۱۴۰۳/۰۵/۰۶

هرمزد یشت


هرمزد یشت

گزارش و سرایش:

هیربد امید (سوشیانت مزدیسنا)

.

بپرسید زرتشت اسپتنمان / ز پاکیزه یزدان ِ نیک ِ جهان

به من گو، تو مزدااهورای راد / که مانترا سپندت به مردم چه داد

فرهمند ُ پیروز ُ زورآورست / به نیکان، به نیرو وُ درمانگرست

بپالوده پندار ِ بد از منش / برآسوده جان ُ روان ُ کنش

که رنج‌آوران را کند تار ُ مار / ز دیو ُ دروغان، برآرد دمار.

به پاسخ، پراکند دادار پاک / که: پرفره مانترای بی مرگ ُ باک

به نام من اندر، بزرگ ُ سترگ / گریزان از آن، دیو ُ جادو ُ گرگ.

بگفتا دگربار زرتشت ِ رد: / خداوند فرخنده ی پر خرد

چه نام است ُ چون است به نام‌آوری / که زیبا وُ زیبنده وُ داوری

به تن، بهترینی ُ نیکوترین / پزشکی ُ درمان، تویی برترین

بگو ای بزرگا به کار ُ بها / چگونه رهم از بد ُ اژدها

نباشم به درد ُ به رنج ُ شکنج / سپاریده آسان سرای سپنج.

بگفتش خداوندِ نام آوران: / بسی نام من خوان به دانشوران

که پوینده وُ آفریننده ام / توانمند ُ پرسان ُ بیننده ام

رمه را به گیتی نگهبان منم / به مینو به پاداش ِپاکان منم

خرد را بنام ُ خردمند را / که خواهم بخواهی تو هوشمند را

چه دانش چه دانا چه داناترین / به نیکی ُ آگاهی ام برترین

ایار ُ دوراندیش ُ پُرکرفه ام / فزاینده ی چیز ُ پر فره ام

دگر نام ُ مانترای من را بِدان / اهورا وُ دادار ُ مزدا بخوان

منم سود ُ سودمند ُ خواهنده سود / به خوبی ُ همت، مرا تار ُ پود

به دور ُ جدایم ز رنج ُ ز درد / شکستنده ی دشمنانم چو گرد

تو را تندرستی گرست آرزوی / به «زوهر» و نیاز تو است آبروی

شمارنده ی کار ِ کرفه منم / به مینو بزه را به هم برزنم

ستایشگر هر بزرگی ِمن / که باشد سروش‌ات ز یاری ِمن

چه آب ُ گیاه ُ چه فَروَهر ِپاک / تو را زور ُ نیرو، ز میغ ُ مغاک

که دیو ُ دَد ُ‌ کار ِجادو، شکن / چه تیره تبار ُ چه پیمان‌شکن

چه گرگ دوپا وُ پرستنده دیو / پریشنده ی کیش کیهان خدیو

ستمگر که کور ُ کر ُ تیره دل / ز گفت ُ شنودش نیاسوده دل

همانا سپاهی که اهریمنیست / به خونین درفش ُ رَوِش، ریمنیست

هزار است به هر یک برازنده مرگ / بریزند ز شاخ ستم همچو برگ

بنام‌ام تو پیروز ُ پیروزترین / بخوان‌ام به پیروزی، پایاترین

دهنده، منم، پاس دارنده ام / که تن را درستی بپرورده ام

به مینو، ز هر مینوی مهترم / فزاینده نیکی به هر کهترم

جهان را، هم آتش هم آتوربان / که پیمان به نام ُ به آن، دیده بان

منم چون شهان را شهنشاه ُ یار / بخواهم به گیتی نکو شهریار

که پاکم، به پاکیزگی، برترین / که فرّه منم هم فرهمندترین

گزارنده ی نام ُ هم نامخواه / به کام ُ به آسایش ُ نیکخواه

مباشم فریبنده ی مردمان / نه فردی فریبد مرا زآن میان

هرآنکس که باشد فریبای من / فرو مانده در فرّه وُ رای ِمن

زداینده ی رنج، نام من است / شبیخون به دشمن، به کام من است

به گاه ُ به آگاهی ام بهترین / به نام بلندم همی آفرین

به کار ُ به پیکر، به فرّ ُ شکوه / برآرنده ی دشت ُ دریا وُ کوه

کنون ای زراتشت تو نامم بخوان / چه ایستنده باشی چه در پای خوان

سراینده باشی به آن «پنج گاه» / به «گات ِزراتشت» بباید نگاه

تو گوینده باشی به آن پنج «گاه» / که بخش است زمانه به شام ُ پگاه

کمربند ِ دینی ببستی نماز / به هر شهر ُ پیشه، نشیب ُ فراز

بخوان تو سراسر خدایت به نام / به یاد ُ به گوش‌ات سپاری پیام

مرا ویژه نام ُ نماد است بیست / شگفت آیدت چون که دانی که چیست

به پیکر بگردی تو رویینه تن / تو گفتی هزار است به تن، تهمتن

چه زوبین چه نیزه چه گرز ُ چه سنگ / چه خنجر چه تیغ ُ چه تیر ُ خدنگ

تبرزین ُ هرگونه افزار جنگ / چه دیوی که خشم است ُ خونباره چنگ

هرآن دوزخی خان ُ وارونه دیو / بگردد ز منترای من در غریو

.

به فرّ کیان ُ «خداوندِ سود» / که «سوک» آتشی است که ناید به دود

نمازم «اناهید» ُ «دائیتی رود» / به هستی ِ پاک اهورا درود

نیاز ُ نیایش به «یَثّااهو» / به زمزم، زبان را به «اشم وهو»

ستایش به امشاسپند شبان / وهومن که پاید به روز ُ شبان

همه جانور را به نیکومنش / پزشک است ُ پیروز ِ اندر کنش

به یاری بهمن بیاید سروش/ سپارم به ایشان همه گوش ُ هوش

پرستنده، امشاسپند ِبهشت / که پاکی ُ رادی ز اردیبهشت

به پای ُ به پیکر، دگر بازوان / به کرفه بباشم به زور ُ توان

به نیرو وُ همت، به کار سترگ / فروزنده فره چو برق بزرگ

اهورای مزدای با رای ُ زور / فزاینده مردم به آیین ُ سور

فروتن چو آگاه ُ خسته به اوست / خداوند ِ خوبان خرامد به دوست

که یزدان به زرتشت بگفت در نهفت: / تو با دوست باش در پناه ُ به پشت

ز بدخواه ُ دشمن نیابد گزند / نه زخم ُ نه آزار ُ زار ُ نژند

به مال ُ به بازارش آمد شکست / فراز آورش تو از آن جای پست

پرستش به خرسندی اندر به دین / که پیشکش ببایست به هر سرزمین

به گیتی ُ مینو به نزدم درآی / که با ایزدانی تو در یک سرای

چه با من چه بهمن چه اردیبهشت / به شهریور ُ آرمیتی‌سپند است بهشت

امرداد ُ خرداد به یک خان ُ مان / پس از مرگ ِ تن، مزد ُ پاداشمان

بگویم به تو ای زراتشت پاک / سرآغاز کیهان ُ پایان ِ خاک

روان را چه باشد دگرگونه باز / که دیوان شکستن به سوز ُ گداز

نوید از سپندارمیتی خدیو / که درمان: هزارست ُ درمانده: دیو.

ز مزدا بپرسید اسپنتمان: / چگونه ببازد به آیندگان

هرآنکس منش با کنش در دروغ / به گویش ندارد زبانش فروغ

هرآنکس که باشد به گفتار ِراست / به پیروزی اویست، چو یاری بخواست

شنیدار ِ گفتار ِ مانتراسپند / به یاد ُ خرد، برشده ارجمند

نماز ُ نیایش به آن دیدگان / سپندارمیتی که روبَد بَدان

نیایش به یزدان به گوش ُ زبان / ستایم همان کوه «اوشیدَران»

که آیین ِ پیشکش به «زوهر» است ُ پند / درافکنده دیو ُ دروغان به بند

به «اسمو-خوان-ونت» ُ هم «گو-کران» / فروهرشان آفرین بیکران

گزارش «اهو» وُ «رتو» را بدان / خداوند جان و خرد را بخوان

«وَرَن» دیو ُ پهن پیکر ِ «مازنی» / دیگر «دیو خشم» است به هر برزنی

به رزم ُ نبرد ُ به پیکار ُ جنگ / ازیشان زداییم همه آب ُ رنگ

هم اختر هم ایزد به فرزند ُ آب / که «تشتر» به نام است ُ باران ِناب

به پاکی ُ پرهیز ُ پیکر، سترگ / به گنج ُ به رای ُ به فره، بزرگ

بیا ای اهورا به یاری مرا / بیفزا به آسایش ُ روشنی اندرا

«اَمَ» ایزد نیک ُ زیبنده تن / شکیبا وُ یار «وَریترَ رَغَن»

که ویژه به نام «ورهرام» بود / به یاری ما ایزد «رام» بود

دگر هم «اوپرَتات»ِ پیروز ِ راد / دگر «وای نیکو»، خداوند باد

همانا «ثواش» است که اندر سپهر / خداوند جاوید ُ نامُرده چهر

همان بی‌کران ُ همان جاودان / تو «زروان» بنامش خدای زمان

نگهدار ِ پاداش ِ من کردگار / که پاک از گناهم بدین روزگار

چو دوستی بدارم به خویشتن روان / برآید به من خوبی اندر جهان

بلندای نیکی چو تابنده هور / ز نیکان ُ پاکان ِ آرنده سور

روانه چو رودی ز هفت کشور است / که پهن ُ درازای دانشور است

که باشم به گیتی بسی دیریاز / هماره به مزدااهورا نیاز

امید عطایی فرد

۱۴۰۳/۰۵/۰۵

یسنا


به خشنودی اهورامزدا

یسنا

.

