{از: امید عطایی فرد}
َما مرد كليسيا و زناريم / گبر كهنيم و نام نو داريم(عطار نيشابوري)
«سلس» انديشمند افلاتوني كه در سده دوم ميلادي مي زيسته، نوشته است: كسي كه مي خواهد رازهاي آيين ترسايي را دريابد، مي بايد آنهارا با آيين هاي رازآميز ايرانيان بسنجد.
یکی از پژوهندگان به نام «ويتني» در گزارش و اشارهای شگرف به کیش کهن زرتشت میگوید: مذهبي كه در اوستاي زرتشت بيان شده است، عيسا (خواه انسان وخواه خدا) آن را پيروي و همان را موعظه مي كرد و در سر آن ايستادگي نمود تا اينكه بالاي دار، جان سپرد. با آ نكه اين شرف بزرگيست از براي كسي كه در سر عقيده ي خود، جانش را فدا كند، ولي از براي عيسا چگونه ممكن بود آييني را كه زرتشت در قالب انديشه و گفتار و كردار نيك تكرار كرده است، بهتر وپاكتر از او بيان نمايد. آيا اين سه اصل، داراي همه چيز نيست و اساس كليه ي مذاهب شمرده نمي شود؟ آيا ممكن است كسي از مرسلين پارسا، چيزي به آن بيفزايد؟/
در شاهنامه، دين يزدان يا كيش پاك آغازين، بسان كرباسي نغز نمودار شده كه چهار مرد به نشانه ي چهار كيش: دهقان (مزدايي)، موسا (جهود)، يوناني (مسيحي) و تازي به آن آويخته و با يكديگر در كشاكشند. اين سروده ي فردوسي پيشگامي وي را درعرفان پارسي پديدار مي كند و نشان مي دهد كه دين بنيادين يزدان يا آن كرباس پاك را هرگز پارگي نخواهد بود، هر چند كه: «نه مردم شدي زآن كشيدن ستوه». در رساله ي “علماي اسلام” آمده: «بدان كه آفريدگار، يكي است دينش يكي. نه آفريدگار باطل شود، نه دينش»./
گفتار سيندخت (مادر رودابه) به سام (پدر زال) نموداري از يگانه نگري است. نگره ي اين بانوي خردمند ايراني، بنياد و زيربناي عرفان ناب به شمار مي رود:
از آن ترس، كو هوش و زور آفريد/ درخشنده ناهيد و هور آفريد
خداوند ما وشما خود يكيست/به يزدان مان، هيچ پيكار نيست
گذشته ازو قبله ي ما بت است/چه در چين و كابل، چه در هند و «بست»
شما را خورد آتش پر فروغ / تو داني كزين در نگفتم دروغ
پرستيدن هر دو راه بدست/ چو ما را همه آرزو ايزدست
و «عماد خراساني» میگوید:
پيش ما سوختگان، كعبه و بتخانه يكيست
حرم و دير يكي، مسجد و ميخانه يكيست
اين همه جنگ و جدل، حاصل كوته نظريست
گر نظر پاك كني، دام: يكي، دانه يكيست
در تایید این دیدگاه است که «م.ل.دلاشو» مینویسد: مسيحيان باتصوير و تجسم مسيح به صورت مصلوب، و اعطاي نام رهايي بخش به وي، كاري جز دوباره به كارگرفتن صورت ومعناي يكي از قديم ترين اساتير سرزمين آسيا نكردهاند. انسان مصلوب بسي پيش از ظهور مسيحيت، در آيينهاي كهن همه ي سرزمين هاي جهان، خاصه در ايران، يازده قرن قبل از ميلاد مسيح مشاهده مي شود. (زبان رمزي قصه هاي پريوار،224 و 218)
«هربرت جرج ولز» پرده از این راز بر می افکند که: بسياري از صاحب نظران امروزي، «سائول طرسوسي» يا «پولس» را پديدآورندهي مسيحيت مي دانند. کسی که در انجيل، نخست همچون ناقد ودشمن سرسخت ناصريان (عيسويان) پديدار شده است. بسيار محتمل مي نمايد كه وي به مهرپرستي گرايش يافته باشد، زيرا عبارتهايي بسيار همانند عبارتهاي مهر پرستان به كار برده است. آنچه پولس تعليم مي داد همانا دين كهن كاهن دار ومهراب دار بود، با ريختن خون قرباني براي جلب نظر مساعد./ (کلیات تاریخ)
از بر گرفته هاي فراوان عيسويت از مهر پرستي، اینها را میتوان نام برد:
1- شب زايش عيسا برابر با شب يلدا (كريسمس) است. در اين شب، ايزد مهر زاده شده بود.
