجمه وحید مازندرانی). به خوانندگان پیشنهاد میکنم پاسخهای مگابیز و داریوش را بخوانند تا مجبور به بازگویی نشوم. من نیز مانند تمام جامعه شناسان و پژوهشگران بر این باورم که دادن دموکراسی به مردم نابالغ بسیار خطرناک است و نیاز به دوران گزار دارد. دیگر اینکه قدرتهای پشت پرده هستند که بر دموکراسی، نظارت زمینی دارند نه برعکس!!! و باز هم میگویم که با نگرش به پادشاهی های نوین اروپایی، دموکراسی میتواند هم با جمهوری و هم با پادشاهی بدون تعارض باشد.
۵. درباره بهرام گور و مساوات میان مردم و سپس ربط دادن آن به اصل نظارت زمینی و مشارکت مردم در حکومت، شما دچار سفسطه شده اید. مگر خودتان در کتاب «شاهنامه و فلسفه تاریخ ایران» نگفته اید که با مهربانیها و بخششهای همین بهرام گور، مردم بسیار ناسپاسیها کردند و کشور را به ورطه نابودی کشاندند؟ مردمسالاری یک سراب و دروغ است و در همه کشورهای بزرگ، گروه سالاری یا تک سالاری حکمفرماست. آیا در همان مثالی که از روستاییان آوردید، (و بر ضد دیدگاه خودتان است!!) مشارکت کذایی و برابری در حاکمیت، منجر به هرج و مرج نشد؟ فلسفه سیاسی ایران نه بر پایه مردمسالاری بلکه بر مبنای شایسته سالاری بوده است. شما که به عنوان یک جامعه شناس نیز مطرح هستید چرا از آن کتاب خودتان عقبگرد کرده و پارادوکس دموکراسی و استبداد را که از سوی نامی ترین جامعه شناسان معاصر مورد توجه قرار گرفته، نادیده می انگارید؟ مگر نه آنکه بارها در نظامی دموکراتیک مردم به رژیمی فاشیستی رای داده اند؟!
۶. درباره مشارکت ملی در شهریاری یا به قول آقای ثاقبفر: «نظارت زمینی» این نکته ها درخور نگرش است: گزینش زو (زاب) پسر تهماسپ و نیز کی قباد به پادشاهی و همچنین نخستین شاه ماد (دیاکو) از سوی مهستان (شورای بزرگان ایران) انجام گرفت. بهرام گور نیز با گزراندن یک آزمون خطرناک، شایسته پادشاهی دانسته شد.
۷. آیا ستایش افلاتون از فلسفه پادشاهی در ایران را فراموش کرده اید که نوشته : نمونه کامل حکومت پادشاهی را در ایران میتوان یافت. من درباره معایب و مسایل دموکراسی در کتابم (پادشاهی در استوره و تاریخ ایران، ص ۵۲ تا ۵۸ و نیز در گفتار نهم) نقل قولهایی از سپینوزا، برتراند راسل، فرانتس نویمن، اریک لیدمان، اریک فروم و غیره آورده ام. همچنین دیدگاه امیرشاپور زندنیا درباره دو گونه دولت در ایران (دودمانی و پادشاهی) بسیار درخور توجه است. (ص ۶۵)
۸. در گفتار پنجم کتابم (شاه و موبد) از موازنه قدرت میان دو نهاد دولتی و دینی در ایران سخن گفته ام. آن نظارت زمینی که شما منکر هستید، از سوی موبدموبدان که قاضی القضات نیز به شمار میرفت، انجام میگرفت. در کتاب «تاج» آمده دو بار در سال بار عام داده میشد و با حضور «بزرگ موبدان» و «بزرگ دبیران» به شکایات مردم رسیدگی و اگر شاه مقصر بود، محکوم میشد.
۹. در کل و نه مطلق، همه نویسندگان و مورخان کهن از روش سیاسی و کشورداری و مردم داری شاهان ایران ستایشها کرده اند که خود کتابی جداگانه میشود.