پیشگفتار:

۱- ویرایش و ترجمان برپایه ی هر دو نوشتار اوستایی و زند (گزارش پهلوی)، و ترجمان موبد ابراهیم پورداوود بوده است.

۲- بندها و بخشهای بازگفته و تکراری، یا یکجا و آمیخته شدند و یا اینکه برکنار و حذف شدند. بنابراین شماره گزاری یسنای کنونی با یسنای پیشین، همگون نیست.

۳- با گزینش بخشها و بندهایی از یسنا، گفتارهایی نوین افزوده می‌شود به دفتری که نامور و شناخته شده به نام یشت ها می‌باشد. و برای سرایه‌های زرتشت نیز، آن گفتارهایی که گویا از گاتها، جا مانده بودند، از یسنا به گاتها پیوست یافت.


هیربد امید (سوشیانت مزدیسنا)

.

سرآغاز یسنا

.

{۱}‌ یثااهو: چنان که اهو (سرور معنوی) را کامه و چنان که اورمزد را کامه باشد، اینگونه راهبری و اینگونه درستی، از اهلایی و پارسایی است. کار و کرفه‌ (ثواب) آنچنان یکتا؛ کار و کرفه ای که اینگونه با درستی کرده شود چنانکه کام اهورامزداست. دهش امشاسپند بهمن به او، آن است که مزد و پاداش بهمنانه دهد؛ که در دو جهان، آن کسی کنش اورمزدی کند که بایسته ی اهورامزداست. خدایی اش با اهورامزداست که اینگونه خدایی به سود اهورامزدا داشته باشد؛ که به درویشان، خواسته ها را بدهد و سخنگویی و پشتیبانی ایشان را بکند.

{۲} اشم وهو: اهلایی (اهلیت پارسایی) را می‌ستایم. اهلایی، والاترین آبادی (ماندگاری خوب) است. نیک است اهلایی؛ و نیک اوست که اهلایی‌ دارنده ‌ی آن والاترین اهلایی باشد.

{۳} فِرَستویه: فراز می‌ستایم هومَت (اندیشه نیک) و هوخت (گفتار نیک) و هووَرشت (کردار نیک) با منش و گویش و کنش. در بر می‌گیرم هرگونه هومَت و هوخت و هووَرشت که کرفه (ثواب) کنم. فرو میگزارم هرگونه دُشمَت (اندیشه بد) و دُش‌هوخت (گفتار بد) و دُش‌هووَرشت (کردار بد) که گناه نکنم.

فراز می‌ستایم به شما رادان که امشاسپند هستید؛ و آشنا با ستایش و استوار با نیایش هستید. فراز با منش و گویش و کنش. و فراز با اهو منشی (اندیشه ی هستی بخش)، تن، و نیز آن جان خویش؛ چراکه تنم را به خویشی شما دارم. به خویشی شما داشتن، اینگونه است که اگر تن و روانم را برایتان باید داد، بدهم. 

{۴} فرورانه: فرا می‌نامم مهتری زرتشت را؛ آنسان که در میان بدکاران می‌گویم جدا از دیوپرستی هستم؛ چراکه دادستانی اهورامزدا همراه با دیوپرستی نیست. 

{۵} خشنوتره: برای خشنودی اهورامزدا و شکست اهریمن، آنچه با خواست یزدان همسوتر است، آشکار شود.

{۶} چنان اهوکامه و اورمزدکامه که زوت (موبد آیین بان) به من فراز گوید. اینگونه است راهبری و دستوَری از برای اهلایی؛ و هرآنچه نیز یگانگی اهلایان در فراز آگاهی است. گواهم که دانش و همه ی کار و کرفه، چنانکه بایسته است، دستیاری کردن اهورامزدا میباشد.

.

هات ۱

.

{۱} نویدم و انگاره‌ام به این نیایش است؛ باشد نویدی که بنیاد کنم و انگاره ای که سرانجام بکنم:

دادار اهورامزدای رای‌مند و فرهمند: مهترین به تن؛ والاترین به ارزندگی؛‌ و نیکوترین به دیدن است. زیباترین، استوارترین، برزومندترین، سپندترین، نیک منش و بس رامش‌بخش میباشد. خاراترین و سخت ترین برای کار و دادستان؛ خردمندترین و داناترین و خوش پیکرترین که اندامش یکی از دیگری، بسزاترین است.

ایزد اردیبهشت که برترین اهلیت (پارسایی و پرهیزگاری) است، اینگونه گوید که: از ایزدان که تن شان اهلیت می‌باشد، آن مهتر و خوب-دانا، آن اهورامزدای فرارُن (درستکار) و دانا و کامیاب و رامشدار است که کسان را به بایستگی و به رامش، می‌آرامد. اهورامزدا، آن سپندمینو، که ما را داده، تن ما را تراشیده و کالبد بخشیده و پرورانیده است؛ که از مینویان دیگر، افزاینده‌تر می‌باشد.

{۲} نویدم و انگاره‌ام: بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد و امرداد؛ و گاوُش تَشَن (درَواسپ، ایزدبانوی نگهبان تن جانداران)، گاوش اوروَن (روان جانداران، روح گاو نخستین)، و آذر اهورامزدا که کوشاترین امشاسپندان است؛ چرا که نشانه های برق و فروغ مینوی و گیتی، هر دو برای او آمده است.

{۳} نویدم و انگاره‌ام: گاهها (پنج بخش شبانه روز)، ردان اشا (راهبران راست و پاک) است:

هاونی (سپیده دم) پاک، راهبر راستی. ساوَنگی: مینوی همکار هاونی. ویسیه (دِهبان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری موبد. ایزد میثرا: نامور، دهنده ی رامش و آسایش، دارنده ی چراگاهان فراخ، با هزار گوش و ده‌هزار چشم؛ که پانسد شنونده ی مینوی به سرش نشینند و کار گوش را کنند که: این را بشنو و آن را بشنو؛ که پنجهزار بیننده ی مینوی به سرش نشینند و کار چشم را کنند که: این را ببین و آن را ببین. تا میثرا به کسی که نامش را گفت و نامش را نیایش کرد، چشم دوزد. به این دین گفته است رامش و خوشی از آن مینوست که از راه او، مزه ی خورش را دانند.

{۴} نویدم و انگاره‌ام: رَپیث‌وین پاک، راهبر راستی. فرادَت فشو: مینوی همکار که رمه ی گوسپندان را می افزاید. زَنتوم (شهربان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری رهبر. ایزدان: اردیبهشت و آذر اهورامزدا.

{۵} نویدم و انگاره‌ام: اُزیرین پاک، راهبر راستی. فرادت ویر: مینوی همکار که رمه ی مردمان را می افزاید. دخیوم (کشوربان): راهبر پارسای مردم در برابر خویشکاری موبد اندرزبد. ایزد نَپات آپم (آبان ناف): راهبر بزرگوار، برزو، خدای مادگان روشن. و آبهایی که مزدا داده است.

{۶} نویدم و انگاره‌ام: اَویسروثریم آئیبی کیه پاک، راهبر راستی. فرادت ویسپَم: هوجیاتی (خوب زاینده ی) بن و بر. زَرتُشتوم (از تبار و یا همسان زرتشت): راهبر پاک و راست مردم در برابر خویشکاری موبد موبدان. اردای فرَوَرد مردمان: فروهرهای پاک رمه های زنان و مردان و فرزندان. یائیریه هوشیتی: سالهای خوش ماندگاری که در هر سال با درستی و بهی، شایسته ی ماندن به راه اوست. ایزد اَمَ (اَماوَند): خوش ساخته و خوب رُستنده. ایزد اوپَرَتات پیروزگر. ایزد بهرام: آفریده ی اهورامزدا؛ چیره شونده با روشی برتر. 

{۷} نویدم و انگاره‌ام: اُشهین پاک، راهبر راستی. بِرِجیَه: مینوی همکار که رمه ی دانه ها و غلات را می افزاید. نمانیَه (خانه بان): راهبر پاک و راست مردم در برابر خویشکاری دادور (قاضی). ایزد سروش: پارسا، پاداش بخش، خوش رُستنده، ترس‌آگاه (ارجگزار به یزدان)، پیروزگر و جهان افزا. ایزد رشن: راست ترین؛ ریسنده ی راستی برای همگان. ایزد ارشتاد: افزاینده و بالنده ی جهان دادار.

