۱۳۸۹/۰۴/۲۶

عرفان چیست؟ /2

در اوپانیشاد آمده: عارف به منزله روح عالم است... جانهای عارفان به جایی نمیروند و در خود محو میشوند... همه عارفان باور دارند که از شناخت، آرزوها میسر میشود و طالب عین مطلوب میگردد... آنهایی که وداها را خوانده اند و معنی اش را دریافته اند همین اندازه میدانند که: آفریدگار هست. و آنهایی که به ریاضت و سلوک، گناهان خود را دور کرده و دل را صاف نموده اند میدانند که: راه رسیدن به آفریدگار همین ریاضت و سلوک است... معرفت را که جوگ (یوگا) گفته اند از آنست که جوگ به معنی یک گرداندن همه است. و چون پران (جان و نفس) را و دل را و همه حواس را یکی میکند و صفتهای اینها را از اینها زایل میگرداند همین را جوگ و عرفان میگویند... از برهما (یزدان) گرفته تا یک برگ کاه را عارفان به چشم معرفت هرچه میبینند همان پاک محیط یگانه را میبینند... با آنکه عارفان، بسیار و بیشمارند اما طریق معرفت و مشغولی هر کدام به یک روش است... هر کس از این جهان به جهان دیگر (عالم اصل) بدون شناخت خویشتن برود، اگرچه نیکوکردار نیز بوده باشد، پرورش نمی یابد و از فیضهای جهان دیگر سودی نمی برد... فرزانه: زنده جاوید، و روح نادان و تبهکار: در همین عالم، در میان کردارهای بد خویش سرگردان میماند.

گر افزون شود دانش و رای من – پس از مرگ، روشن بود جای من
[شاهنامه: گفتار بهرام گور]
گیان یعنی معرفت حق. شاید گیومرت را بتوان مرد (مرت) شناسا (گیو) معنی کرد.
گیانیان بزرگ فرموده اند که همه عناصر و موجودات در اتما (روح کیهانی) میباشد و او نیز در آنان است. او مددکار همه است. [اوپانیشاد]
در ادب پهلوی – پارسی گیان را به گونه کیان میبینیم. کلمه «کی» فشرده «ک َوی» است که به شاهان ایران از همان زمان پیشدادیان گفته میشد.
آماج و هدف عرفان مزدایی، آزادی بخردانه انسان است. در بخشی از اوستا به نام یسنا (آيه 31، بند 9 تا 11 و آیه 12، بند 3) آمده که مردم به یاری خرد و اندیشه خود، دارای آزادی گزینش در زمینه های گوناگون هستند:
• اي اهورامزدا؛ تویی آفریننده جهان مادی و خرد مینوی. و تویی که به مردم جهان اختیار انتخاب راه نیک و بد دادی تا به اراده خود، یا به سوی رستگاری بشتابند یا به گمراهی گرایند.
• ای مزدا هنگامی که در روز نخست با خرد خویش به کالبد ما جان بخشیدی و به ما نیروی اندیشه و قوه تمیز نیک از بد دادی... خواستی که هر کس بنا به اراده خود و با آزادی کامل، راهی را که خود صلاح داند برگزیند. [ترجمه موبد رستم شهزادی]
• من آزادی رفت و آمد، و آزادی داشتن خانه و کاشانه را برای مردمانی که با چارپایان خویش بر این زمین به سر میبرند، روا میدارم... اين آزادي را مي‌ستايم. [ترجمه جلیل دوستخواه]
نسفی انسان آزاد را کسی میداند که این چهار چیز را داشته باشد: ترک، عزلت، قناعت، خمول. و اگر به چهار چیز دیگر دست یابد، انسان کامل است: اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف. ولی کسی که همه هشت ویژگی را داشته باشد انسان بالغ و حرّ، کامل و آزاد است.
در عرفان تولتک با به یادآوری خویشتن و شکستن قالب تنگ ذهنی است که به آزادی میرسیم. از دست دادن شکل پیشین، مانند مارپیچ میباشد... سالک مبارز به کسی میگویند که در طلب آزادی باشد. حزن و اندوه، آزادی نیست و بایستی خود را از قید آن رها سازیم... سه مرحله رشد یک سالک مبارز:
1. درک قانون بسان یک نقشه.
2. رسیدن به آگاهی برتر.
3. گزرگاهی واقعی به دنیای نهانی آگاهی. [کاستاندا: هدیه عقاب].
در مقدمه دفتر پنجم مثنوی معنوی نیز، با سه گزرگاه آشنا میشویم:
1. شریعت: همچو شمع است؛ ره مینماید. و بی آنکه شمعی به دست آوری، راه، رفته نشود.
2. طریقت: چون در ره آمدی، آن رفتن تو طریقت است.
3. حقیقت: چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است.
شمس تبریزی که طریقت را غیر از جبر میداند، هشدار میدهد که اصل و فرع زندگی را اشتباه و جابجا نکنیم: اصل خود را رها کرده و خوار کرده از بهر اعزاز (عزتهای) فرعی... تو اصل را بگیر. جهت جامه میگریی و می زاری، و نان و دشمنکامی که مرا چگونه خوار نگرند یا فلان از من بیگانه شود... و فروع دیگر. جهت اصل: گریه و جهت اصل: دلتنگ نشین و ناله کن و شکایت کن تا آن فروع (فرعیات زندگی) را بینی که می آید و در پای تو می افتد... این عارف بر حال همه مطلع است. هر سخن که میشنود، میخندد و میداند که در کدام مقام است آن کس. و مقامات هر یکی را میبیند و شکر میکند که خدا او را بدان مقام گرفتار نکرده و از آن گزرانیده است... صحبت (همنشینی) بیخبران سخت مضر است، حرام است. صحبت نادان حرام است، طعامشان حرام است... عجب این دوستی خدا را چگونه چیزی میدانند اینها؟ این خدا که آسمانها آفرید و زمین آفرید و این عالم را پدید آورد، دوستی او همچنین آسان حاصل میشود که درآیی پیش او بنشینی؛ میگویی و میشنوی؟ پنداری دکان تـُتماجی (آش فروشی) است که درآیی و برآشامی!/
از دیدگاه شمس با کوشش و پویش باید به حق رسید نه آنکه تنها حق را به جانب خود دانسته و دست روی دست بگزاریم: حق به دست من است؛ حق با من نیست.
در عشق عرفانی، سرشک عاشق (سالک) برای جلب معشوق (حق) است. به گفته شمس: تا ابر غم تو برنیاید، دریای رحم نمیجوشد. کاستاندا مینویسد سالکی که هنگام غم، خون میگرید، به سکوتی ژرف میرسد که پیامدش اراده است. [هدیه عقاب] تنها چیزی که ناوال (سالک) از آن میهراسد، «اندوه هستی شناسانه» است. نه دلتنگی برای روزهای خوش گزشته، که خود شیفتگی به شمار میرود. اندوه هستی شناسانه، نیرویی پایدار در کیهان مانند گرانش است که ناوال آن را احساس میکند. این حالتی روانی نیست. پیوندی از نیروهاییست برای شکست دادن میکروبی بیچاره به نام منیت (ego). زمانی فرا میرسد که هیچ دلبستگیی احساس نمیشود. [آیین فرزانگی]
از دیگر دستاوردهای فرزانگی ایرانی، به ویژه دیدگاه زرتشتی، نوگرایی و تازه گردانی گیتی است. و از شمس است که: من هیچ کهن نشوم.
خدای تعالا از این همه خلق، سه چیز درخواست:
یکی – فرمانبرداری: عبادتست.
دوم – بسنده کاری: عبودیت است.
سوم – یاد داری: معرفت است... معرفت، زندگی دل است به خدای عز و جل.
معرفت: در دل است. از دل، شناخت و شفقت بر خلق.
شهادت: بر زبان است. از زبان، ذکر و خوش زبانی به خلق.
خدمت: بر اندام است. از اندام، پرستش و یاری دادن به خلق.
حجاب (جدایی) بنده از خدا، تن است. تن چهار چیز است: فرج (شهوت)، گلو (شکم بارگی)، مال و جاه. [مقالات شمس]
از دستاوردهای فرزانگی مزدایی، بی آزاری میباشد که بازتاب آن را بارها در عرفان دوره اسلامی میبینیم: در بند آن مباش که آزاری از تو به کسی رسد؛ به قدر آنکه میتوانی راحت میرسان. [نسفی: انسان کامل]
در کتاب «بگ وت گیتا» آمده است: آنچه «نا بود» است، بود نمیشود؛ و آنچه «بود» است، نابود نمیگردد. آنانکه حقیقت هر دو را دانسته اند، کنه ی اشیا را درک کرده اند... به عمل، متوجه شده به نتیجه ی آن باید بی علاقه باشی. نه نتیجه عمل را در نظر آوری و نه آنکه به بیکاری پابند گردی.


امید عطایی فرد omidataeifard.blogspot.com

۱ نظر:

رامتین گلبانگ گفت...

سلام امید جان
خوشحالم که نوشته های زیبایت را می خوانم ، دوست قدیمی من .

رامتین