۱۰. درباره ناپدید شدن کیخسرو این روایت را نیز نمیتوان از دیده به دور داشت که کیخسرو: افراسیاب را کشت و خود به کنگ دژ شد و پادشاهی رابه لهراسپ داد. (بن دهش، ص ۱۴۰) کیخسرو در رده جاودانان و زندگان است (بنابراین نمیتوانسته خودکشی کرده باشد) و در رستاخیز سوار بر کنگ دژ کیهانی خود بازمیگردد. (شگفتیهای باستانی ایران، ص ۳۲۴)
۱۱. ايرج و سياوش، با وجود دلاوري بي همتاي خود، در برابر بدي مقاومتي نمي کنند و مسووليتي در برابر کشور و مردم ايران براي خود نمي شناسند/ ثاقیفر
این دیدگاه نادرست است. سیاوش داوطلبانه به پیکار با افراسیاب میشتابد و چون دشمن آشتی میجوید با رایزنی موبدان و رستم آن را میپذیرد. هر دو پهلوان یعنی رستم و سیاوش مخالف پیمان شکنی کاووس و نبرد بیهوده با دشمن هستند. در مهریشت آمده که پیمان با حتا دشمن نیز باید محترم شمارده شود و دیدگاه آقای ثاقبفر بسیار عجیب و غریب است. زیرا ایشان متوجه شرایط و ضرورتها نیستند. سیاوش نمیتوانست به روی کاووس و سودابه شمشیر بکشد. کردار سیاوش نه بی مسئولیتی بلکه بزرگترین فداکاری برای میهنش بود. او در آغاز نمیخواست در توران بماند بلکه قصد عبور به سرزمین دیگری داشت. سیاوش با یاران اندک خود هیچ بختی برای پیروزی در دل خاک دشمن نداشت و هوشیارانه و جوانمردانه میخواست از مرگ بیهوده ی یارانش جلوگیری کند. آیا امیرکبیر هم مسئولیتی در برابر کشورش احساس نمیکرد که بدون مقاومت اجازه داد رگش را بزنند؟!!
۱۲. ايرج به رغم اندرزهاي درست پدرش فريدون که بايد نيرو بسيج کند و به پيکار تور وسلم، برادران حسود و بدسگال و بدکردارش برود، به گرگ منشاني چون تور و سلم تسليم مي شود و ايران را بي پناه مي گذارد/ ثاقبفر
ایرج نیز نه با دشمن بلکه با برادرانش میخواست به مذاکره بپردازد و آنان تا آن زمان هنوز به ایران حمله نکرده بودند. ایرج میخواست با تدبیر، دل کینه ورشان ر ا به دام آورد و پیامبر نامه ی فریدون به برادرانش بود. فریدون به ایرج اندرز داده بود نه فرمان جنگ. کوتاه آمدن ایرج نیز به دلیل جلوگیری از برادرکشی و خونریزی بود وگرنه در آزمون فریدون (داستان دختران شاه یمن) ایرج در نبرد با اژدها از هردو برادرش دلیرتر بود. بی گمان اگر ایرج و سیاوش مانند کیخسرو پدرشان به دست دشمن کشته میشد به خونخواهی میپرداختند.
۱۳. آقای ثاقبفر آیا آن نظامی که مورد نکوهش شماست تا این اندازه انعطاف نداشته که کاووس در زمان حیات خود، کیخسرو را به تخت بنشاند و خود کیخسرو نیز داوطلبانه کناره گیری کند و تخت را در میان شگفتی همگان به لهراسپ بسپارد؛ کسی که درجه چندان بالایی نداشت اما به دلیل خردمندی و اخلاق والایش به پادشاهی برگزیده میشود.
اگر اندکی روانشناسی بدانیم با نگرش به اشخاص نامدار و گمنامی که در جای جای این جهان زیستند و در اوج قدرت و ثروت، کناره جستند یا خودکشی کردند آنگاه دیگر این حرف غیرمنطقی را نخواهیم زد که خودکشی کیخسرو نشانه بن بست سیاسی و حکومتی بوده است. از سوی دیگر، بن بست فردی و آرمانی نیز در کار نبوده بلکه کیخسرو در جهت تکامل معنوی و عرفانی خواهان رسیدن به جهان مینویست. --------- امید عطایی فرد
* خوانندگان علاقمند را برای آگاهی بیشتر رجوع میدهم به کتابم: پادشاهی در استوره و تاریخ ایران/ امیدوارم این بحث بسیار بازتر و گسترده تر شود تا یک بار برای همیشه رای دادگاه تاریخ به سود نیاکانمان باشد./ پاینده باد ایران بزرگ
در این باره بخوانید
بهرام روشن ضمیر - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
نازنین متین - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
۱. خودکشی کیخسرو نه به سبب بن بست سیاسی بلکه برای برداشتن واپسین گامی بود که در عرفان ایرانی : فنا در راه حق خوانده میشود. و هیچ ربطی به فلسفه سیاسی ندارد. (بنگرید به : عرفان در ایران باستان/ دکتر کیایی نژاد/ انتشارات عطایی) به راستی چطور ممکن است کسی که به پایه پیامبری و دیگر مدارج والا رسیده، به بن بست برخورد کند؟ کیخسرو میتوانست بدون خودکشی هم از تخت پایین بیاید. همان کاری که لهراسپ انجام داد و خود در سالهای پایانی عمرش در آتشکده نوبهار معتکف شد. قبل از کیخسرو پادشاهان نیکویی چون فریدون و منوچهر نیز بوده اند که طبق منطق آقای ثاقبفر میبایست خودکشی میکردند!! بخصوص که کار فریدون در کشتن زهاک، بزرگتر از کارهای کیخسرو بود.
خودکشی کیخسرو جای تردید دارد: به موجب دینکرد کیخسرو به نهانگاهی منتقل شد و آنجا تا رستاخیز تن وی بی مرگ خواهد ماند. (حکمت خسروانی، ص ۱۷۲). هاشم رضی مینویسد: کیخسرو در سلوک و تزکیه بدان مرحله رسیده بود که طباع تام یا فره وشی یا روان مینوی خود را در زمان حیات از تن بیرون برده و به جایگاه مینوی جاودانان و قدسیان، عروج و با آنان دیدار کند.
۲. اینکه نظارت زمینی تا انقلاب مشروطیت به فکر هیچ ایرانی نرسیده بود، بی پایه است. آیا رایزنی داریوش بزرگ و یارانش را فراموش کرده اید که درباره دو نظام دیگر: گروه سالاری (الیگارشی) و مردم سالاری (دموکراسی) در تاریخ هرودوت آمده است؟ پاسخ هوشمندانه داریوش هخامنشی به دوستانش، ایران را چندین سده ابرقدرت جهان نگه داشت. آیا در دوره اشکانیان که دو مجلس کهستان و مهستان مراقب شاهنشاه ایران بودند، شامل نظارت زمینی نمیشود؟!! مفهوم متاخر نظارت زمینی در غرب بیشتر در حد همان مفهوم مانده و باندهای قدرت و کارتلها اجازه نمیدهند آرای مردم بر ضد منافع آنان به جریان افتد. در جهان باستان به ویژه ایران، پادشاهی، تکامل جمهوری بوده! پیش از شهرنشینی، مردم روستایی یا کوچ نشین، با رای خود کدخدا یا رییس قبیله را برمیگزیدند اما با پیدایش شهرها و سپس کشور، نوع دیگری از حکومت اجتناب ناپذیر مینمود. دیگر اینکه با آمدن این مفهوم جدید چرا هنوز در اروپا شاهد نظامهای پادشاهی هستیم؟ زیرا روشنفکران یا مردم آنجا تعارضی میان دموکراسی و پادشاهی نمیبینند. ایراد من به ثاقبفر در تهمت فساد سیاسی به زرینترین بخش تاریخ میهنم است. ایشان بفرمایند در کشوری که یک سرش چین و سر دیگرش روم بود چگونه میشد نظارت زمینی یا همان جمهوریت کذایی را پیاده کرد؟ امروزه روز که ده ها جور بوق و کرنا داریم هنوز مردم دنیا نامزدهای ریاست جمهوری را به درستی نمیشناسند وای به آن زمان که بدون رادیو و تلویزیون و روزنامه و دیگر رسانه ها که چندسد میلیون ایرانی باید شجره نامه و کارنامه نامزدها به آگاهیشان میرسید. دیگر اینکه در همه ی کشورها ابزار فشار و مرجعی برای تعیین صلاحیت نامزدها وجود دارد. همین صافیها و فیلترها نظارت زمینی را هوایی میکند!!