{۸} نویدم و انگاره‌ام: گاهنبارهای پاک در سال، راهبران راستی است: مَیدیو زَرِم (هنگام شیر دادن جانداران)؛ مَیدیوشَمَ (هنگام درو کردن گیاهان)؛ پَتیَه شهیم (هنگام برداشتن خرمن)؛ اَیاسَرِم (هنگام بازگشت نرینه های رمه؛ سی مهرماه)؛ مَیدیارِم (هنگام سرما)؛ هَمَسپَت مَدَم؛ راهبران پاک و راست.

{۹} نویدم و انگاره ام: همه ی راهبران است؛ که سی و سه راهبر پاک در نزد و پیرامون هاونی هستند. آنان بهترین پاکانی هستند که زرتشت درباره شان از مزدا آموخته و گفته است چگونه باید کرد. راهبران بزرگوار پارسا: راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها (فصلها) و سال در هاون‌گاه (پگاه).

{۱۰} نویدم و انگاره ام: برای  اهورامزدای رای‌مند و فرهمند؛ و میثرا: بلندپایه و بی‌گزند و پرهیزگار؛ دهبد دهستان‌ها (شهریار سرزمینها) که جدا و بجز امشاسپندان، او مهتر ایزدانی است که بر گیتی، خدایی میکنند. ستارگانی که سپندمینو آفرید. تیشتر: ستاره ی رای‌مند و فرهمند. ماه: دربر دارنده ی تخمه ی گاو (جانداران). ماه پاک، راهبر راستی. اندرماه (هلال) و پُرماه (کامل) و ویشَپتَثَ (کاهنده)، راهبران پاک و راست در پنجه های نخستین و دومین و سومین ماهانه. خورشید: چشم اهورامزدا؛ بیمرگ و رایمند؛تیزتاز بسان اسب و دهنده ی اسبان نیک.

{۱۱} نوید و انگاره ام: اندروای برترکار، تردست ترین از دیگر آفریدگان؛ این گونه‌ای تو ای اندروای که خویشاوند سپندمینو هستی. ریسته های فرزانگی که اورمزد پاک داده است و دین بهی مهستان. مانترای سپند، پاک،  اهو کامه، ورجاوند و کارساز که در منش او، کامش همراه با آن هستی، یگانه و راستین است. رواج مانترای سپند و آسن-خرد و گوش-سرود- خرد که اهورامزدا داده است.

{۱۲} نویدم و انگاره ام: آذر پسر اهورامزدا میباشد که با این نیایش، همه ی آتشها را همراهی میکند. آبهای نیک که با زوهر (پیشکش) نام برده شده اند. همه ی آبها و گیاهانی که در یک رده، مزدا داده است. دات دیو زدار (قانون ضد دیو)؛ دادگری زرتشت و هر یک از دیگر روشهای دیرین سپندمینو و دین نیک مزداپرستی. روش برتر و دیرپای مینوی و سپند دین بهی مهستان.

کوه اوشیدَرِنَ و همه ی کوه‌های سرشار از آسایشی که مزدا داده است. فره‌ی کیانی. فره ی ناگرفتنی که مزدا برای خویشکاری آتوربانان داده است؛ برای بیگانگان، ناگرفتنی است تا بشود موبدان از آنِ فرهنگ خویش کنند. ایزدان: ارت (اشی) نیک؛ چیستای نیک؛ارِثِ نیک؛ رَسَستات نیک؛ و پاداش مزدا داده را میستایم.

{۱۳} نویدم و انگاره ام: آفرین بر بهان و دهمان است؛ دهمان: همان مردم اهل و پارسا میباشد. نیز ایزد داموئیش اوپَمَن: چیره‌گر و تکاور؛ که نیکان او را در منش خود می‌ستایند. این جایها، روستاها، چراگاهها، میهنها، آبشخورها، آبها، سرزمینها، گیاهان. این زمین و آن آسمان. باد اهلی و پاک. ستاره و ماه و خورشید و اَنَغران جاودان (فروغ ازلی)؛ آن روشنی بی سر و آغاز، و خود بخود داده شده. همان به خودی خود که هر کس در یگانگی با خود و خویشتن کند. همه ی آفریدگان سپندمینو؛ مردان و زنان پرهیزگار که راهبران پارسایی هستند. هر کدام از ایزدان اهل و پاک مینویان و گیتیان. فروهرهای چیره گر و پیروزگر و پرهیزگار؛ فروهرهای نخستین آموزگاران کیش؛ فروهرهای نیاکان ما؛ فروهرهای نیاکان زوت (موبد)؛ و فروهر خویش که راهبری پاک است. با ستایش و نیایش و خشنودی و فراز آفرینگانی.

{۱۴} نویدم و انگاره ام: همه ی راهبران پارسا و نیکی دهندگان است. ایزدان مینو و جهان مادی که از برای بهترین راستی: به درستی برازنده ی نیایش و ستایش با استواری در کنش هستند. ای پاکان و راهبران پارسایی: هاونی، ساونگهی، رپیثوین، ازیرین، اویستروتریم، اشهین؛ ای همه ی شما مهترین راهبران پارسا و رهبران پارسایی: اگر در منش و گویش و کنش، خواسته و ناخواسته شما را آزرده ام، اینک شما را میستایم. اگر از شما رویگردان شدم، اینک شما را به نیایش و ستایش، نوید میدهم. به راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها و سال‌: ستایش و نیایش و خوشنودی و آفرین بادا.

.

هات ۲

.

{۱} با اهلایی و پارسایی، بَرسَم (شاخه گیاه و یا درخت) و زوهر (پیشکش خوراکی مایع) و کوشتی (کمربند دینی) را فرا گسترده میخواهم برای ستایش: اهورامزدای پاک که راهبر پارسایی است؛ امشاسپندان و خدایان اهل و پارسا که راهبر پارسایی هستند.

{۲} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم:

گاهها (پنج بخش شبانه روز)، ردان اشا (راهبران راست و پاک)، هاونی (سپیده دم)، ساوَنگی (مینوی همکار هاونی)، ویسیه (دِهبان)، ایزد میثرا.

رَپیث‌وین، فرادَت فشو (مینوی همکار)، زَنتوم (شهربان)، ایزدان: اردیبهشت و آذر اهورامزدا.

اُزیرین، فرادت ویر (مینوی همکار)، دخیوم (کشوربان)، ایزد نَپات آپم (آبان ناف) و آبهایی که مزدا داده است.

اَویسروثریم آئیبی کیه، فرادت ویسپَم (مینوی همکار)، زَرتُشتوم، فروهرهای پاک رمه های زنان و مردان و فرزندان. اردای فرَوَرد مردمان. یائیریه هوشیتی (سالهای خوش)، ایزدان: اَمَ (اَماوَند)، اوپَرَتات، و بهرام.

اُشهین، بِرِجیَه (مینوی همکار)، نمانیَه (خانه بان)، ایزدان: سروش، رشن، ارشتاد.

{۳} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم:

گاهنبارهای: مَیدیو زَرِم؛ مَیدیوشَمَ؛ پَتیَه شهیم؛ اَیاسَرِم؛ مَیدیارِم؛ هَمَسپَت مَدَم.

سی و سه راهبر پاک در نزد و پیرامون هاونی، راهبران روزها و گاه‌ها و ماه‌ها و گاهنبارها (فصلها) و سال در هاون‌گاه (پگاه).

اهورامزدای رای‌مند و فرهمند؛ و میثرا: بلندپایه و بی‌گزند و پرهیزگار؛ دهبد دهستان‌ها (شهریار سرزمینها)، ستارگانی که سپندمینو آفرید، تیشتر: ستاره ی رای‌مند و فرهمند. ماه: دربر دارنده ی تخمه ی گاو (جانداران)، اندرماه (هلال) و پُرماه (کامل) و ویشَپتَثَ (کاهنده)؛ خورشید: چشم اهورامزدا.

اندروای برترکار، مانترای سپند، روش برتر و دیرپای مینوی و سپند دین بهی مهستان، آسن-خرد و گوش-سرود- خرد که اهورامزدا داده است.

آذر پسر اهورامزدا، آبهای نیک که با زوهر (پیشکش) نام برده شده اند، همه ی آبها و گیاهانی که در یک رده، مزدا داده است، دات (قانون) دیو زدار؛ دادگری زرتشت و هر یک از دیگر روشهای دیرین سپندمینو و دین نیک مزداپرستی. کوه اوشیدَرِنَ و همه ی کوه‌های سرشار از آسایشی که مزدا داده است. فره‌ی کیانی. فره ی ناگرفتنی. ایزدان: ارت (اشی) نیک؛ چیستای نیک؛ارِثِ نیک؛ رَسَستات نیک؛ و پاداش مزدا داده را میستایم.

{۴} با این زوهر و برسم، خواهان ستایش این راهبران اهل و پاک و پارسا هستم: بهان و دهمان (پرهیزگاران). ایزد: داموئیش اوپَمَن. این جایها، روستاها، چراگاهها، میهنها، آبشخورها، آبها، سرزمینها، گیاهان. این زمین و آن آسمان. باد اهلی و پاک. ستاره و ماه و خورشید و اَنَغران جاودان (فروغ ازلی)؛ همه ی آفریدگان سپندمینو؛ مردان و زنان پرهیزگار که راهبران پارسایی هستند. هر کدام از ایزدان اهل و پاک مینویان و گیتیان. فروهرهای چیره گر و پیروزگر و پرهیزگار؛ فروهرهای نخستین آموزگاران کیش؛ فروهرهای نیاکان؛ و فروهر خویش.

.

هات ۳

.

{۱} با بَرسَم برده شده به برسم‌دان همراه زوهر با راهبری هاونگاه، خورش و مَیَزد (پیشکش خوراکی جامد) میخواهم در این نیایش؛ زیرا اینگونه باید گفت که: خورش میزد، و خرداد و امرداد (آب و گیاه) برای خشنودی اهورامزدا و امشاسپندان؛ برای خشنودی سروش اهل و ترسآگاه و پیروزگر و فرادهنده ی جهان باشد.

{۲} در این نیایش، باید اینگونه گفت که میخواهم برای خشنودی:

فروهر زرتشت سپیتمان پارسا: با هوم (گیاه مقدس و مرگ زدای) و پراهوم (آمیزه ی هوم و شیر و گیاهان). آذر پسر اهورامزدا: با هیزم و بوی خوش. آب بهی و دیگر آبان بهین که اهورامزدا داده است: با آب هوم، گوشت، شیر، و گیاه هذانَئِپَتا (انار)؛ با پاکی و دادگری. برای خشنودی امشاسپندان: با کوشتی، برسم، زوهر؛ و با پاکی فراز گسترم. 

{۳} در این نیایش میگویم که خواهانم: هومت و هوخت و هوورشت. آن سرایش گاهان (سرودهای زرتشت). آن فرمان نیکو کنش. گرایش و کنش به این کار و کرفه ی پاک و اهویی. راهبری مینوی و راهبر فرخنده. نسک مینوی (کتاب معنوی و الاهی). خشنودی ایزدان پاک مینوان و گیتیان. خشنودی روان خویش.

.

هات ۴

.

{۱} به کار و کرفه مان گرایش میکنیم: با این هومت و هوخت و هوورشت. با این هوم و میزد و زوهر و برسم که با پارسایی فرا گسترده ایم. با گوسپند خوشی دهنده و خرداد و امرداد. با گوسپند خوشی دهنده و هوم و پراهوم و هیزم و بوی خوش. با این اهویی و اهلایی و رادی و نماز راهبر. و با آن گاهان سرایی (خواندن گاتهای زرتشت) و آن فرمانبری از هوورشت. بدهم و نوید دارم از پیش و از پس.

{۲}  با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: اهورامزدا، سروش پاک، و امشاسپندان که خدایان خوب و خوشی بخش هستند. فروهر پارسایان و روان پارسایان. آتش اهورامزدا، رد بلند (رهبر والامقام)، و همه و هرآنچه اهل و پارسا در هستی است. یک به یک، همه ی زندگان و همه ی سودبخشان که نامیرایند و نشاید که هیچیک زده و مرده شوند. که با وهومن (منش نیک) می اندیشند که مهمانی و ماندگاری‌شان آن جاییست که وهومن (امشاسپند بهمن) با منش نیک به سر می برد.

{۳} با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: فراوانی این خانمان که تا آمارش بیشتر باشد؛ که چارپایان و مردمان و زایندگان و زاییدگان بیفزایند که اهل خانه اند. فروهرهای بهان که اهل و پارسایند، با چیرگی و پیروزی، آن اهلایان و پرهیزگاران را یاری کنند. دادار اهورامزدای رای‌مند و فرهمند که مینوترین مینوان است و همیشه به کامه در میان امشاسپندان مینوی می‌تواند باشد.

{۴} با پرستش و نیایش و خشنودسازی و آفرینگان، ایشان را در گفتارم نوید میدهم: سروش پاک و تکاور که تن به فرمان دارد؛ خدای و دارنده ی زین ابزار شگفت را میستایم. فروهر پاک زرتشت سپیتامان را میستایم. تو آتش پسر اهورامزدا را می‌ستایم. سراسر رهبران پارسا را می‌ستایم. هرکدام از آن بهی دهندگان که ایزد مینو و گیتی بوده و برای والاترین پارسایی که دربر دارنده ی درستکاری می‌باشد، درخور پرستش و نیایش هستند. آنان بایسته ی نیایش اند زیرا استواری و کنش در پی دارند. امشاسپندان و خدایان خوب و داده های خوب را می‌ستایم.

.

هات ۸

.

{۱} با پارسایی میدهم خورش و میزد خرداد و امرداد را؛ و گوسپند خوب داده شده، هوم و پراهوم، هیزم و بوی خوش؛ برای فراخوان آفرینگان اهورامزدا و اهونور و هرآن گفتار راست. و آفرین به پارسایان و پرهیزگاران؛ و نیز به آن داموئیش اوپمن (آفریده ی تکاور در منش) که چیره گر است. هوم؛ و مانترای زرتشت اهل و پارسا که با اهلایی و درستی به ما برسد.

{۲} اینگونه بخورید ای مردمان آن مَیزد را که آن ارزانی به اهلایی و پاکی می‌باشد؛ که کار و کرفه ی خویش را چنان نیکنامی باشد که چیزها دهند تا از آن خویش باشد. اینگونه گویند که اهلایی و پارسایی را ارزنده به نیکنامی است.

.

هات ۱۲ (هات خستویی)

.

{۱} نکوهش میکنم دیوپرستی را زیراکه اهلایی را می‌ستایم و دیوها نکوهیده می‌باشند. پس برای جدایی، ایشان را نکوهش میکنم تا نامور به مهستی و زرتشتی دیوزدای باشم. دادستانی اهورامزدا را در میان بدکاران می گویم. امشاسپندان را یکایک می ستایم و نیایش می‌کنم. برای اهورامزدای بهی، نیکو پیمان، و آبادگر هر چیز: چشنده و آموزنده ام زیرا که همه را با خویشاوندی اهورامزدا دارم. اهل و پارساست آن اهورامزدای رای‌مند و فرهمند که هرچه والایی، گوسپند (جانداران)، اهلایی (پرهیزگاری و پارسایی)، و روشنی داد. که او در روشنی: خوشی و  آسایش را درآمیخت؛ که مزد و پاداش میگویند.

{۲} سپندارمذ بهی و نیک را دوست دارم که در هستی، از آن من است و تن من، مهمان اوست. گوسپندانی که مال دزدان و ستمگران نیست، از آنها میستانم. از برای مهتران ویس (روستا)، زیان و ویرانی نباید کرد. سرفراز با منش راد، و به کام خویش، بایسته ی آمدن و ماندن هستند. به دین بیایند و به دین بایستند تا برایشان رادمنشی بکنم. که بر این زمین، برای گوسپندمندی (گله داری) بمانند و نشانه گزاری کنند. نیایش به اهلایی و پارسایی میدهم که تن به دین بدهم و بدین‌گونه، چیزهای نیک را بستایم تا از آنچه نباید کرد، به سوی آن مهتران روستا، به زیان و ویرانی هرگز نروم. و دشمن جان و تن کسی نباشم. و برای بهزیستی و زنده ماندن روستا، از این دین (مزداپرستی) هرگز باز نه ایستم.

{۳} بیرونم از دیوان و بدکاران و کوردلان که سالاریشان: بیدادگری و داده های بد است. و میگویم که آنها را به سالاری نباید داشت؛ چراکه دروغزن ترین، پوسانده ترین، و برچیده ترین از میان هستان می باشند.

{۴} آن هر دو، بی تخمه هستند: هستی و نیستی. کسانی هستی دارند که اکنون مزداپرست هستند. پس کسانی نیستی دارند که نمی‌باشند بیرون از: پیدایی و آشکاری، دیوان، یاوران دیو، دیوزادگان، مردان و زنان جادوگر، کسی که بدیها را در منش و گویش و کنش دارد، مهبانگ کردن (دیوپرستی با صدای بلند). من بیرونم از سالاری ایشان، و اینگونه باز می گویم که با همه، دروغ‌وند و آزارگر هستند.

{۵} اینچنین بود گفتار اهورامزدا به زرتشت و اینگونه پی کار گرفته و گفته شد در هر فرآیند و همنشینی که زرتشت و اهورامزدا در پرسش و پاسخ بودند. و چنین گفت زرتشت که دیوها را نباید به سالاری باور داشت. پس من نیز همچون زرتشت پاک و مهتران زرتشت سان (پیران مغان)، چنین میگویم که از دیوپرستی به دورم.