2- برافراختن درخت كاج و سرو ،و آراستن آن؛ زيرا ايزد مهر از سرو زاده شد.
3- تثليث عيسوي برگرفته از سه گانه گرايي ايزد مهر و دو يار او مي باشد.
4- رواج ويژه نام هاي ميترايي در عيسويت مانند: پاپ papa(پيشواي كاتوليكهاي جهان)، پدرpadre (عنواني از كشيشان كاتوليك)، برادرfrate (عنوان راهب دين عيسوي)، تيارtiara (نام تاج پادشاهان ماد و پارس، و نام تاجي كه پاپ هنگام تشريفات ديني بر سر مي گذارد)، ميتراmitra (سرپوش بلندي كه كاردينال ها آن را بر سر مي گذارند) و...
5- عشاي رباني با خوردن نان و شراب.
6- آيين تشرف و غسل تعميد.
7- سرود خواني و نواختن ناقوس.
«پولس» درباره ي انجيل نوشته است: خدا انجيل را مدتها پيش به وسيله ي پيامبران خود در كتاب مقدس وعده داد./ (کتاب روميان ،1:2)
در ترجمه ي عربي يكي از انجيل هاي گمشده، از مژده ي زرتشت دربارهي زايش عيسا ياد شده است. نسخه اصلي اين انجيل كجاست؟ به اين گزارش شگفت وتكان دهنده «مسعودي» بايد به ژرفي نگريست و به دستبردهاي راه يافته در انجيل بيشتر پي برد: اين خبر در انجيل هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عيسا مسيح طالع شده بود، ديده بود... و ما تفصيل اين قصه را با آنچه مجوس ونصاري درباره آن گفته اند... در كتاب «اخبارالزمان» آورده ايم./ (مروج الذهب،606)
آیا چند مسیح ظهور کرده است؟! عیسای تاریخی و راستین چه زمانی میزیست؟ عيساي استورهاي كيست و جام او از كدامين فرهنگ، پر شده است؟ معماي مسيح مصلوب را چگونه ميتوان گشود؟ براي پاسخ مي بايست كتاب اوستا را بگشاييم. گيومرت (گيه مشیا) نخستين مسيح قرباني است كه با فدا كردن خويش، زندگي را پايدار مي سازد. «گيه مشیا» يعني: مسيح گيتي، واگر از ديدگاه نمادين بنگريم: «گاو مهر» معني مي يابد؛ گاوي كه با قرباني شدنش،گياه زندگي از بدنش مي رويد. چليپا (صليب) نماد خورشيد است و عيسا با مصلوب شدنش، پيكر خود را به چليپا و روانش را به خورشيد مي سپارد. او در آسمان چهارم يا «خان خورشيد» به سر مي برد و به قول مولانا:
جست عيسا تا رهد از دشمنان بردش آن جستن به چارم آسمان
ابوالقاسم اسماعيل پور مینویسد: در آيين ماني از سه عيسا سخن رفته كه تشخيص آنها از يكديگر، بسيار سخت است.
۱- عيساي درخشان: ايزدي كه در آفرينش سوم پديدار مي شود وگهمرد (كيومرث) را از خواب بيدار مي كند. اين ايزد، همپايه ي «نريسه ايزد» و «بهمن بزرگ» است.