۳. آیا آن نظام سیاسی در شهرک آتن (و نه کل یونان) براستی دموکراسی از نوع امروز بود؟!! زنان و بردگان حق رای نداشتند. و همین نظام نیمچه دموکراسی هم به نوشته«اومستد» و «گیرشمن»، ارمغان داریوش بزرگ به یونانیها بود. اگر دانشمندان ایرانی به نظریات سیاسی افلاتون و ارستو توجهی نشان نمیدهند به این دلیل است که فلسفه سیاسی و نظام کشورداری در ایران آریایی را کاملتر و بهتر میدانستند. ارستو که برده را افزار جاندار میدانست نمیتوانست مورد پسند ایرانیانی باشد که به آزادگی انسانها ارج مینهادند. مفهوم نظارت زمینی یعنی اینکه چند نفر یا گروه روی زمین به کارهای فرمانروا نظارت داشته باشند. هر کسی که از الفبای سیاست و کشورداری آگاهی داشته باشد میداند که مردم عوام قادر نیستند شبانه روز به کلیات و جزئیات کشورشان توجه و نظارت داشته باشند بلکه این وظیفه را نمایندگان و موکلان مردم بر عهده دارند. بنابراین در هیچ جای دنیا نظارت زمینی به آن معنی مورد نظر شما وجود ندارد و فرد یا نهادی خاص به این کار میپردازد. مردم انتخاب میکنند و نه نظارت. دیگر اینکه جناب ثاقبفر از یاد برده اند که «نظارت» با «دخالت» تفاوت دارد.
۴. کیخسرو نه با توس بلکه با فریبرز عموی خود بر سر تاج و تخت رقابت دارد و این اختلاف نظر از رویارویی گودرز و توس سرچشمه میگیرد. کیخسرو با گشودن دژ بهمن برتری و شایستگی خود را برای پادشاهی نشان میدهد. آیا همین آزمون نشانه نظارت زمینی نیست؟! (یک نوع شرط بندی میان توس و گودرز) آقای لقمان نه شما و نه آقای ثاقبفر تاریخ هرودوت را به درستی نخوانده اید. درباره این مفاهیم به قول شما «جدید» آمده که اتانس یکی از هفت یار داریوش بزرگ میگوید: پیشنهاد میکنم حکومت پادشاهی را کنار بگزاریم و مردم را صاحب اختیار سازیم چراکه در واقع نام و عنوان مردم و دولت یکی است. (ص ۲۱۸، ترجمه وحید مازندرانی). به خوانندگان پیشنهاد میکنم پاسخهای مگابیز و داریوش را بخوانند تا مجبور به بازگویی نشوم. من نیز مانند تمام جامعه شناسان و پژوهشگران بر این باورم که دادن دموکراسی به مردم نابالغ بسیار خطرناک است و نیاز به دوران گزار دارد. دیگر اینکه قدرتهای پشت پرده هستند که بر دموکراسی، نظارت زمینی دارند نه برعکس!!! و باز هم میگویم که با نگرش به پادشاهی های نوین اروپایی، دموکراسی میتواند هم با جمهوری و هم با پادشاهی بدون تعارض باشد.
۵. درباره بهرام گور و مساوات میان مردم و سپس ربط دادن آن به اصل نظارت زمینی و مشارکت مردم در حکومت، شما دچار سفسطه شده اید. مگر خودتان در کتاب «شاهنامه و فلسفه تاریخ ایران» نگفته اید که با مهربانیها و بخششهای همین بهرام گور، مردم بسیار ناسپاسیها کردند و کشور را به ورطه نابودی کشاندند؟ مردمسالاری یک سراب و دروغ است و در همه کشورهای بزرگ، گروه سالاری یا تک سالاری حکمفرماست. آیا در همان مثالی که از روستاییان آوردید، (و بر ضد دیدگاه خودتان است!!) مشارکت کذایی و برابری در حاکمیت، منجر به هرج و مرج نشد؟ فلسفه سیاسی ایران نه بر پایه مردمسالاری بلکه بر مبنای شایسته سالاری بوده است. شما که به عنوان یک جامعه شناس نیز مطرح هستید چرا از آن کتاب خودتان عقبگرد کرده و پارادوکس دموکراسی و استبداد را که از سوی نامی ترین جامعه شناسان معاصر مورد توجه قرار گرفته، نادیده می انگارید؟ مگر نه آنکه بارها در نظامی دموکراتیک مردم به رژیمی فاشیستی رای داده اند؟!
۶. درباره مشارکت ملی در شهریاری یا به قول آقای ثاقبفر: «نظارت زمینی» این نکته ها درخور نگرش است: گزینش زو (زاب) پسر تهماسپ و نیز کی قباد به پادشاهی و همچنین نخستین شاه ماد (دیاکو) از سوی مهستان (شورای بزرگان ایران) انجام گرفت. بهرام گور نیز با گزراندن یک آزمون خطرناک، شایسته پادشاهی دانسته شد.
۷. آیا ستایش افلاتون از فلسفه پادشاهی در ایران را فراموش کرده اید که نوشته : نمونه کامل حکومت پادشاهی را در ایران میتوان یافت. من درباره معایب و مسایل دموکراسی در کتابم (پادشاهی در استوره و تاریخ ایران، ص ۵۲ تا ۵۸ و نیز در گفتار نهم) نقل قولهایی از سپینوزا، برتراند راسل، فرانتس نویمن، اریک لیدمان، اریک فروم و غیره آورده ام. همچنین دیدگاه امیرشاپور زندنیا درباره دو گونه دولت در ایران (دودمانی و پادشاهی) بسیار درخور توجه است. (ص ۶۵)
۸. در گفتار پنجم کتابم (شاه و موبد) از موازنه قدرت میان دو نهاد دولتی و دینی در ایران سخن گفته ام. آن نظارت زمینی که شما منکر هستید، از سوی موبدموبدان که قاضی القضات نیز به شمار میرفت، انجام میگرفت. در کتاب «تاج» آمده دو بار در سال بار عام داده میشد و با حضور «بزرگ موبدان» و «بزرگ دبیران» به شکایات مردم رسیدگی و اگر شاه مقصر بود، محکوم میشد.
۹. در کل و نه مطلق، همه نویسندگان و مورخان کهن از روش سیاسی و کشورداری و مردم داری شاهان ایران ستایشها کرده اند که خود کتابی جداگانه میشود.
۱۰. درباره ناپدید شدن کیخسرو این روایت را نیز نمیتوان از دیده به دور داشت که کیخسرو: افراسیاب را کشت و خود به کنگ دژ شد و پادشاهی رابه لهراسپ داد. (بن دهش، ص ۱۴۰) کیخسرو در رده جاودانان و زندگان است (بنابراین نمیتوانسته خودکشی کرده باشد) و در رستاخیز سوار بر کنگ دژ کیهانی خود بازمیگردد. (شگفتیهای باستانی ایران، ص ۳۲۴)
۱۱. ايرج و سياوش، با وجود دلاوري بي همتاي خود، در برابر بدي مقاومتي نمي کنند و مسووليتي در برابر کشور و مردم ايران براي خود نمي شناسند/ ثاقیفر
این دیدگاه نادرست است. سیاوش داوطلبانه به پیکار با افراسیاب میشتابد و چون دشمن آشتی میجوید با رایزنی موبدان و رستم آن را میپذیرد. هر دو پهلوان یعنی رستم و سیاوش مخالف پیمان شکنی کاووس و نبرد بیهوده با دشمن هستند. در مهریشت آمده که پیمان با حتا دشمن نیز باید محترم شمارده شود و دیدگاه آقای ثاقبفر بسیار عجیب و غریب است. زیرا ایشان متوجه شرایط و ضرورتها نیستند. سیاوش نمیتوانست به روی کاووس و سودابه شمشیر بکشد. کردار سیاوش نه بی مسئولیتی بلکه بزرگترین فداکاری برای میهنش بود. او در آغاز نمیخواست در توران بماند بلکه قصد عبور به سرزمین دیگری داشت. سیاوش با یاران اندک خود هیچ بختی برای پیروزی در دل خاک دشمن نداشت و هوشیارانه و جوانمردانه میخواست از مرگ بیهوده ی یارانش جلوگیری کند. آیا امیرکبیر هم مسئولیتی در برابر کشورش احساس نمیکرد که بدون مقاومت اجازه داد رگش را بزنند؟!!
۱۲. ايرج به رغم اندرزهاي درست پدرش فريدون که بايد نيرو بسيج کند و به پيکار تور وسلم، برادران حسود و بدسگال و بدکردارش برود، به گرگ منشاني چون تور و سلم تسليم مي شود و ايران را بي پناه مي گذارد/ ثاقبفر
ایرج نیز نه با دشمن بلکه با برادرانش میخواست به مذاکره بپردازد و آنان تا آن زمان هنوز به ایران حمله نکرده بودند. ایرج میخواست با تدبیر، دل کینه ورشان ر ا به دام آورد و پیامبر نامه ی فریدون به برادرانش بود. فریدون به ایرج اندرز داده بود نه فرمان جنگ. کوتاه آمدن ایرج نیز به دلیل جلوگیری از برادرکشی و خونریزی بود وگرنه در آزمون فریدون (داستان دختران شاه یمن) ایرج در نبرد با اژدها از هردو برادرش دلیرتر بود. بی گمان اگر ایرج و سیاوش مانند کیخسرو پدرشان به دست دشمن کشته میشد به خونخواهی میپرداختند.
۱۳. آقای ثاقبفر آیا آن نظامی که مورد نکوهش شماست تا این اندازه انعطاف نداشته که کاووس در زمان حیات خود، کیخسرو را به تخت بنشاند و خود کیخسرو نیز داوطلبانه کناره گیری کند و تخت را در میان شگفتی همگان به لهراسپ بسپارد؛ کسی که درجه چندان بالایی نداشت اما به دلیل خردمندی و اخلاق والایش به پادشاهی برگزیده میشود.
اگر اندکی روانشناسی بدانیم با نگرش به اشخاص نامدار و گمنامی که در جای جای این جهان زیستند و در اوج قدرت و ثروت، کناره جستند یا خودکشی کردند آنگاه دیگر این حرف غیرمنطقی را نخواهیم زد که خودکشی کیخسرو نشانه بن بست سیاسی و حکومتی بوده است. از سوی دیگر، بن بست فردی و آرمانی نیز در کار نبوده بلکه کیخسرو در جهت تکامل معنوی و عرفانی خواهان رسیدن به جهان مینویست. --------- امید عطایی فرد
* خوانندگان علاقمند را برای آگاهی بیشتر رجوع میدهم به کتابم: پادشاهی در استوره و تاریخ ایران/ امیدوارم این بحث بسیار بازتر و گسترده تر شود تا یک بار برای همیشه رای دادگاه تاریخ به سود نیاکانمان باشد./ پاینده باد ایران بزرگ
در این باره بخوانید
بهرام روشن ضمیر - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
نازنین متین - نقد مقاله ثاقبفر (بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی)
۱ نظر:
استاد عطایی فرد جشن مهرگان را به شما شاد باش می گویم و خوشنودم که میهن دوستانی چون شما که فردوسی وار نگهدار فرهنگ و افتخارات این نیاخاک اهورایی هستید در این خاک هنوز خامه به دست دارید .
یکی از دوستداران شما
ارسال یک نظر