{۶} چنین است گفتار ما برای آن کام و دادستانی؛ کام: آب و گیاه و گوسپند خوش داده (جانور نیک). کام اهورامزدا که گوسپند و مردم اهل و پارسا را آفرید. کام: زرتشت، کی ویشتاسپ، فرشوشتر، جاماسپ؛ و هریک از سودمندان که آشکارا پارسایی می‌ورزند (سوشیانت ها)

مهتر هستم زیراکه از مردم بهی و نیکم. و مهتری زرتشت را فرا می‌نامم تا خودم در میان بدکاران بگویم و بستایم. فرا می نامم تا در جهان، رواج بکنم.

{۷} می‌ستایم: هومت را در منش؛ هوخت را در گویش؛ و هوورشت را در کنش. می‌ستایم: دین بهی مهتران را که رزم‌یازی و جنگ را از فراز افکنده و رزم افزار را زمین بنهد. بدون پیکار-ردی (قوانین جنگی) به سوی کسی نباید شد چراکه او نیز بدون پیکار-ردی در برابر می‌آید. پس، پیکار-ردی خوب (رعایت مقررات جنگ) باید کرد.

{۸} خویدوده (زناشویی و ماندگاری دودمان خود) را با اهلیت و پارسایی باید کرد؛ چراکه از برای هستان و بودان و بُوندگان (معاصران و پیشنیان و آیندگان)، مهترین و والاترین و نیکوترین کار است. چراکه خویشاوندی اهورامزدا و زرتشت بوده است. به یاری اهورامزدا هرگونه آبادی را می‌چشم و می‌آموزم زیراکه همه ی بن و بر را با خویشاوندی اهورامزدا دارم. این است دین مهستان و استوار و فراگیر او.

.

هات ۱۳

.

{۱} اهورامزدا را گویم راهبر: خانمان و خانه بان؛ روستا و دهبان؛‌ شهر و شهربان؛ کشور و کشوربان. این ایزد-بانوان را راهبر زنان و مادگان گویم: دین مهستان، اَهلیشوَنگ (اشی)، پارَند؛ ایشان را راهبر مادگانی گویم که بر دو پای اهلیت و پارسایی ایستاده اند؛ که زن نیکوست و او را راهبر مادگان (نمونه و سرمشق زنان) گویم. این زمین را که دربردارنده ی آن دهشهای ما می‌باشد، راهبر زنان می‌گویم.

{۲} آتش اهورامزدا (آذر) را راهبر و دوست تن بردار می‌گویم که با اهورامزدا دوست و به تن مهمان است. آذر را راهبر آتشها می‌گویم. او را که بسی رنجبرترین و کار ورزیده ترین در میان مردم اهل و پارساست: راهبر واستریوشان (کشاورزان و پیشه وران) میگویم. او را که تیراندازترین سپاهی اهل و باشرافت است: راهبر ارتشتاران میگویم. او را که مهترین و بیشترین آگاهی از دین مهستان (مزدیسنا) دارد: راهبر آسرُنان (آتوربانان و موبدان) میگویم؛ و چشنده تر و آموخته ترین ایشان را «رَد» میگویم. و به ردی و راهبری میایستانم: امشاسپندان و سوشیانت ها را که داناترین و راستگوترین و یاورترین هستند. آنسان که در دین مهستان و از موبد موبدان گفته شده: ردان و راهبران آتوربانان و ارتشتاران و برزگران که در نیرومندی و توانایی، مهترین و برترین به شمار می روند، بسی خرد کردار ترین هستند.

{۳} به شما امشاسپندان، خدایان خوب و دهندگان خوب، تن و جان خویش را پیشکش میدهم. در منش، به هر یک از زایشگران خوب در بن و بر، اینگونه می اندیشم و می گویم و می ورزم. اینگونه که تو اهورامزدا به آن هر دو چیز مینو و گیتی می اندیشی. چیزی که تو اندیشیدی و گفتی؛ چیزی که تو گفتی و دادی؛ تنی که تو دادی و ورزیدی؛ چیزی که تو باز به همه کار، بهی و نیکی ورزیدی. اینک به تو میدهم خویشتن را؛ اینک می چشانم و می آموزانم به کسان؛ اینک تو برآیی که در جهان، من بیایم و بشوم و ستایش کنم. اینک نیایش کنم نیکی گیتی را. اینک وامدارم؛ وامدار تو میباشم ای اهورامزدا. با آن خویشاوندی بهین و روش خویش که تو را خویش هستم و با تو یگانه ام. با آن ترس-آگاهی بهین (احترام فوق العاده) به تو میرسم که با ترس-آگاهی، به چیزهای تو نیکی کنم. با آن سالاری بهی و نیک خرداد و امرداد؛ با آن منش نیک و فراگیر؛‌ چراکه به هر چیز، نیکو منش کامل میباشم.

{۴} می ستایم گوسپند خوشی داده (جاندار و گاو نخستین) و فروهر گیومرت اهل و پارسا را. می ستایم فروهر زرتشت سپیتامان که اهل و پارسا، و در کار و کرفه ی پارسایانه بود. مانترای اهونور را میستایم. اهلایی نیک، والایی نیک، بی مرگی و افزونی را می ستایم. در این فرگرد (بخش) می ستایم: هات فَروَرد (آیههای خستویی و باورمندی، هات ۱۲) را. ناموری و استواری دین مهستان را ستایش میکنم؛ آن اندیشمندان که به دین می‌آیند و به دین استوار باشند در راه او.

.

هات ۱۴

.

{۱} می‌پزیرم از برای شما امشاسپندان: ستایش و زوت بودن (موبدی برای انجام آیینها)، خواندن و نیایش را. نامبرداری برای گیرایی. آن ستایش و نیایش برای شما میکنم که امشاسپند هستید. آن اهلیت و اهویی خوب برای ما باشد که سودمند (سوشیانت) اهل و پارسا هستیم. به شما امشاسپندان خوب-خدای و خوب- دارنده، میدهم جان و تن خویش را؛ با هرآنچه در بن و بر، زایش خوش دارد.

.

هات ۱۵

.

{۱} با آموزش چیزهایی که به درستی آموخته ام، و یاری امشاسپندان، برای رامش خویش، امشاسپندان را به آن نامهای بهی و نیکشان می‌خوانم. فرا می ستایم با آرزوی آن بهی و اهلایی که در کار و کرفه، بایسته است. آرزومند دین بهی مهستان هستم برای بایستگی این دین را.

{۲} من می ستایم او را که اهورامزدای آگاه است؛ او را که از برای اهلایی و همراه با والایی است؛ کسی که از برای پارسایی اش با ایزدان، آن مهان، همراهی میکند. می ستایم ایشان را به نام خویش که بوده اند و خواهند بود. به یاری ایشان می رسم که همه را یارمندی کنم و دهم.

{۳} اوست خدای بهین، به کامه، و بهره‌ور از برازندگی؛ که بهره به کسی دهم که خدایی نیک می‌باید. اهورامزدا در اینجا شنونده ی این ستایش است؛ باشد که این ستایش سودمند به او برسد. پاک است آن اهورامزدا که برای ما خواستار نیکی است. همچون منش آغازین، به این ستایش ایستاده ام و تا پایان نیز اینگونه منش را سرانجام بکنم.

{۴} یثا اهو وئیریو: آنچنان که به کام اهو، و به کام اهورامزدا میباشد، آذروَخش (موبد آیین آتش) به من بگوید. 

اثا رتوش اشات چیت هچا: اینچنین که درباره ی ردی و دستوَری از برای پارسایی، هرچند تنها یک فراز برای آگاهی پارسایان بگویم.

.

هات ۱۶

.

{۱} می ستایم اهورامزدای پاک؛ راهبر پارسایی را. مهترین خدای سودخواه، آن اهورامزدای افزاینده ی جهان؛ دادار آفریدگان بهی و نیکو. به ایشان رادورزی میکنم با زوهر در زوهربران (پیاله ی پیشکشی ها)؛ و نیز آن گفتار راست در اوستای راستین. می ستایم سراسر آن مینوی پاک یزدان را. فروهر زرتشت پارسا، راهبر پارسایان را می ستایم. سراسر آن گیتی پاک یزدان را می ستایم. آن سرایه های زرتشت در اوستا و زند را می ستایم. آن دین زرتشت را می ستایم. آن کام و دادستان زرتشت را می ستایم؛ که در دو جهان پاک، کامیابترین بود از آفریده های پیشدادی و پارسا.

{۲} دادار اهورامزدای رای‌مند و فرهمند را می ستایم. بهین منشی ایزد بهمن را می ستایم. بهترین اهلایی و پاکی ایزد اردیبهشت را می ستایم. خداکامگی ایزد شهریور را می ستایم. کامل منشی نیک ایزد سپندارمذ را می ستایم. خرداد را می ستایم. امرداد را می ستایم. آتش (ایزد آذر) پسر اهورامزدا را می ستایم. آتش بلندسود (بِرِزی سَوَنگه) را می ستایم که بهرام درست کرده است. آتش وه فرَنافتار (وهوفریان) را می ستایم که در تن مردم است. آتش فراخ زیشن (اور وازیشت) را می ستایم که در تن گیاه است. آتش وازیشت را می ستایم که در ابر است و دیو «اسپین جروش» را می زند. آتش افزونی (سپِنیشت) را می ستایم که در گرودمان در پیشگاه اهورامزدا به مینویی ایستاده است. ایزد نریوسنگ را می ستایم که دارای ناف خدایی (نژاده ی پادشاهی) ستوده شده است. می ستایم آتش خانهبان را در هر خانمان که اهورامزدا داده است و اوست پسر پاک اهورامزدا و راهبر پارسا.

{۳} آب نیک و پاکی که اهورامزدا داده، می ستایم. خورشید ارونداسپ (تیزرو) را می ستایم. ماه گوسپند-چهره (بخشنده ی تخمه ی جانداران) را می ستایم. ستاره ی رای‌مند و فرهمند تیشتر را می ستایم. روان گوسپند خوشی دهنده (گئوش اورون، گوشورون) را می ستایم. میثرا دارنده ی چراگاه های فراخ را می ستایم. سروش پارسا را می ستایم. رشن راستگو را می ستایم. فروهر پاکان و بهان را که افزاران افزاینده اند، می ستایم. بهرام را می ستایم که داده ی اهورامزداست. می ستایم ایزد رام را که رامش ترین است. می ستایم باد افزونگر و خوشی داده را. می ستایم دین بهی مهستان را. می ستایم اهلیشونگ (ایزد اشی) بهی را. می ستایم اشتاد ستوده را. می ستایم مانترای سپند را. انَغر بی سرآغاز و خودداده ی روشنی را می ستایم. گرودمان را می ستایم که به نیکی و پاکی، ورزیده و بنا کرده شده است؛ آنجا که روان درگزشتگانی که فروهر پاکان است، می آساید. می ستایم آن والاترین اهویی پاکان (بهشت) را که روشن و همه اش خرمی است.

{۴} با فرآورده های شیر و چربی، نیایش میکنم تا مرا باز ایستاند و بپاید از: تازش آب (سیل و توفان)، خشکی گیاه، دشمنی دیوها، موش پرنده (خفاش)؛ تا هر آن پیشامد و گزند و بدبیاری و راهزن را باز دارد. و برسد به رویاروی درد و رنج تا از بیخ و بن، فرو کوبد. و در برابر اهلوموغ (مغ قلابی) نااهل، و ساستار (ستمکار) پرمرگ، مرا از پلیدیهای ایشان باز دارد.

{۵} می ستایم همه ی آبها را. می ستایم همه ی گیاهان و یکایک رده هایشان را. می ستایم همه ی نران و مادگان نیک را. می ستایم همه ی ایزدان مینو و گیتی را که نیکی دهنده و پاکند. می ستایم برترین میهن و برترین جهان را که سپندارمذ به کدبانویی دارد. می ستایم برترین میهن و برترین جهان را که اهورامزدای پاک، به کدخدایی، رمه های درست، و مردان درستکار دارد. و از او پیداست درستی و اهل بودن و پارسایی؛ چنانچه از اوست برای هر یک از ما که با تندرستی و زندگی دراز در خانمان بمانیم. بدین گونه، چه تابستان و چه زمستان، پا به پای ما خواهد بود.

.

هات ۲۲

.

{۱} با بَرسَم برده شده به برسم‌دان همراه زوهر، دادار اهورامزدای رای مند و فرهمند، و امشاسپندان را همساز هستم. با این هوم پاک و بالاترین دادگری، به درستی، همساز و خواهان این  ستایش هستم. با این گوشت و شیر پاک، بالاترین دادگری را در این ستایش میخواهم. با این گیاه هَذانَئِپَتای پاک، بالاترین دادگری را به درستی در این ستایش میخواهم.

{۲} با آب بهین که میخواهم با آن، همساز شود: زوهر دارای هوم و گوشت و  گیاه هَذانَئِپَتا؛ که بالاترین دادگری را به درستی در این ستایش میخواهم. با آب بهین که میخواهم با آن، آب هومیگان همساز شود. در این ستایش، آن هاون سنگی و آن هاون آهنی را خواهانم.

{۳} آن گیاه برسم که برای ناموری و خرسندی ردان و راهبران آمده است. با برشماری و ورزیدن دین بهی مهستان و نیز سرایش آن گاهان، دهش و پاداش داده میشود به راهبر نیکنام و پارسا که پیشوای پاکان است. در این ستایش، هیزم و بوی خوش، با تو آذر پسر اهورامزدا همساز می ایستد. سراسر آبادی که اهورامزدا داده است، با پاکی و پیدایی در این ستایش میخواهم؛ برای خشنودی اهورامزدا و امشاسپندان و سروش پاک و آذر پسر اهورامزدا و رد بلند که اهل (راهبر والای پارسا) است.

.

هات ۲۷

.

{} اینک درود و پیشکش میدهم به آن که برتر از هر کسی به اهویی و رادی بوده و اهورامزداست؛ که در اهویی و رادی، مهتر و بزرگتر از ایزدان است. برای رزم با: اهریمن دروغکار؛ دیو خشم دارای درفش خونین؛ دیوهای مازنی (غول آسا) و هریک از دیوهای کینهجو و دروغوند. با سرفراز کنندگی: اهورامزدای رای‌مند و فرهمند؛ امشاسپندان؛ ستاره ی رای مند و فرهمند تیشتر؛ مدرم اهل و پارسا؛ و سرافرازی هریک از آفریدگان اهل و پاک سپندمینو.

.

هات ۳۸

.

{} این زمین را با مادگان اینک می ستایم که در بر گیرنده ی ما هستند؛ که مادگان تو اهورامزدا و خویشاوند تو هستند. از بهر اهلایی و پاکی همراه با اشاوهیشتا همیشه برای کامیابی ایشان می ستایم. که برافزایند پرسش و منش فراگیر و کامل درباره ی آن چیز که از شما می پرسند. اندیشه را افزون باشد و کامل و فراگیر در منش باشد. آن ترس‌آگاهی (احترام) بهین در ایشان را به ما بدهید. آن خواهش بهین و خواسته (مال و دارایی) به خوبی افزونتر شود. آن فراز باورگانی (ایمان) و آن ستاره ی پارند را ستایش میکنم.

.

هات ۳۹

.

{} اینجا اینگونه اهورامزدا را می ستایم که آن تن و روان گوسپندان (جانوران) داد. به ما روان و روح داد. به پسندگانی که زندگی ما را خواستارند؛ و به ارتشتار و واستریوش (کشاورز رمه دار) نیکی داد.

{} می ستایم جانورانی که هرچند اهلی نیستند اما سودمندند. روان پارسایان را می ستایم که زادگان مرد و زن هستند؛ که ایشان بهدین و در یک رده هستند. ستایش: بر ارتشتاران که پیروزند؛ بر واستریوشان که نویدبخش یافتنی ها هستند؛ و بر آتوربانان که مردمی بهی و نیک هستند.

{} چنان می ستایم آن امشاسپندان بهین که نرینه و مادینه اند؛ که افزونگر و بی مرگ، همیشه زنده و همیشه سودمندند؛ که اندیشه ی وهومنانه همراه درستکاری دارند.

.

هات ۴۲

.

{} می ستایم شما را که امشاسپند هستید و با نیایش «هفت هات»، همدهش هستیم. نیز آن آبخانه ها، آن آبهای گزرا، آن راه های جداشونده، و آن راه های به هم رسنده را می ستایم. کوه آبتاز، و دریاچه ی آبفشان را می ستایم. افزونی کشتزارها و پناه بودن برنجزارها را می ستایم که ایزد میثرا داده است. 

{} می ستایم: اهورامزدا و زرتشت را؛ زمین و آسمان، باد شگفت انگیز که داده ی اهورامزداست، تیرگ و ستیغ البرز، بوم و بر و هر کدام از آبادیها، آن بهمن وهومنش و روان پاکان، واس پنجاسَدوَران (ماهی غولآسا)،  خَرای پاک کننده که رد میان دریای فراخکرد ایستاده است، و خود دریای فراخکرد را می ستایم.

{} می ستایم: هوم زرین و بلند، هوم تازه کننده و افزاینده ی جهان، هوم دور دارنده. مرگ را؛ آن آبهایی که از فراز میتازند، و آن پرندگانی که به فراز پرواز میکنند. می ستایم: باز رسیدن آن آتوربانانی که برای خواستاری پارسایی، از دوردست به سرزمین ها می آیند. همه ی امشاسپندان را می ستایم.

.

هات ۵۴

.

{}‌ خواهندگی آن ایرمان، رسیدن به رامش است. به مردان و زنان زرتشتی که ایشان را در رامش کند. وهومن، تو نیز رامش ببخشا با این کار و کنش؛ تا آن دین کامه و دین بردار، ارزنده باشد به مزد مینوی. آن اهلایی و ترس‌آگاهی هاویشت (پاکی و ارج گزاری شاگرد) که شاگردان نیک، خواهانند. از آن ِاهورامزدا مهتری کنند تا دین به پیوند برود.