۲- عيساي رنجبر: نامي است كه مانويان غرب به «نفس زنده» يا «گريو زندك» دادهاند. او از ايزدان آفرينش نخستين است كه از امهرسپندان (امشاسپندان) - پنج فرزند «هرمزدبغ» - پديد آمده است. اين عيسا در واقع همان نور محبوس در ماده است كه رنج ميكشد و گويي چون عيسا مسيح به صليب كشيده شده است.
3- عيسا مسيح: پيامبر و فرزند خدا كه بر انسانهاي متأخر ظاهر شده و آنها را به راستكاري مي خواند. اوست كه ظاهرا به صليب كشيده ميشود. اما ماني با اين ديدگاه كه عيسا مسيح به جسم خاكي درآمده، سخت دشمني ورزيده است، زيرا به گمان او، در شأن «عيسا مسيح مينوي» نيست كه به كالبد مادي درآيد؛ كالبدي كه پليد و ديوي است./ (استوره آفرينش در آيين ماني، 83)
«ابن نديم» مورخ قدیمی مینویسد: ماني خود را همان «فارقليط» ميدانست كه عيسا ظهور او را بشارت داده بود ودين خود را از مذهب مجوسيت و نصرانيت در آورده و همچنين خطي كه با آن، كتابهاي خود را مينوشت، از سرياني استخراج شده و مخترع آن، ماني است... و با آن، انجيل ها و كتابهاي مذهبي خود را مي نويسند... ماني در كتابهاي خود با ساير پيامبران مخالفت كرده و خرده گيري هايي از آنها نموده و آنها را دروغگو شمرده و گويد كه اهريمنان بر ايشان تسلط داشتند و به زبانشان سخن ميگفتند. و در چندين جا از كتابهايش گويد: آنها اهريمنانند. و عيسا را كه نزد ما و نصرانيان مشهور است، اهريمن دانسته است./ (الفهرست، ص596،584،29)
به نوشته «ادوارد براون»: در مقابل عقيده اي كه مانويان بر رد پيامبران عبراني داشتند، نه تنها زرتشت و بودا را به رسالت خدا شناختند بلكه مسيح را نيز پذيرفتند. مسيح واقعي به نظر آنان جلوه اي بود از جلوات عالم نور كه صرفن به صورت ذهني و خيالي بشر در آمده و بين او و دشمن همچهرهاش كه فرزند مصلوب بيوهزني است، فرق مي گذاشتند. عجيب است كه عقيده مانويان مورد قبول پيغمبر اسلام واقع گرديد. (تاريخ ادبي ايران ،238)
استاد «ذبيح بهروز» اشاره میکند که: از موضوع هاي مهمي كه مربوط به آيين مهر يا مسيحا است، بشارت به نام احمد و محمد مي باشد. در چندين نوشتهي تورفاني (سرزميني ايراني كه در چين است ونگاشته هاي مانوي در آنجا به دست آمده است) نام «من احمد بزرگ» و نام «محمد بزرگ» در ضمن بشارتها خوانده مي شود... ماني خودش را مظهر اين بشارت مي دانسته و به همين علت خود را رسول آخرالزمان مي خوانده است...در قرآن و روايات بسياري تصريح شده كه نام احمد در انجيل (مسيح مصلوب نشده ) مذكور است. انجيل هاي چهارگانه همه از حواريون است ودر آنها نام احمد يا محمد ديده نمي شود. ابيات ذيل در مثنوي مانند روايت «تاريخ سيستان» قابل توجه است:
بود در انجيل، نام مصطفا/ آن سر پيغمبران،بحر صفا
طائفه نصرانيان بهرثواب/ چون رسيدندي بدان نام وخطاب
بوسه دادندي بدان نام شريف/ رو نهادندي بدان وصف لطيف
نسل ايشان نيز هم بسيارشد/ نوراحمد ناصرآمد يار شد
وآن گروه ديگر از نصرانيان/ نام احمد داشتندي مستهان
مستهان وخوارگشتندآن فريق/گشته محروم ازخودوشرططريق
(تقويم وتاريخ در ايران ،102)
{برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: پیامبر آریایی/ همرنگیهای دو فرهنگ}
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر