سرایش پارسی:
هیربد امید (سوشیانت مزدیسنا)
.
از روزِ نخست، دیو ُ خدیو چونکه تَپیدَند
از نیک ُ بدِ خویش، بگفتند ُ شنیدند
گفتا که اهورا به اهرمن ِ بدکار:
در گیتی، ستمهای تو بیمرز ُ پلیدند
با آن منش ُ گویش ِ خود، تیره وُ تاری
دیوان ز تو از دوزخ ِ تاریک، جهیدند
آلوده چو کردند زمین ُ آسمان را
در پیکرِ اژدها وُ کژدُم، خزیدند
با پیری ُ مرگ ُ درد ُ نیستی
چون برگِ خزان، مردم ُ جاندار بچیدند
ای اهرمنا گوهرِ بدذات ُ کژِ تو
مردم به من ِ ایزدِ یکتا، نهدیدند
آشتی ز تو باید به همه گیتی ُ مینو
کز خشم ُ خروش ِ تو وُ دیوان، رمیدند.
اهرمن ُ دیوان ز اهورا چو شنیدند
با لاف ُ گزاف، یاوه وُ بس هرزه دریدند:
ویرانه کنیم جان ُ جهان، فرّ ُ روان را.
تازَنده وُ سوزَنده به هر سویی پریدند
آمد ز اهورا پیامی به هریمن:
یاران ُبغان ِ من، زمان را چو خریدند
در روزِ شمار، تنّ ِ پسین، همان فَرَشگرد
هستان ِ جهان، روشنی چون ماه ُ چو شیدَند
ای اهرمن ِبیهنر ُ بدگهر ُ شوم
بنگر که همه دادهی تو، تلخی چشیدند.
.
امید عطایی فرد