{} ایرمان خواهی را می ستایم. نیرومند و پیروزگر و جداگر رنج و درد؛ که مهترین سرود اهلایی و پارسایی است. می ستایم گاهان (گاتهای زرتشت) افزون بخش که رد و خدای (راهبر و پیشوا) است؛ خدایی که به ردی، شایسته ی پاکی است. «ستوت یسن» را می ستایم که نخستین دادنامه ی دو جهان است و گاهانی بودنش پیداست.

.

هات ۵۵

.

{۱} همه ی گاهان، بسان پیکره ای از برای پادشایی بر تن است. نوید میبخشم که تن و جان و کالبد و توان و بوی و روان و فروهر خود را بدهم برای گاهان افزونگر که راهبر و خدای پاک است. که گاهان برای ما سالار نگاهبان و سرپناه است. که گاهان برای روان ما خورش و پوشش مینوی، هر دو است. ما به یاری گاهان دارای مزد خوب، درستکاری، پاداش بسیار، و  دستمزدی پاک از بهر کار و کرفه (ثواب) در نزد دو جهان (گیتی و مینو)، و نیز پس از گسستگی تن و بوی، می باشیم.

{۲}‌ از گاهان به ما می رسد: نیرومندی، پیروزگری، تندرستی، پزشکی و درمان، فراوانی، بالندگی، خوب اهویی (زندگی خوش) ناگسستنی، هموندی که دوستدار روان باشیم. دهش گاهان: دارندگی خوب، اهلایی و پارسایی، سرفرازی و رادی است. «ستوت یسن» از اوج به ما می رسد تا با این پنج (گاتهای پنجگانه) و آن هفت (هاتهای ۳۵ تا ۴۲ یسنا؛ هفت هات) ، با هر دو، خویشاوندی کند. که ایشان را فراز داد اهورامزدا برای سودخواهی و پیروزگری و فراوانی جهان. در پناه آن سالار پارسای جهان؛ آن سود و سودمندان که به مردمان سود کنند هر یک از آن پاکان و اهلایان هستی. پیش خویش ستایش میکنم هرکدام از پارسایان را برای خرسندی آن راهبر که با ستایش من فرا رسند. و ما را با هومت و هوخت و هوورشت، بالا ببرند.

{۳} اشاوهیشتا و وهومن را می ستایم. گاهان افزاینده را، راهبر و خدای پاک را می ستایم. ستوت یسن را می ستایم که نخستین دادنامه ی جهان هاست. برمی شمارم و می ورزم و می آموزم و می آموزانم و نگه می دارم و چشم بر نمی گیرم. برمی خواهم نو به نو که برشمارم فرازهایی که بگویم و بستایم. فرشکرد به کامه (تجدد موفق) در دو جهان بدهم. در این فرگرد، بختیاری ستوت یسن را ستایش میکنم. ستوت یسن و گاهان را می ستایم با فراز سراییدن آن؛ با سرایشی که مهمان فرازشماری در نام‌چشایی و آموزش باشد و گوید. و اینگونه همگی در این بانگ فرا رونده ی آن، با تن یگانه شوند و فراز ستاییدن آن، مهمان و ماندگار به ستایش گردد.

.

هات ۵۸

.

{۱} به آن سود و به آن نیایش، کام میدهم که بایست نیایش تخمه ی خوب، به دین بدهد و سود از آن خویش کند. و با ترس‌آگاهی (ارج گزاری) و همرسایی به خویش آنچنان کند که شایسته است؛ همان سان که ترس‌آگاهی برای هیربدستان میکنند. هم‌رسایی با کامل اندیشی بسان سراسر هیربدستان بکنند. باشد که ایشان نیایش تخمک را از هومت و هوخت و هوورشت دارند؛ تخمک از آن جایی که هومت، مهمان و برقرار است. آن نیایش ما را بپاید از آن رنج و درد دیوان و نیز آن مردم بدکار. و با آن نیایش، نوید دهم تن و جهان را در پناه و در سالاری؛ و نگاه داشتن سالاری.

{۲} اهورامزدا را نیایش میخواهم از برای کسان؛ با نیایشی که او خرسند شود به مردمان، به آن زمان که کار و کرفه کنند. نیایشم پزیرفته و نویدبخش باشد. آن نیایشی که بدین گونه نیایش شما هم باشد. چوپان مردمان، والاترین پارسا و پیروزگر است. پشتیبان ما کردار نیک آن پدر و پاینده ی گوسپندان (جانداران) است؛ که او داد راستی و پاکی اردیبهشت و پارسایان و دیگر ایزدان را. و پاک کامان هستی؛ آن همه ی هستی که بایسته ی پارسایی هستند، پدر (اهورامزدا) ایشان را آشکار کرد و به خوبی داد. شما که مهی و بهی و نیکی کردار هستید، ما را به سالاری و مینویی پشتیبانید؛ نگاهدار مایید با چیزهای گیتی و با دهش های هستی پاک که ستایش میشوند. کار و کرفه و دیگر رادی های سرفرازانه برای دهش و همبستگی و آتش فرا داده ی اهورامزدا [ایزد آذر].

{۳} ای امشاسپندان؛ آنچنان که ما را هستی داده اید، به همین گونه نیز به ما سرپناه دهید. شمایی که بهان و نیکان نرینه و مادینه هستید؛ شما که خدای خوب و نکودار هستید. جز شما از کسی دیگر آگاهی ندارم و هیچ کسی را نمیدانم که نیکی به اینگونه از او باشد؛ آنچنان که از برای شما ترس‌آگاهی (ارج گزاری) کنم و اینگونه به ما پناه دهید. باشد که منش، گویش، کنش، چارپای اهلی، و مردانگی را به سپندمینو دهم. آن رمه ی اهورامزدا که درستی جهان از اوست؛ درستی رمه، مردانگی و همه ی پاکی و پیدایی دادار. او داد روشنایی به دهش‌مندان تا توانی دهد به اویی که باید داد. در ایشان همان پیروزیست که اهورامزدا دارد.

{۴} نیایش به تو آتش اهورامزدا که برای آن کار مهست و مهمتر، به پساخت برسی هنگام تن پیسین؛ با آن یاری مهین و بزرگ و با آن رامش مهین و دهش خرداد و امرداد. همه ی همبستگی و دهش همگانی ستوت یسن را می ستایم. نیک است که بدینگونه کالبد تو در میان پیکرها را نوید و مژده دهم. ای اهورامزدا در جهان میگویم که کالبد تو نیکوترین است. این روان‌ها به آن بالاترین بالنده ی روشنایی میرسند؛ که او آن را به خورشید گفت که روان به آنجا رسد. «ستوت یسن» را می ستایم که نخستین دادنامه ی دو جهان است و گاهانی بودنش پیداست.

.

هات ۵۹

.

{۱} می ستایم پیروزگری که اهورامزدا داده است؛ سوشیانت سودمند و پیروزگر را می ستایم. این برسم را با زوهر و با اِب‌یاهان (کمربند دینی) که به پاکی، فراز گسترده شده، می ستایم. روان خویش را می ستایم. فروهر خویش را می ستایم. هریک از آن ایزدان پاک را می ستایم. هر یک از آن رهبران پارسا را می ستایم. هنگام هاون برای راهبری؛ هنگام راهبری ساونگ برای دهبانی؛ هنگام راهبری هریک از مهان که رهبری را در دست دارند.

{۲} بهی و نیکی ات، تو را از آنچه نیک است، بهتر باشد برای خویشتن که زوت هستی. ارزندگی ات، تو را به آن مزد و پاداش ارزنده باشد که زوت هستی. ارزندگی ات در فراتر بودن هومت و هوخت و هوورشت است که زوت هستی. برسد به شما آن پاکی نیکوتر از نیک. نه رسد به شما آن دروغ وندی بدتر از بد. نه به ما برسد بدتر از بد. اهونور را می ستایم. برترین راستی نیک و بی مرگ و افزونگر (ایزد اردیبهشت) را می ستایم. فشوش مانترای هاخت نسک را می ستایم. همه ی داده های همبسته در ستوت یسن را می ستایم. ستوت یسن را می ستایم که نخستین دادگری جهان است.

.

هات ۶۱

.

{۱} اهونور را در زمین و در آسمان فرمانبرم. اشم وهو را فرمانبرم و این چیز را پیشاپیش می گویم در زمین و در آسمان. ینگهه هاتم را با فراز ستایی، مهمان و فرمانبرم و این چیز را پیشاپیش می گویم در زمین و در آسمان. مردم راستگو و پارسا و آفرینگان دهمان و بهان را فرمانبرم و این چیز را پیشاپیش می گویم در زمین و در آسمان.

{۲} با هماوردی برای راندن و براندازی:

اهریمن همراه با داده های دشمنانه و پرمرگش؛ کاهندگان فره ی مردان و زنان؛ دزدان و ستمگران؛ زند جادوگرانه که با آن زند (گزارش دیوپرستی)، پیغمبری جادوپرستان و جادوگری میشود کرد؛ آزارگران و دروغگویان به ایزد مهر؛ مرگ‌آوران و شکنجه‌گران پاکان؛ اهلموغان و نااهلان و ساستاران (بدآموزان) پرمرگ؛ هریک از پلیدان و دروغگویان که منش و گویش و کنش وارونه در برابر سپیتمان زرتشت دارند.

.

هات ۷۰

.

{۱} ستایش میکنم به ایشان که به یاری ام برسند: امشاسپندان، که نیکو در خدایی و داده ها هستند؛ به او برگیرم  به آن بغ، به آن رد ستایش کنم که اهورامزداست. همان دادار رامش دهنده و سازنده ی همه ی آبادیها. به آن رد ستایش میکنم که زرتشت سپیتمان است. آنچه ایشان به ما داده اند و آنچه ما به ایشان باید بدهیم. آن ویژگی و نابی و پاکی که تنها از چیزهای ایشان میتوانم باشم، فرا میگویم و می آموزانم به کسان و مردمان؛ که این ایزدان ناب و ویژگیها کیستند: اهورامزدا، وهومن، اشاوهیشتا، شهریور، سپندارمد، خرداد، امرداد، گئوش تَشَن (سازنده ی تن گوسپندان و جانداران)، گئوش اوروَن (سازنده ی روان جانداران)، آتش هرمزد (آذر)، سروش اهل و پارسا، رشن راست، مهر فراخ چراگاه، باد پاک، دین بهی مزداپرستان، آفرین دهمان و بهان که بدون دروغ و رنجاندن هستند.

{۲} چنان نویدی به گفتارم می‌افزایم؛ نویدی که به کامه باشد. همچون سودمندانی که به سرزمینهای تو روند، همان سوشیانت هایی که گویشور هستند، من نیز سودمند و پیروزگر باشم. برای اهورامزدا من نیز دوستی تن-بردار (فدایی) باشم؛ بسان پارسایانی که در منش و گویش و کنش خود، خوب و نیک بوده اند. همچون وهومن به من آن نیکومنشی برسد. به من آن شادی بهی برسد تا به یاری آن، چیزهای گیتی و مینو، هر دو را حوبتر کنم. چنانکه روان من به آن شادمانی نیک برسد.

{۳} آبهای بهی و خوب را می ستایم که فرا میروند و به پیش ما روانه میشوند و ما را در بر می گیرند. می ستایم برزو خدای مادگان که روشن و ناف آبهاست (اپام نپات) و تیزرو بسان اسب است. هرکدام از آن پاکان هستی که شنونده ی ستایش و نیایش هستند، از آفرینگان ما خشنود شوند. سروش اهل و پاک را می ستایم. رد بلندپایه را می ستایم که اهورامزداست؛ که در پاکی، برترین است از ایزدانی که از آن مهتر، تن پاک و پارسا دارند. اهورامزدا که در راستی، سرآمدترین است چراکه آن کار بخردانه ای که باید کرد، از پیش کرده است. سراسر سرایش های زرتشت را می ستایم که در اوستا و زند است. می ستایم سراسر هوورشت را که ورزیده میشود؛ کنشهای نیکی که تاکنون و در آینده، ورزیده میشود.

.

هات ۷۱

.

{۱} فرشوشتر پارسا از زرتشت پارسا پرسید که: ای زرتشت پیش از هر چیز، پاسخ بگو در پیشگاه دین‌آوری تو، کدام ردان در فراز برشمرده میشوند و کدام گاهان گرد هم می آیند؟* زرتشت به او گفت که: اهورامزدای پاک، رد پارسایان را می ستایم. زرتشتی پاک، رد پارسایان را می ستایم. فروهر پاک زرتشتی را می ستایم. امشاسپندان پاک را می ستایم. فروهر افزونگر و ابزارمند بهان و پارسایان را می ستایم. از هستی مندان و از مینویان، آنکه برترین رد است می ستایم. آنکه از میان ایزدان: سرآمدترین، و از میان سرآمدترین ردان پارسا: ارزنده ترین کس برای رسیدن پاکی از رد پارسا به رد فرابرنده را می ستایم.

{۲} سراسر می ستایم: اهورامزدای پاک، رد راستی را؛ پیکره اش را؛ امشاسپندان را؛ ردان پارسا را؛ دین مزدایی را؛ پیمان را؛ مانترا سپند را؛ دادنامه ی جداکننده ی دیو (وندیداد) را؛ روشهای دیرینه را؛ ایزدان پاک مینوی و گیتی را.

می ستایم سراسر آفریده های اهورامزدا را که به پاکی داد و به پاکی فراز برآورد؛ با دادوری پارسایانه و فرازستایی. او اهل است که در میان پارسایان، شناخته و آشنا باشد. می ستایم سراسر: پنج گاه پاک را؛ پیشرفت و روشهای پزیرفتنی و برآوردنی های ستودنی را؛ ستوت یسن را و همه ی گفتارهایی که اهورامزدا فراز گفت. چراکه زداینده ی منش و گویش و کنش بد هستند که سراسر برآیندهای اهریمنی شان، بد و بدتر و بدترین میباشد.  همانند اویی که نگریست تا چنان آتشی افروزد که آن هیزم خشک و پاکیزه و خوب که در هاون چیده شده بود، بسوزد. سراسر گفتارهای ستوده شده و نیروبخش را برای پیروزگری و فره و زورمندی میستایم.

{۳} می ستایم همه ی: آبهای خانه مند (دریاچه ها) و تازنده (رودها) را؛ گیاهان روینده با ریشه و تنه را؛ سرزمینها را؛ آسمان را؛ ستاره و ماه و خورشید را؛ جانوران آبزی، زیر خاکی، پرنده، فراخ رونده (دشتی و کوهی)، و چرنده را. می ستایم سراسر اینها را که آفریدگان پاک و نیک و خوشایند اهورامزدا هستند؛ که بسیار بهی و خوبی داده اند؛ که ایشان از برای والاترین پاکیزگی، درخور ستایش و نیایش هستند. می ستایم همه ی: کوه های پاک و خرمی بخش را؛ دریاهایی را که اهورامزدا داده؛ آتش را؛ راستگویی را.

{۴} هریک از ایشان را می ستایم با ترس‌آگاهی (احترام)، همرسانی و کامل اندیشی؛ با همرسانی و پیوند کالبد و تخشایی و کوشش. با پناهندگی به سالاری؛ آن سالاری که نگاه دارنده ی زندگی خوب بوده است. میخوانم و میستایم گاهان افزاینده ی ردان و خدایان اهل و پارسا را. من روان خود را میخوانم و میستایم. خرداد پاک، راهبر پارسایی را می ستایم. امرداد پاک، راهبر پارسایی را می ستایم. آن پرسشهای اهورامزدای پاک، راهبر پارسایی را می ستایم که اوستا و زند است. آن دادستانی اهورامزدای پاک، راهبر پارسایی را می ستایم که وزیری و دادوری (عدالت و قضاوت) است. ابزار یسنای هفت هات پاک، راهبر پارسایی را می ستایم.

{۵} اهورامزدا گفت: ای زرتشت پارسا به تو میگویم کسی را به دوستی و یاری و سالاری بخواهی که پارسا باشد، زیرا پارسایان با تو خویشاوندتر هستند؛ و از میان دوستان، آن فرد نیکو، دوست تر میباشد. همچون آن دروغکاری که در میان دروغ ورزان، بلندپایه است، آن پارسا نیز در میان پارسایان، نامور میباشد.*

چراکه ایشان را گفتاری والاست که اهورامزدا به زرتشت فراز گفت: ای زرتشت، به ایشان که به آن گردش پایانی جان (زمان مرگ) رسیده اند، فراز بگو؛ چون اگر به ایشان بگویی تا در آن واپسین گردش جان، این گفتار والا را بگویند، آنگاه من که اهورامزدا هستم  به اندازه ی درازا و پهنای این زمین، روان تو را از آن بدترین جهانها، بیرون و دور نگه میدارم. و این زمین را همان اندازه درازاست که پهناست.

{۶} ای پارسا، چنانچه کام داری تا روان تو به پاکی از روی پل چینود فراز بگزرد، و به آن والاترین جهانهای پارسایان برسی، «اُشتَوَت گاه» را بخوان و با روش نیک بگو که: نیک برای اوست که از برای آن نیکی او به هرکس نیکی کند.*

کام خوب منش را میستایم؛ منش خوشکام را می ستایم برای باز ایستاندن تَم (تیرگی) و شیون و مویه. تندرستی و درمان را می ستایم؛ پرورندگی و بالندگی را می ستایم برای باز ایستاندن درد و بیماری. گفتار به هنجار و گزیده را می ستایم. گاهان (گاتهای زرتشت) اندوهگسار و گشاده رو را می ستایم. گاهان افزونگر، راهبر و خدای پاک را می ستایم. ستوت یسن را می ستایم که پیشگام جهانها بود. همه ی دهش های ستوت یسن را می ستایم. روان خویش را می ستایم. فروهر خویش را می ستایم.

پایان